موسیقی ما - جواد رهبر: از همان صبح روز 31 مه (10 خرداد) که قرار بود ساعت نُه شباش در محضر باب دیلن باشیم٬ با دوستم خشایار٬ که زحمت مهیا کردن تمامی امورات سفرم به استانبول بر گردن او و همسرش بود٬ در فکر این بودیم که وقتی دیلن روی صحنه میآید خطاب به ما٬ خیل عظیم دوستدارانش٬ حرفی هم میزند یا خیر؟ این سوال در میان چندین و چند سوال دیگر برق میزند و ذهنام را آن قدر مشغول کرده بود که حتی وقتی باب دیلن بعد از گروهاش روی صحنهٔ مرکز فرهنگی روباز جمیل توپوزلو در حاربیهٔ استانبول آمد٬ اول از همه منتظر بودم خطاب به اهالی استانبول چیزی بگوید٬ که نگفت و به گروهش اشارهای داد که یعنی بیایید این جمع پنج هزار نفری را سرگرم کنیم.
یک مرد جدی
باب دیلن٬ که در ادامهٔ تور جهانیاش از آتن به استانبول آمده بود٬ از همان بدو ورودش به صحنه – در میان آن همه شور و هیجان ما – رفت پیش کیبورد و همان طور که با همراهی گروهاش میزد٬ شروع کرد به خواندن؛ جدی بود٬ مستحکم و پر انرژی. درست انگار که در آن لحظه٬ در زیر آن واپسین رگههای نور روز٬ امر دیگری به اندازهٔ خواندن اهمیت نداشت. درست احساس میکردی هنوز دههٔ شصت است و خوانندهٔ جوان٬ فقط و فقط به این علاقهمند است که پشت میکروفون قرار بگیرد٬ گیتار و سازدهنی بزند و ترانههایی را که با دل و جان نوشته اجرا کند.
دیلن در مقایسه با آن شمایلِ اسطورهای که از دههٔ شصت او سراغ داریم٬ هم تغییر کرده بود و هم اینکه مو نمیزد با آن روزها. تغییر کرده بود٬ چون احساس کردم نسبت به آن روزها بیشتر انرژی میگذارد روی صحنه! چطور است که یکی دو آلبوم اخیرش ریتم تندتری دارد٬ خود دیلن هم روی صحنه همین طور بود؛ کیبورد٬ گیتار و ساز دهنی میزد و میخواند. سوای تمامی اینها٬ درست مثل یک پرفورمر درجه یک صحنه را اشغال میکرد. و نورپردازیهای سالن آن قدر خوب بود که در حین اجرای چند ترانه سایهٔ غولپیکری از دیلن در میان صحنه را بر روی پرده عریض پشت سرش انداخت و میشد ظرافت تک تکِ حرکتهایش را دید؛ از سر تکان دادنهایش تا اشارههایی که با دستهایش میکرد و حرکات موزون پاهایش.
هر وقت هم که لازم میشد٬ خودش کنار میرفت و به تونی گارنیر٬ گیتاریست ارشدش٬ اجازه میداد در میان صحنه بیاید٬ انگار که جا را برای جیمی پیج و اسلش خالی میکرد و گارنیر به راستی پاسخ اعتماد دیلن را میداد و نشان میداد که چرا یکی دو دهه است همراه اوست. اینجا بود که متوجه شدم در تابلوی ورودی سالن و در پوسترهای تور دیلن به حق نوشتهاند: «باب دیلن و گروهاش٬ زنده روی صحنه!» این کنسرت همان قدر برای دیلن بود که برای گروه فوقالعادهاش.
اما باب دیلن تغییر آنچنانی هم نکرده بود٬ بهخصوص برای هواداران دوآتشهاش. شاید بهتر باشد که بگویم تغییر کرده٬ اما آن قدر آرام و منطقی که ما دیگر احساساش نمیکنیم. آن قدر به نرمی از شمایلی به شمایل دیگری رفته – تاد هینس در من آنجا نیستم همین را نشان داد – که وقتی او را در سال 2010 روی صحنه میبینی٬ زنگ صدایش را هنوز شبیه به دههٔ شصت مییابی. هنوز هم سولوی ساز دهنی اجرا میکند٬ هنوز هم ترانههای اجتماعی میخواند و بعد میزند به دنیای عاشقانههای منحصر به فرد خودش. و این طوری بود که مطمئن شدم مردی که روبهروی ما ایستاده و میخواند همان باب دیلنی است که از ورای آلبومها٬ کنسرتها٬ مستندها و کتابها شناختهایم. بی هیچ کم و کاستی! هنرمندی که فراز و نشیبهای بسیاری در دهههای گذشته پشت سر گذاشته٬ اما هنوز همان اصالت اولیهاش را با خود حفظ کرده است.
