برای دل آواهایی برای صلح و عشق قلبم:
شبها به رنگ گلهای شب بو می شوی
و روزها خورشید کوچک قلبم.
چه بگویم از تو؟
تو آن نگاه آخرینی که در حافظه ی آینه مانده است.
تو آخرین حرفی برای رفتن به سوی باران...
تو نجواهای صلح و عشق هستی وقتی ما نگاهمان به زمین بود
و در زمین مهر را نیافتیم..
زمین چرکین بود
و رنگ خاکستری همه چیز را پوشانده بود....
تو به ما پیوستی
و ما شدی تا یگانگی را بیاموزیم
تو سبزه ها را نوید آمدن باران دادی
و خود بارانی ات
همه ی ما را بارانی کرد....
چقدر زیبا هستی.....
برای دل آواهایی برای صلح و عشق قلبم:
شبها به رنگ گلهای شب بو می شوی
و روزها خورشید کوچک قلبم.
چه بگویم از تو؟
تو آن نگاه آخرینی که در حافظه ی آینه مانده است.
تو آخرین حرفی برای رفتن به سوی باران...
تو نجواهای صلح و عشق هستی وقتی ما نگاهمان به زمین بود
و در زمین مهر را نیافتیم..
زمین چرکین بود
و رنگ خاکستری همه چیز را پوشانده بود....
تو به ما پیوستی
و ما شدی تا یگانگی را بیاموزیم
تو سبزه ها را نوید آمدن باران دادی
و خود بارانی ات
همه ی ما را بارانی کرد....
چقدر زیبا هستی.....