حضرت استاد علی رهبری !
برندهٔ مدال نقرهٔ مسابقات جهانی رهبری ارکستر برای ایران در سوئیس،
برندهٔ مدال طلای مسابقات جهانی رهبر ارکستر برای ایران در فرانسه،
رهبر بیش از ۱۲۰ ارکستر در سراسر جهان از جمله برلین، وین، پاریس، لندن، توکیو و تورونتو،
مدیر هنری ارکسترهای سمفونیک در بروکسل، پراگ، مالاگا و زاگرب،
منتشر کننده بیش از ۲۰۰ آلبوم در بازارهای بینالمللی از جمله آثار شش آهنگساز ایرانی،
صاحب بالاترین نشان هنری از کشورهای اسپانیا، بلژیک و جمهوری چک !
در ابتدا خدمت شما عارضم که در فرنگ نشستن و دلسوزی برای این مرز و بوم،آن هم در حالی که حتی هنر خود را از دوستداران موسیقی کلاسیک در ایران،محروم می کنید،تناقض غیر قابل درکی دارد.
البته که برای تاثیر گذاری بر هنر پیر و خسته ایران،الزامی به حضور مستقیم در کشور و قبول مسئولیت سازمانی نیست.شما و امثال شما که ساکن خارج از کشور می باشید،به خصوص در مهد موسیقی جهان،اتریش،نه تنها با عملکرد هنری،بلکه با رعایت ادب و فرهنگ ایرانی،نماینده وطن و هموطنان خود در سراسر جهان هستید،فارغ از اینکه نظر شمای نوعی،جایگاهی در میان اساتید برجسته موسیقی جهانی داشته یا نداشته باشد و رسانه های بین المللی به آن بپردازند یا نپردازند.
در میان تمام این هیاهوها و برنامه های فشرده برای اجرا در صحنه های بین المللی و افتخار آفرینی برای هنر ایران،نمیدانم فرصتی برایتان پیش آمده تا بار دیگر آموخته های آکادمیک خود را مرور کرده و موسیقی را بار دیگر تعریف کنید؟به نظر ساده است؟ نه ؟ موسیقی... از ابتدای تاریخ،بشر در پی این بوده تا عواطف،احساسات،دغدغه ها و نظرات خود را در باب هر موضوعی و درباره هر شخصی یا چیزی،به وسیله اصوات بیان کند،از انسان اولیه که تصمیم گرفته با دهان خود سوت بزند،تا اولین بشری که جسمی تحت عنوان امروزی ساز برای خود طراحی کرد،دلنگ و دولنگی کرد تا بتواند به طور عاطفی با دیگران ارتباط برقرار کند.وقتی این نواها به گوش دیگران رسید،بعضی از مردم آن را پس میزدند و با آن انس و الفتی نداشتند،اما بعضی دیگر آن را به جان خریدند،در ذهن و قلب خود حک کردند و یادگارهای زشت و زیبای زندگی را با آن همراه کردند.
در سیر روزگار و به موازات پیشرفت بشر در تمای عرصه ها،من جمله موسیقی و پیدایش سازها و تنوع ملودی ها و نغمه ها،برخی از هنرمندان (یعنی کسی که در وادی هنر،مشغول تغذیه روح و روان و همچنین کسب معاش است) با آنچه که ساختند و پرداختند و ارائه کردند،به مردم بیشتر نزدیک شدند و ماندگاری طولانی نصیبشان شد.حتی اگر صدای چندان دلاویزی نداشته یا تسلط چندانی بر آنچه که می نواختند و به گوش دیگران می رساندند،نداشته باشند.در جبهه ای دیگر،آنان که خود را مسلط بر علم مربوطه می دیدند،کم کم از مردم فاصله گرفتند،برای خود،حکومت،دانشگاه،خلاصه برای خاص پسندان نواختند و ارج و قرب بسیار یافتند،اما همگی آنها ماندگار نبودند،حتی مردم نام آنها را نمی شناختند.آنان،به دلخواه و با رضایت تمام،حساب خود را از عموم مردم سوا کردند و هزینه آن را،هر چند با گمنامی،پرداختند.