آن ترانههای جاودان
باب دیلن و گروهاش آن شب شانزده ترانه برای ما اجرا کردند؛ اول چهارده تا خواندند و رفتند. وقتی که ما از تشویق کردن دست نکشیدیم و با زبانِ بیزبانی گفتیم «دوباره! دوباره!»٬ به رسم معمول روی صحنه آمدند و دو شاهکار را اجرا کردند تا وداعی به یاد ماندنی در آستانهٔ نیمه شب استانبول برای همهمان رقم بخورد.
وقتی بلندگوهای سالن باب دیلن را معرفی کرد٬ مرد با همان ظاهر این روزهایش روی صحنه آمد؛ کُلاه٬ کت و شلواری به فرم نظامی و کفشهای نوک تیز یادگار دوران جوانیاش. رفت پشت کیبورد و شروع کردن به خواندن زنانِ روزهای بارانی شمارههای 12 و 35 (Rainy Day Women #12 & 35). بعد هم گیتار را دست گرفت و شروع کرد به زدن تا آخر ترانه. مُجاب شدم که انتخابهای دیلن تا آخر شب به قول خودمان «تخصصی» خواهد بود و فقط نیامده برایمان کلاسیکهایش را بزند. (مگر او ترانهای دارد که هنوز به نوعی کلاسیک نشده باشد؟) شاید به همین خاطر بود که زوج کناریام – که مشخص بود طرف مذکرش طرفدار دیلن است٬ چون در مورد او برای طرف مونث توضیح میداد – در اواسط کنسرت پا شدند و رفتند... این طور شد که من تمامی وسایل همراهم و خریدهایم را گذاشتم روی صندلی کناری و در فضای بازتری که حالا به دست آورده بودم با خیال راحت شروع کردم به همخوانی با گروه سر هر ترانه. اولین ترانهای که دیلن ما را در اجرای آن شریک کرد٬ درست مثل یک زن (Just Like A Woman) بود؛ یک ضرب یاد اولین خاطرهام از این ترانه افتادم٬ آنجا که در آنی هالِ وودی آلن٬ شرلی دووال برای وودی آلن در قلب نیویورک قطعهای از این ترانه را میخواند... وقتی گروه ترانهها را شروع میکردند٬ چند ثانیه بعد وقتی میفهمیدم کدام یکیست٬ صدای فریادمان به آسمانِ استانبول بلند میشد؛ یک بار این اتفاق سر ترانه بارانِ شدیدی خواهد بارید (A Hard Rain’s A-Gonna Fall) بود٬ که دیلن و گروهاش آن را درست مثل بیشتر ترانههای آن شب با تنظیم متفاوتتری خواندند ولی چه خوب بود که هنوز میشد با کلماتی از ترجیعبند آن همراهی کرد.
این طور نیست آقای جونز؟
«چون اینجا دارد اتفاقی میافتد/ و تو نمیدانی آن چیست/ این طور نیست آقای جونز؟» و حق با باب دیلن بود. آن شب داشت اتفاق خاصی میافتاد. دیلن و گروهاش همین طور در مقابل چشمان ما بدون وقفه ترانههای بزرگی اجرا میکردند و ما خبر نداشتیم که دارد چه اتفاقی برایمان میافتد. بیهوش بودیم و آن قدر سرشار از عیشی موسیقیایی شده بودیم که روحمان خبر نداشت در محضر یکی از اسطورههای موسیقی قرن بیستم – و حالا قرن بیست و یکم – هستیم. از خود بیخود شده بودیم و فقط فریاد میزدیم «این طور نیست آقای جونز؟» این یکی از اجراهای طلاییِ گروه – دست کم برای من – بود؛ چون ترانهٔ «Ballad of A Thin Man» از آن ترانههاییست که اگر بخواهی باب دیلن را به کسی معرفی کنی٬ حتما باید آن را برایش بگذاری تا گوش کند. سر اجرای ترانهٔ اربابان جنگ (Masters of War) هم صدای فریاد همه به هوا برخاست٬ بهخصوص ترکها٬ که همان روز قبل کنسرت نُه نفر از هموطنانشان را در ماجرای حملهٔ اسرائیلیها به کشتی اعزامی به غزه از دست داده بودند و داغ دلشان حسابی تازه بود.
