اواسط هفته قبل بود که علی میرزایی عزیز، فرهنگی مرد و سردبیر فصلنامه نگاه نو با من تماسی گرفت و گفت علیمحمد رشیدی درگذشت. ابتدا تعجب کردم و سپس پرسیدم کی؟ گفت: ۱۴ خرداد و من هم به تازگی خبر شدم. پرسیدم: پس چرا هیچ خبر و مطلبی در جراید و رسانهها درباره ایشان منتشر نشد. برای سوال من پاسخی نداشت. ادامه دادم حداقل برادرشان که فردی شناختهشدهتر از ایشان بود یک خبری میدادند، پرسید برادرشان چه کاره است؟ گفتم: امینالله رشیدی آهنگساز و خواننده که نامی شناختهشده بین اهالی فرهنگ و هنر است و برخی از کارهایشان هم انصافا شنیدنی و خاطرهانگیز است. نمیدانست که این دو برادر بودند. این سخن من تعجبش را بیشتر کرد. علیمحمد رشیدی برای نسل ما نامی ناآشناست، چرا که دهه آخر عمرش را در سکوت و انزوا سپری کرد و در نهایت در سن ۷۸ سالگی بدرود حیات گفت. او متولد ۱۳۱۳ بود و یکی از جنجالیترین روزنامهنگاران حوزه موسیقی در دهههای ۳۰ و ۴۰. مجله موزیک ایران (۱۳۴۴-۱۳۳۱) را او در زمانی که بهمن هیربد مدیرمسوولش بود، سردبیری میکرد و سرمقالهها ونقدهایی بر جریانات موسیقی روز با امضای «ر-عام» مینوشت و با وجود آنکه آن نشریه سویه و صبغهیی جدی و هنری نداشت، اما سر و صدای فراوانی در زمان انتشارش به پا کرد و حتی برخی اختلافات میان اهالی موسیقی را سبب شد که نمونه آن ماجرایی بود که مرحوم سنجری با مدیرمسوول این مجله در میهمانی باغ سفارت رومانی داشتند که به کتککاری و زد و خورد در آبنمای این مکان انجامید. اینگونه مواجهه با رخدادهای موسیقی حتی از چشم تیزبین هنرمند و نویسندهیی بزرگ همانند مرحوم خالقی دور نماند که در نامهیی به دستاندرکاران این نشریه نوشت: «درشمارههای گذشته مطالب مجله شما را کهگاه نسبت به بعضی اهل هنر گوشهدار بود میخواندم. اگر سعی کنید ضمن انتقاد جنبه راهنمایی را نیز پیشگیرید به نظر بنده بهتر خواهد بود». در هر حال کار خبررسانی این خشک و تریها را دارد و نمیتوان از آن فرار کرد. مدتی هم معاونت هنرستان موسیقی تبریز را عهدهدار بود، زمانی که عزیز شعبانی ریاست این هنرستان را بر عهده داشت، که از جمله دورههای درخشان آموزش موسیقی در تاریخ معاصر موسیقی تبریز به شمار میرود. او کنترباس مینواخت و با تئوری موسیقی غرب و آوازخوانی هم به خوبیآشنا بود. دوست و محقق سختکوش، فرهود صفرزاده در این زمینه (هنرستان موسیقی تبریز) کتابی تحقیقی نوشته است که اطلاعات دقیقتری در اختیار علاقهمندان قرار میدهد. رشیدی اما در سالهای بعد انقلاب جلد سوم کتاب سرگذشت موسیقی ایران مرحوم خالقی را گردآوری و از سوی انتشارات صفیعلیشاه به بازار موسیقی عرضه کرد. مدتی هم در نشریه ماهور قلم میزد تا اینکه در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ و بعد از اینکه حسین علیزاده از هنرستان موسیقی پسران کنار کشید، به ریاست هنرستان منصوب شد و به دلیل نظم و انضباطی که داشت، توانست نظم و نسقی به این مرکز آموزشی بدهد و استعدادهای جوانی را به جامعه موسیقی معرفی کند. نخستین و آخرین دیدار من با ایشان به مراسم مهتاب میرزایی در سال گذشته بازمیگردد. تیرماه ۱۳۹۰ که علی میرزایی در ابتکاری مثالزدنی از تمامی همکاران نگاه نو خواست به محوطه تالار رایزن مرکز دایر\المعارف بزرگ اسلامی بیایند تا عکسی به یادگار بگیرند. من و سیدعلیرضا میرعلینقی و زندهیاد علیمحمد رشیدی کنار هم قرار گرفتیم. قرار بود با آقای میرعلینقی به سراغش برویم برای گفتوگویی تفصیلی چرا که هم من و هم آقای میرعلینقی میدانستیم ایشان نکات ناگفته فراوانی از حشر و نشر با بزرگان موسیقی دارد و ثبت و ضبط این نکات میتواند به درک و دریافت ما از سیرتاریخی موسیقی ایران مدد برساند. اما همانند تمامی امور این مملکت، ماجرا هی عقب افتاد و عقب افتاد تا اینکه فرشته مرگ خبر داد ایشان از کف رفت. امید که یادداشتها و خاطراتی از ایشان به جای مانده باشد و همسر گرامی و فرزندانش، در حفظ و نگهداری و انتشار آن بکوشند. یادش گرامی باد.
منبع : اعتماد
افزودن یک دیدگاه جدید