گفتوگو با نویسنده و کارگردان «غمنومه فریدون» به بهانه انتشارِ این آلبوم در بازار
پیمان قدیمی: برای مردمی نوشتم که سواد خواندن نداشتند
موسیقی ما - این روزها آلبوم «غمنومه فریدون» منتشر شده است. اثری با آهنگسازی «حسین علیزاده» و نویسندگی و کارگردانی «پیمان قدیمی». حسین علیزاده استادِ بزرگی است؛ خیلی بزرگ؛ از معدود موسیقیدانانی که میتوان با خیالِ راحت بهشان «استاد» گفت و از شنیدنِ هر اثرشان و حتی از شنیدنِ حرفهایشان حظ کرد و لذت برد و احساس غرور کرد؛ اما همین که موسیقی او روی اثری از یک جوان نشسته است، خودش دلیلِ دیگری است برای اندیشههایِ خاصِ تارنوازِ شهیرِ موسیقی ایران. لابد که متن آنقدر خوب بوده که استاد را برای ساختنِ موسیقی ترغیب کرده است؛ اما میدانید خیلی از جوانها خیلی کارهای خوب دارند و خب خیلی از اساتید به آنها اعتماد نمیکنند؛ این اثر اما ماجرایش فرق میکند. «پیمان» یک روز میرود خانهی او تا اجازه بگیرد که از موسیقیهایش به صورت انتخابی در این کار استفاده کند؛ استاد اثر را میشنود و میگوید که چرا از قطعاتِ انتخابی استفاده کند؟ برایش موسیقی میسازد. خب این برای نویسندهی جوان اتفاقِ مهمی بوده است. خودش میگوید ساعتها بعد از آن پیاده روی کرده است. از آتیساز تا نزدیکیهای انقلاب؛ اما نویسندهی جوان هم این اعتماد را بیجواب نگذاشته است؛ از متنِ متفاوت و خاصش اگر بگذریم، در کارگردانی هم سنگِ تمام میگذارد و بهترینهای تئاتر و سینما را جمع میکند تا اثری خلق شود که از هر طرف که نگاه میکنی، اثرِ متفاوتی شود که میتوان بارها و بارها گوشش داد و همراه هیچا خندید و همراه بیبی گریه کرد. «غمنومه فریدون» را باید گوش داد؛ نه تنها به خاطر موسیقی سرزنده و شاداب و پرقدرتِ حسین علیزاده، نه به خاطرِ متنِ تمیز و شعرِ زیبای پیمان قدیمی، نه به خاطر صدای خاصِ مرتضی احمدی و ژاله علو و فاطمه معتمدآریا و صابر ابر و خیلیهای دیگر؛ باید گوش داد تا یادمان بیاید این سرزمین، سرزمین قصههاست با مردمانی که میتوانند دردهایشان را هم قصه کنند؛ قصهای شیرین و کسی چه میداند شاید جاوید:
حالا دور از شوخی این باورناپذیری هم خوب است و هم عجیب. خوب از آنجایی که احتمالا «غمنومه فریدون» متن درست و درمانی است که خیلی از مخاطبان باور نمیکنند آدمی در سن و سال من (بیست و دو سالگی) آن را نوشته باشد. و عجیب به این علت که برای خودم و با انتظاراتی که از خود دارم و کارهایی که این روزها درگیرشان هستم «غمنومهی فریدون» به هیچ عنوان متن و اتفاق عجیبی نیست.
به قولی شبیه یک درخت وحشی در شیب کوهپایهای پرت، بی باغبان و حرس، مجبور بودم توی سنگ ریشه کنم و آب و خوراکم را تامین کنم. طبیعتا میوهی چنین درختی سیب گلاب نخواهد بود.
ریشه کرده بودم توی ادبیات اما دلم میخواست شاخ و برگهام در تئاتر و سینما نفس بکشند و رشد کنند. برای همین موازی غواصی در اقیانوس ادبیات، در دانشگاه شروع کردم به نویسندگی و کارگردانی تئاتر. نمایشهایی نظیر هوهوچیچی، معرکه و... مال همان دوران است. با اینکه فنی مهندسی میخواندم تمام وقتم در آمفی تئاتر دانشگاه میگذشت. تا اینکه اتفاقی افتاد که نه میتوانستم در تئاتر ادامهی تحصیل بدهم نه میتوانستم از تئاتر دل بکنم. برای همین سُر خوردم توی اتاق آبی، یک انزوای دو سه ساله را تجربه کردم، به ندرت رفیقی را میدیدم. کار میکردم، میخواندم و مینوشتم. دقیقتر و منسجمتر.