ترانهای برای من
بعد از کنسرت خشایار گفت که دیدی دیلن یک ترانه هم اختصاصی برای تو خواند. و منظورش ترانهٔ «Stuck Inside of Mobile with the Memphis Blues Again» بود٬ که یکی از محبوبترینهای دیلن برای من است. جالب است که وقتی گروه این ترانهٔ فولک را شروع کرد٬ خودم هم به این فکر افتادم: «دارند برای من میزنند!» این همان ترانهای است که وقتی میخواستم پایاننامهٔ فوق لیسانس ادبیات انگلیسیام را به مادر تقدیم کنم٬ از ترجیعبند آن استفاده کردم. این قدر برایم عزیز است و حالا دیلن از میان آن همه ترانهٔ جاودانی که دارد٬ شروع کرده به خواندن آن... و من به همراه چند دختر و پسر جوانی که دور و برم نشستهاند٬ هر وقت دیلن میرسد سر «…with the Memphis Blues again»، با او همین کلمات را فریاد میزنم! همین طور وقتی دیلن و گروهاش به ترانهٔ «Highway 61 Revisited» رسیدند٬ به این فکر افتادم که این را حتما برای خشایار میخوانند! یکی اختصاصی برای من و یکی دیگر اختصاصی برای او! وقتی به عنوان طرفدار دیلن٬ اعتماد به نفس خوبی داشته باشی٬ این طور میشود دیگر!
هتل هیلتون
در میان یکی از آهنگها نگاهام بیاختیار افتاد به سمت راست جایی که نشسته بودم؛ به پنجرهٔ اتاقهای هتل هیلتون. لحظهای به فکر آنهایی افتادم که حالا در این هتل معروف و شیک اقامت دارند. به احتمال قوی شیشههای دوجدارهٔ پنجرهها نمیگذارد صداها آنچنان به داخل برود. و چقدر حیف که بزرگانی مثل لئونارد کوهن٬ رابرت پلنت و باب دیلن اینجا روی صحنه بیایند و داخل هتل صدایشان را نشنوی. بعضی اوقات هتلهای پنج ستاره هم میتوانند به ضرر آدم کار کنند!
در میان رویاییها
آخرین حضور دیلن در ترکیه قبل از کنسرت 2010 او به بیست و یک سال پیش برمیگشت؛ به همین خاطر در میان جمع مشتاقان مردان و زنان میانسالی بودند که تیشرتهایی به تن داشتند که روی آن نوشته بود: «دوباره خوش آمدی باب» مثل روز روشن بود که هستند کسانی در جمع ما که در دههٔ هشتاد در کنسرت دیلن در استانبول حضور داشتهاند. ترکیب نوجوانان٬ جوانان٬ میانسالان و مردان و زنانِ در آستانهٔ پا به سن گذاشتن جمعی عجیب و دوست داشتنی خلق کرده بود. همه هم یک حس مشترک داشتیم؛ آمده بودیم مردی را ببینیم که حالا تمامی دارائی ما از سالهای ماندگار دهههای شصت و هفتاد است؛ مردی که روزگاری به سمبل مبارزات اجتماعی آمریکا بدل شد اما بعد راهش را از جون بائز و دوستان دیگرش جدا کرد و راه خود را رفت٬ همانی که وودی گاتری را استاد خود میداد٬ او که روزگاری با بزرگانی مثل جانی کش٬ جورج هریسون٬ روی اوربیسون و بسیار دیگری روی صحنه رفته و خوانده. همان باب دیلنی که خودش را بیشتر شاعر میداند تا خواننده. همانی دیلنی که منتظر بودیم روی صحنه به جز ترانههایش با ما هم حرف بزند.