اما فرنگی ها،غربی ها؛آمریکایی ها و اروپاییان،هر چه که اسمشان را بگذاریم،به طور تدریجی و احتمالاً بر اثر تحول فکری و فرهنگی ناشی از انقلاب صنعتی،به درجه ای از تفاهم در عین تضاد رسیدند که ما با این فرهنگ و قدمت چند هزار ساله،از داشتن و درک آن عاجزیم.متاسفانه تفاوت از همین نقطه شروع می شود.از حلقه ای مفقوده به نام احترام متقابل،از اینکه یاد نگرفتیم خود را بالا بکشیم چون پایین کشیدن دیگران راحت تر است.از اینکه یک دیوار مرزی چند کیلومتری با سیم خاردارهای آنچنانی کشیدیم بین خودمان و دیگران که ما چنین و آنها چنان.از اینکه نگاه بالاسری داشته باشیم به آنها که از خودمان پایین تر می پنداریم،غافل از اینکه اگر فرض کنیم آنها از ما بالاتر نباشند،خود ما هم اصلا در دامنه نیستیم،چه برسد به قله کوه.اینکه در کارهای تیمی و گروهی چندان قوی نیستیم،منافع فردی را ترجیح می دهیم،اینکه دنیا رغبتی به ارتباط با ما ندارد،فقط محصول سیاست انزوا گرای سیاستمداران نیست،خودمان هستیم که فکر می کنیم کسی هستیم،خودمان هستیم که فکر می کنیم چه کسانی بودیم و الان چه کسانی را داریم،اما هیچ وقت فکر نکردیم که خودمان چه کسی هستیم و چه جایگاهی داریم.
اتفاقاً بعضی وقتها چقدر خوب است که کسی در دنیا به ما توجهی ندارد.چون اگر قرار باشد رسانه ها بر حرف های بزرگان ما و آنچه که درباره خود و دیگران می اندیشیم،تمرکز کنند و به گوش خلایق و بزرگان اهل خرد برسد،همان آبروی نصفه و نیمه را هم از دست خواهیم داد.
جناب آقای علی رهبری،
باور کنید من نوعی،من مخاطب موسیقی،من کم سوادی که زمانی دو سه تا ساز میزدم،من حساس در گزینش آنچه که به گوش موسیقایی خودم می رسانم،سلیقه خودم را دارم و حداقل برای خودم محترم است و خدا رو شکر برای خیلی های دیگر هم محترم است.من هم به سلیقه دیگران احترام میگذارم.به آنها که موسیقی مورد علاقه من را گوش می دهند یا می نوازند،همان قدر احترام میگذارم که به مردمی با سلیقه روز و علاقه مند به خوراک موسیقی یکبار مصرف معاصر.
به هم اسم شما،علی مرتضی،قسم میخورم که هیچ علاقه ای به شخص شخیص مرتضی پاشایی،صدایش،هنرش،موسیقی اش،آثارش و حتی پیگیری اخبار مرگ و تشییع جنازه اش ندارم و همینطور به امثالهم.اما هیچ وقت لحظه ای به خودم اجازه ندادم به مردمی توهین کنم که با هنر او،با ناز سرانگشتان او،با کرشمه گری ذهن خلاق او،زندگی کرده اند و عاشق شده اند و گریسته اند.
در این سی سال زندگی،با میزان سواد X و میزان فهم و شعور Y،چه از طریق پدر و مادرم و چه از طریق اکتساب از اجتماع،دانسته ام که جامعه دموکراتیک خوب است،حق اظهار نظر خوب است.صراحت خوب است.نقد خوب است... اما این را هم فهمیده ام که نقد و نظر و نصیحت و صراحت،آدابی دارد.حداقل مطابق آنچه که ما در فرهنگ خود آموخته ایم،باید احترام خود را نگه داشت،حرمت دیگران را حفظ کرد،به ویژه آنها که هم رشته و هم مسلک شما هستند و مانند عضوی از خانواده شغلی شما.
