تنظیم چیست و تنظیمکننده کیست؟ - 2
مراحل تنظیم به زبان ساده!
[ پویا نیکپور - آهنگساز و تنظیمکننده ]
موسیقی ما – در ادامه سلسله یادداشتهای تنظیم چیست و تنظیمکننده کیست؟ به این بخش می
رسیم که برای تنظیم یک قطعه چه مراحلی طی میشود.
اولین چیزی که در ذهن تنظیمکننده با دیدن یا شنیدن خط ملودی شکل میگیرد، آکوردها است. اگر آن فرد نوازنده تخصصی یک ساز باشد، برای آن رنگ آمیزی آکوردها را انجام میدهد. اما اگر صرفاً ساز کیبورد را بشناسد مثل تفاوت بین سخنرانی است که 100 کلمه کلیدی بلد است با سخنرانی که 50 هزار کلمه کلیدی بلد است. بخش تنظیم هم در انتخاب آکورد از همین جا شکل میگیرد. اگر فردی تنظیم را در دایره آکوردها، متنوع ببیند بهاین معنا است که تنظیم را مُلوَّن می بیند. ممکن است براساس شرایط، نیاز به آن دایره آکوردها نباشد ولی باید علمش را داشته باشد. پس از اینکه آکوردها را چید، ساختار اصلی موسیقی را به شکل خطی باید بسازد. یعنی ابتدا مقدمه سپس فرازها و بعد ترجیعبندها یا کورسها را بعد پُلها یا بریج ها را و سپس ترجیع بند دوم و نهایتاً موخره را باید بسازد. وقتی که به شکل خطی توانست این سلسله را بنویسد و مشخص کند، در واقع شِمای اصلی تنظیم مشخص شده و زمان حدودی پروسه هم مشخص میشود. در این مرحله با آهنگساز مشورت میشود که مثلاً دوست دارید یک بار دیگر ترجیع بند را تکرار کنم؟ برای این بخش هم معمولاً آهنگهای هیت یک فرم خاصی را در اختیار تنظیمکننده میگذارد که مثلاً میگویند هفتاد درصد آهنگهای هیت بهاین شکل است.
مرحله بعد آوردن و پیادهسازی تمامی این موارد در شکل عناصر تشکیلدهنده یا لایههای تشکیل دهنده آن آهنگ هستند. اولین شکلی که به صورت پایه قرار میگیرد ریتم و ضرب است. دومین شکل اصلی، هارمونی استفاده شده است که به شکل آکوردها است و با یک ساز کلاویهای نواخته میشود. روی آن تزئینات نتها ، سوالها و جوابها و چیزهایی است که خواننده باید بیان کند. در این مرحله اصطلاحاً یک ماکت درست میشود و تنظیمکننده از او میخواهد که روی آهنگ بخواند. براساس آن خواننده تمام نیازهایش را به تنظیمکننده میگوید. تنظیمکننده در خیلی از موارد همسو با خواننده در اوجها، خطوطی را اضافه میکند که کلام خواننده را تقویت و تضعیف کند. هرچقدر علم در این رابطه بالاتر باشد، تنظیمکننده متوجه میشود زمانی که خواننده یک چیز احساسی را بحث میکند، نباید خطوط ملودی آن زیر خیلی کنترپوئن سخت و حرکتهای ریز داشته باشند. خطوط باید ثابت باقی بمانند تا کلام خودش را نمایش دهد. مثل تئاتری که هنرپیشه اول روی صحنه است و افراد پشت سر او مدام حرکت میکنند که اصطلاحاً باعث میشود تمرکز تماشاچی گرفته شود. وقتی هنرپیشه اصلی بازی میکند بقیه ثابت هستند. در موسیقی هم دقیقاً همین است که وقتی خواننده دارد کلامش را بیان میکند، سایر عناصر باید یک مقدار بیحرکت بمانند یا حرکتشان از پیش تعیینشده است و حرکت جدیدی نمیآید. همچنین عموماً تکنیکهایی در تنظیم وجود دارد که ضربها را قوی و ضعیف میکند. مثل تکنیکهای الکترونیک که زمانی که خواننده میخواند، یک صدای دیگر پایین میآید. یا زمانی که ادوات ریتمیک مثل کیک یا های هت میخورد، صداهایی مثل بیس کم میشوند کهاین موارد همگی تکنیک های شبیه به هم در بخش تنظیم و میکس هستند. تا لایهها روی هم جمع میشوند و موسیقی به صورت چند لایه در دست قرار میگیرد. اینجا یک راش خام از کل موسیقی داریم. اینجا آهنگساز یا سازنده ملودی میآید و نظر میدهد که کجاها شلوغ یا خلوت هستند. در واقع سفارش به تنظیمکننده میدهد تا او لایههای ریتمیک و آکوردی و سمپلها و... خودش را براساس نیاز خواننده یا آهنگساز، کم و زیاد کند.
قسمت نهایی وقتی است که تنظیمکننده تمامی این صداها را پالایش میکند و افکتها را به آنها اضافه میکند. افکتهایی که در قسمت خام اضافه نشده بودند و گاهی به صورت تکرارها، حرکتها، توقف ها یا مثلاً جمع شدن نوار و... است و اصطلاحاً به سفیدکاری تنظیم مربوط میشود. در این قسمت صداها باید همسان شود و از کل تنظیم یک میکس داون یا یک خروجی گرفته شود و در سیستمهای مختلف گوش میکنند. وقتی می بینند این از لحاظ ارتفاع صدایی همگون است آن را میکس میکنند. البته پس از اتمام تنظیم، خواننده روی کار میخواند. این توضیحات بیشتر در بخش موسیقی پاپیولار بود و با موسیقی ارکسترال تفاوت دارد.
افزودن یک دیدگاه جدید