رفقای باب دیلن
بلاخره در بخشِ پایانی کنسرت بود که دیلن خطاب به ما گفت: «ممنون٬ رفقا!» و با همان لحنی که برنامهٔ ثیم تاون ریدیو آور (Theme Town Radio Hour) را اجرا میکند ادامه داد که حالا که حرف رفاقت شده٬ بگذارید رفقایم روی صحنه را معرفی کنم. اعضای گروهاش اینها بودند: تونی گارنیر (بیس)٬ جورج رسایل (درام)٬ استو کیمبال (گیتار ریتم)٬ چارلی سکستون (گیتار لید) و دانی هرون (ماندولین الکتریک٬ پدال استیل٬ لپ استیل). بعد از هر اسمی هم که بر زبان میآورد٬ صدای تشویقها آسمان را پر میکرد. همین تشویقهای ما بود که آنها را دوباره روی صحنه آورد تا مثل یک خانهبهدوش (Like A Rolling Stone) را برایمان اجرا کنند. درست در حین اجرای مثل یک خانهبهدوش بود که جمعیت پا شدند و ایستاده به تماشا و همخوانی با اجرا پرداختند و تمامی دوربینها برای ضبط تصویر یا گرفتن عکسی از این اجرا روشن شد. بعد هم «All Along The Watchtower» را خواندند٬ دستهجمعی تعظیمی کردند و رفتند تا ما با خاطرهٔ آن شب برای همیشه تنها بمانیم. هیچ کسی دلش نمیآمد سالن را ترک کند٬ و در این میان فریادهای پسر جوانی که دوان دوان به سمت صحنه میرفت و فریاد میزد «بابی!» توجه همه را به خود جلب کرد. ماموران امنیتی و دختر همراه پسر جوان – که حالا دیگر اشک امانش نمیداد – به سختی او را آرام کردند و ما هم آرام آرام از سالن خارج شدیم. رویا تمام شده بود و ما به واقعیت برگشته بودیم.
در راه بازگشت
از سالن که بیرون زدیم٬ هنوز میشد نوای ترانهها را در هوا احساس کرد؛ انگار ملودیها و کلمات در هوا شناور ماندهاند. همه با هم حرف میزدند و ما سه نفر هم به فارسی دربارهٔ کنسرت حرف میزدیم٬ که برای بعضیهایی که اطرافمان بودند٬ جالب بود. شک ندارم که بلند بلند حرف میزدیم٬ چون با آن میزان شور و انرژی حاصل از کنسرت بعید بود که بتوانیم با صدای آرام حرف بزنیم. تا رسیدن به شعبهٔ پیتزا هات برای صرف شام٬ وسایلی که از محل برگزاری کنسرت خریده بودم – تیشرت٬ کلاه٬ ساک و... – را محکم در دستم گرفته بودم و لحظه به لحظهٔ کنسرت پیش چشمانم میرقصید. بلاخره موفق شده بودم محبوبترین خواننده – یا شاید هنرمند – تمامی زندگیام را روی صحنه ببینم و تا حد زیادی پی ببرم که چطور این قدر او و آثارش را دوست دارم.
فردا که داشتیم در اِی.اِف.اِمِ ابتدای جادهٔ استقلال فیلم شرک 4: از آن پس برای همیشه را تماشا میکردیم٬ در استراحت میان فیلم این فکر به سرم زد که دیشب در محضر باب دیلن بودیم و حالا در حضور غولِ درشتاندام سبز رنگی به نام شرک! کمی پکر شدم. فیلم که به عنوانبندی نهایی رسید٬ ترانهای شروع شد که حالا دیگر امضای فیلمهای سری شرک است: «I’m A Believer». درست در همین عنوانبندی بود که متوجه شدیم این ترانهٔ بامزه را نیل دایموندِ جدی و رسمی نوشته است. ذوقزده از این کشف موسیقیایی٬ از سینما بیرون زدیم و من با خودم فکر میکردم که چه کسانی هستند که دوستشان دارم روی صحنه ببینمشان و اینکه نیل دایموند یکی از آنهاست.
فهرست ترانههای اجرا شده در کنسرت باب دیلن در استانبول
1- Rainy Day Women #12 & 35 (باب دیلن اول کیبورد میزد و بعد گیتار)
2- Lay, Lady, Lay (دیلن در میان صحنه ساز دهنی میزد)
3- I'll Be Your Baby Tonight (دیلن گیتار میزد)
4- Stuck Inside Of Mobile With The Memphis Blues Again (دیلن کیبورد و گیتار میزد)
5- Just Like A Woman (دیلن ساز دهنی میزد)
6- Honest With Me (دیلن کیبورد میزد)
7- A Hard Rain's A-Gonna Fall (دیلن کیبورد میزد)
8- Cold Irons Bound (دیلن ساز دهنی میزد)
9- Most Likely You Go Your Way (And I'll Go Mine) (دیلن ساز دهنی میزد)
10- Spirit On The Water (دیلن کیبورد و ساز دهنی میزد)
11- Highway 61 Revisited (دیلن کیبورد و ساز دهنی میزد)
12- Masters Of War (دیلن کیبورد میزد)
13- Thunder On The Mountain (دیلن کیبورد میزد)
14- Ballad Of A Thin Man (دیلن ساز دهنی میزد)
(Encore)
15- Like A Rolling Stone (دیلن کیبورد میزد)
16- All Along The Watchtower (دیلن کیبورد میزد)
افزودن یک دیدگاه جدید