افتخارات شما،اینکه کجا بودید و چه کردید و چه کسب کردید،همه به آرشیو شخصی شما تعلق دارند و در بهترین حالت ممکن،برگی از کتاب تاریخ موسیقی جهان خواهید بود.از این بهتر؟! اما آنچه که از شما در اذهان می ماند و برای جهانیان،نمونه ای برای قضاوت درباره فرهنگ و ادب و طرز تفکر ایرانیان و فرهیختگان این مرز و بوم خواهد بود،طرز رفتار و گفتار شما و نوع عکس العملتان در قبال مسائل مختلف است.
هنرمند برجسته و دارای شهرت جهانی،مانند یانی،به هر دلیلی هر چند کاذب از نظر شما و دیگران،در قلب مردم دنیا جا دارد و جهانیان با آهنگهای او خاطره دارند و همدم لحظات خوب و بد زندگی آنها،ملودی های دلنشینی است که از ذهنی بدون سواد آکادمیک موسیقی بیرون آمده،آقای شهرداد روحانی،تعدادی از آنها را تنظیم کرده و شما هم برای همان تعداد،ارکستر جور کرده اید و سر ایشان منت گذاشته اید.اما یادتان باشد،بر خلاف آنچه که تصور می کنید تمام هویت هنری یانی از زحمات شما و آقای شهرداد روحانی و کنسرت ماندگار آکروپولیس است،این ما هستیم که یکی از بزرگترین افتخاراتمان،بودن نام یک ایرانی در کنار صحنه های عظیم موسیقی جهانی است.حال هر نوع موسیقی که می خواهد باشد.مسئله ای که شما و آقای کامکار و دیگرانی که هنوز پا به این معرکه نگذاشته اند،بر آن پا فشاری می کنید،تا حدود زیادی مربوط به شخص آقای شهرداد روحانی است،کسی که تا به حال هیچ اظهار نظر مستقیمی در این باره انجام نداده و هیچ توهینی به شخص یانی و هنر او وارد نکرده.چون آقای روحانی،قواعد حرفه ای بودن را خوب بلد است و خوب می داند که هنرمندی در کلاس جهانی،که مردم کشورشان ایشان را به خوبی می شناسند،حتی اگر نقدی در ذهن دارد،می داند آن را کجا،در چه زمان و چگونه مطرح کند.اما امثال شما را درک نمیکنم که هم دایه مهربان تر از مادر شده اید و هم کاسه داغ تر از آش.
ختم کلام را به گفته خودتان وصل میکنم که گفتید "اصولا مطرح کردن نام ایشان در شأن وزارت فرهنگ یک کشور نیست. کما اینکه صحبت کردن دربارهٔ ایشان و افرادی امثال او میتواند باعث خدشهدار شدن سطح فرهنگی کشور شود" این بنده حقیر،در کمال افتخار،تمشک زرین بی ادبی و بی فرهنگی و بی نزاکتی را به شما تقدیم میکنم و اعلام میکنم که شما علاوه بر اینکه لیاقت نام ایرانی بودن را ندارید،بلکه جایگاه یک هنرمند را زیر سوال می برید،چون لحن و طرز گفتار شماست که نه تنها بوی نفتالین بلکه بوی گند کپک عقب ماندگی می دهد و حتی سوری به ادبیات چاله میدانی خودمان زده است.پس به این نتیجه می رسم که نام بردن از شخص شما و امثال شما،با کوهی از مدال و عناوین و افتخارات ظاهری،در شان یک ملت و فرهنگ آن نبوده و حضور شما در هر محفلی،باعث کسر شان و نزول وقار آن جمع خواهد بود.پس همان بهتر که در اتریش بمانید و پایتان را به خاک پر گوهر و هنر پرور ایران زمین نگذارید.
والسلام.
حضرت استاد علی رهبری !
برندهٔ مدال نقرهٔ مسابقات جهانی رهبری ارکستر برای ایران در سوئیس،
برندهٔ مدال طلای مسابقات جهانی رهبر ارکستر برای ایران در فرانسه،
رهبر بیش از ۱۲۰ ارکستر در سراسر جهان از جمله برلین، وین، پاریس، لندن، توکیو و تورونتو،
مدیر هنری ارکسترهای سمفونیک در بروکسل، پراگ، مالاگا و زاگرب،
منتشر کننده بیش از ۲۰۰ آلبوم در بازارهای بینالمللی از جمله آثار شش آهنگساز ایرانی،
صاحب بالاترین نشان هنری از کشورهای اسپانیا، بلژیک و جمهوری چک !
در ابتدا خدمت شما عارضم که در فرنگ نشستن و دلسوزی برای این مرز و بوم،آن هم در حالی که حتی هنر خود را از دوستداران موسیقی کلاسیک در ایران،محروم می کنید،تناقض غیر قابل درکی دارد.
البته که برای تاثیر گذاری بر هنر پیر و خسته ایران،الزامی به حضور مستقیم در کشور و قبول مسئولیت سازمانی نیست.شما و امثال شما که ساکن خارج از کشور می باشید،به خصوص در مهد موسیقی جهان،اتریش،نه تنها با عملکرد هنری،بلکه با رعایت ادب و فرهنگ ایرانی،نماینده وطن و هموطنان خود در سراسر جهان هستید،فارغ از اینکه نظر شمای نوعی،جایگاهی در میان اساتید برجسته موسیقی جهانی داشته یا نداشته باشد و رسانه های بین المللی به آن بپردازند یا نپردازند.
در میان تمام این هیاهوها و برنامه های فشرده برای اجرا در صحنه های بین المللی و افتخار آفرینی برای هنر ایران،نمیدانم فرصتی برایتان پیش آمده تا بار دیگر آموخته های آکادمیک خود را مرور کرده و موسیقی را بار دیگر تعریف کنید؟به نظر ساده است؟ نه ؟ موسیقی... از ابتدای تاریخ،بشر در پی این بوده تا عواطف،احساسات،دغدغه ها و نظرات خود را در باب هر موضوعی و درباره هر شخصی یا چیزی،به وسیله اصوات بیان کند،از انسان اولیه که تصمیم گرفته با دهان خود سوت بزند،تا اولین بشری که جسمی تحت عنوان امروزی ساز برای خود طراحی کرد،دلنگ و دولنگی کرد تا بتواند به طور عاطفی با دیگران ارتباط برقرار کند.وقتی این نواها به گوش دیگران رسید،بعضی از مردم آن را پس میزدند و با آن انس و الفتی نداشتند،اما بعضی دیگر آن را به جان خریدند،در ذهن و قلب خود حک کردند و یادگارهای زشت و زیبای زندگی را با آن همراه کردند.
در سیر روزگار و به موازات پیشرفت بشر در تمای عرصه ها،من جمله موسیقی و پیدایش سازها و تنوع ملودی ها و نغمه ها،برخی از هنرمندان (یعنی کسی که در وادی هنر،مشغول تغذیه روح و روان و همچنین کسب معاش است) با آنچه که ساختند و پرداختند و ارائه کردند،به مردم بیشتر نزدیک شدند و ماندگاری طولانی نصیبشان شد.حتی اگر صدای چندان دلاویزی نداشته یا تسلط چندانی بر آنچه که می نواختند و به گوش دیگران می رساندند،نداشته باشند.در جبهه ای دیگر،آنان که خود را مسلط بر علم مربوطه می دیدند،کم کم از مردم فاصله گرفتند،برای خود،حکومت،دانشگاه،خلاصه برای خاص پسندان نواختند و ارج و قرب بسیار یافتند،اما همگی آنها ماندگار نبودند،حتی مردم نام آنها را نمی شناختند.آنان،به دلخواه و با رضایت تمام،حساب خود را از عموم مردم سوا کردند و هزینه آن را،هر چند با گمنامی،پرداختند.
اما فرنگی ها،غربی ها؛آمریکایی ها و اروپاییان،هر چه که اسمشان را بگذاریم،به طور تدریجی و احتمالاً بر اثر تحول فکری و فرهنگی ناشی از انقلاب صنعتی،به درجه ای از تفاهم در عین تضاد رسیدند که ما با این فرهنگ و قدمت چند هزار ساله،از داشتن و درک آن عاجزیم.متاسفانه تفاوت از همین نقطه شروع می شود.از حلقه ای مفقوده به نام احترام متقابل،از اینکه یاد نگرفتیم خود را بالا بکشیم چون پایین کشیدن دیگران راحت تر است.از اینکه یک دیوار مرزی چند کیلومتری با سیم خاردارهای آنچنانی کشیدیم بین خودمان و دیگران که ما چنین و آنها چنان.از اینکه نگاه بالاسری داشته باشیم به آنها که از خودمان پایین تر می پنداریم،غافل از اینکه اگر فرض کنیم آنها از ما بالاتر نباشند،خود ما هم اصلا در دامنه نیستیم،چه برسد به قله کوه.اینکه در کارهای تیمی و گروهی چندان قوی نیستیم،منافع فردی را ترجیح می دهیم،اینکه دنیا رغبتی به ارتباط با ما ندارد،فقط محصول سیاست انزوا گرای سیاستمداران نیست،خودمان هستیم که فکر می کنیم کسی هستیم،خودمان هستیم که فکر می کنیم چه کسانی بودیم و الان چه کسانی را داریم،اما هیچ وقت فکر نکردیم که خودمان چه کسی هستیم و چه جایگاهی داریم.
اتفاقاً بعضی وقتها چقدر خوب است که کسی در دنیا به ما توجهی ندارد.چون اگر قرار باشد رسانه ها بر حرف های بزرگان ما و آنچه که درباره خود و دیگران می اندیشیم،تمرکز کنند و به گوش خلایق و بزرگان اهل خرد برسد،همان آبروی نصفه و نیمه را هم از دست خواهیم داد.
جناب آقای علی رهبری،
باور کنید من نوعی،من مخاطب موسیقی،من کم سوادی که زمانی دو سه تا ساز میزدم،من حساس در گزینش آنچه که به گوش موسیقایی خودم می رسانم،سلیقه خودم را دارم و حداقل برای خودم محترم است و خدا رو شکر برای خیلی های دیگر هم محترم است.من هم به سلیقه دیگران احترام میگذارم.به آنها که موسیقی مورد علاقه من را گوش می دهند یا می نوازند،همان قدر احترام میگذارم که به مردمی با سلیقه روز و علاقه مند به خوراک موسیقی یکبار مصرف معاصر.
به هم اسم شما،علی مرتضی،قسم میخورم که هیچ علاقه ای به شخص شخیص مرتضی پاشایی،صدایش،هنرش،موسیقی اش،آثارش و حتی پیگیری اخبار مرگ و تشییع جنازه اش ندارم و همینطور به امثالهم.اما هیچ وقت لحظه ای به خودم اجازه ندادم به مردمی توهین کنم که با هنر او،با ناز سرانگشتان او،با کرشمه گری ذهن خلاق او،زندگی کرده اند و عاشق شده اند و گریسته اند.
در این سی سال زندگی،با میزان سواد X و میزان فهم و شعور Y،چه از طریق پدر و مادرم و چه از طریق اکتساب از اجتماع،دانسته ام که جامعه دموکراتیک خوب است،حق اظهار نظر خوب است.صراحت خوب است.نقد خوب است... اما این را هم فهمیده ام که نقد و نظر و نصیحت و صراحت،آدابی دارد.حداقل مطابق آنچه که ما در فرهنگ خود آموخته ایم،باید احترام خود را نگه داشت،حرمت دیگران را حفظ کرد،به ویژه آنها که هم رشته و هم مسلک شما هستند و مانند عضوی از خانواده شغلی شما.
افتخارات شما،اینکه کجا بودید و چه کردید و چه کسب کردید،همه به آرشیو شخصی شما تعلق دارند و در بهترین حالت ممکن،برگی از کتاب تاریخ موسیقی جهان خواهید بود.از این بهتر؟! اما آنچه که از شما در اذهان می ماند و برای جهانیان،نمونه ای برای قضاوت درباره فرهنگ و ادب و طرز تفکر ایرانیان و فرهیختگان این مرز و بوم خواهد بود،طرز رفتار و گفتار شما و نوع عکس العملتان در قبال مسائل مختلف است.
هنرمند برجسته و دارای شهرت جهانی،مانند یانی،به هر دلیلی هر چند کاذب از نظر شما و دیگران،در قلب مردم دنیا جا دارد و جهانیان با آهنگهای او خاطره دارند و همدم لحظات خوب و بد زندگی آنها،ملودی های دلنشینی است که از ذهنی بدون سواد آکادمیک موسیقی بیرون آمده،آقای شهرداد روحانی،تعدادی از آنها را تنظیم کرده و شما هم برای همان تعداد،ارکستر جور کرده اید و سر ایشان منت گذاشته اید.اما یادتان باشد،بر خلاف آنچه که تصور می کنید تمام هویت هنری یانی از زحمات شما و آقای شهرداد روحانی و کنسرت ماندگار آکروپولیس است،این ما هستیم که یکی از بزرگترین افتخاراتمان،بودن نام یک ایرانی در کنار صحنه های عظیم موسیقی جهانی است.حال هر نوع موسیقی که می خواهد باشد.مسئله ای که شما و آقای کامکار و دیگرانی که هنوز پا به این معرکه نگذاشته اند،بر آن پا فشاری می کنید،تا حدود زیادی مربوط به شخص آقای شهرداد روحانی است،کسی که تا به حال هیچ اظهار نظر مستقیمی در این باره انجام نداده و هیچ توهینی به شخص یانی و هنر او وارد نکرده.چون آقای روحانی،قواعد حرفه ای بودن را خوب بلد است و خوب می داند که هنرمندی در کلاس جهانی،که مردم کشورشان ایشان را به خوبی می شناسند،حتی اگر نقدی در ذهن دارد،می داند آن را کجا،در چه زمان و چگونه مطرح کند.اما امثال شما را درک نمیکنم که هم دایه مهربان تر از مادر شده اید و هم کاسه داغ تر از آش.
ختم کلام را به گفته خودتان وصل میکنم که گفتید "اصولا مطرح کردن نام ایشان در شأن وزارت فرهنگ یک کشور نیست. کما اینکه صحبت کردن دربارهٔ ایشان و افرادی امثال او میتواند باعث خدشهدار شدن سطح فرهنگی کشور شود" این بنده حقیر،در کمال افتخار،تمشک زرین بی ادبی و بی فرهنگی و بی نزاکتی را به شما تقدیم میکنم و اعلام میکنم که شما علاوه بر اینکه لیاقت نام ایرانی بودن را ندارید،بلکه جایگاه یک هنرمند را زیر سوال می برید،چون لحن و طرز گفتار شماست که نه تنها بوی نفتالین بلکه بوی گند کپک عقب ماندگی می دهد و حتی سوری به ادبیات چاله میدانی خودمان زده است.پس به این نتیجه می رسم که نام بردن از شخص شما و امثال شما،با کوهی از مدال و عناوین و افتخارات ظاهری،در شان یک ملت و فرهنگ آن نبوده و حضور شما در هر محفلی،باعث کسر شان و نزول وقار آن جمع خواهد بود.پس همان بهتر که در اتریش بمانید و پایتان را به خاک پر گوهر و هنر پرور ایران زمین نگذارید.
والسلام.