حاصل این غارنشینی شد یک سمفونی، «سمفونی آوایی». موومان یکمش همین «غمنومهی فریدون» بود. موومان دومش کتاب «آداجیو» بود. موومان سومش رمان «آوایی» و موومان چهارمش نمایشنامهی «دونده». که خب؛ همان سال نود و یک موومان یکم «آوایی»؛ کتاب «غمنومهی فریدون» در پاریس منتشر شد.
و دلیل دیگر وضعیت وخیم ادبیات این سالهای کشورمان است. گونهای از شعر باسمهای و کیچ در این سالها رشد کرده که حال آدم را به هم میزنند. یک سری شاعر کت و شلواری، مزین به چندین جلد و طومار شعر، که تنها در شب شعرها، صدایشان را کش میدهند و جفنگیاتی را به اسم شعر تحویل حضار میدهند. اگر شهود بیژن الهی و آنتونیوگاماندو، اگر دیوانگی بیدل و فروغ نامش شعر است پس اینها چیست؟ احساس میکردم کسی باید با کلام برهنه و زبان بیقلاف، بدود میان این بساطِ آشوب. بی الفاظ گل درشت و مزخرف. یک جور مرضِ نقضِ غرض! یک حرف مردمانی، محاوره و بی پیرایه که اساسش ارتباطی شفاهی با مردم باشد.
اما انتخاب اسم فریدون، برمیگردد به خاطرات و حافظهی جمعی ما از آن. فریدون ممکن است ما را به شاهنامه ارجاع بدهد، یک عامی مرد و قهرمانِ این جغرافیایی. به قول فردوسی «فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/تو داد و دهش کن فریدون تویی».
جالب است که بدانید غیر از نام شاخص«فریدون» باقی آدمها با یک کسوت در قصه معرفی میشوند نه یک نام شاخص. آمیزقشمشم به معنی آدم پر عنوان و لقب اما تو خالی است. یا میرغضب، یارو، بیبی، کدخدا. اما هیچا...
بعد از آن نیما دهقانی و حبیب رضایی و آقای نورالدین حیدریماهر به گروه اضافه شدند و به شکلگیری کلیت این اثر شنیداری کمک شایانی کردند. در ادامه بازیگرهای اثر انتخاب شدند . تا اینکه در نهایت قصه «غمنومه فریدون» در اردیبهشت سال 92 ضبط شد.
دلایل زیادی وجود داشت که بازیگران شایسته کشور با پروژه ما همگرا باشند. میخواستیم بازیگران این اثر شنیداری به جز توانمندیهای فنی بینظیری که دارند، در حافظه اجتماعی ما هم جایی داشته باشند. همانقدر که در نوشتن سعی داشتم به حافظهی شفاهیمان مراجعه کنم در کارگردانی سعی بر مراجعه به حافظهی اجتماعی و تاریخی معاصرمان داشتم. از طرفی آهنگسازی این مجموعه را استاد علیزاده بر عهده داشتند که وقتی ایشان در کاری ورود میکنند، طبیعتاً آن کار باید کارستان باشد. بازیگرهای این اثر همگی مناسب کاراکترهای قصه انتخاب شدند. آقای سیامک صفری بازیگری است که ما روایتهای بسیاری را از ایشان در صحنهی تئاتر دیدهایم. در کارش بسیار حرفهای است. همه این بازیگرها انتخابهای اولمان بودند و خوشبختانه همه لطف کردند و در کار حضور داشتند. حضور زندهیاد مرتضی احمدی باعث دلگرمی ما بود . بنا بود جناب عزتالله انتظامی هم در این کار حضور داشته باشند که متاسفانه میسر نشد. سعی کردیم در هر بخشی از قصه کسانی حضور داشته باشند که به کلیت مجموعه اعتبار اجتماعی ببخشند و قصدمان استفاده از نام این عزیزان نبود. ناگفته نماند که تلاشهای نیما دهقانی، نورالدین حیدری ماهر و حبیب رضایی در شکلگیری گروه بازیگران غمنومهی فریدون بسیار مفید به واقع بود.
بعد جناب علیزاده پیشنهاد دادند که خانم معتمدآریا هم به عنوان راوی دیگر به این اثر اضافه شود تا فضای روایت تعدیل شوند. خانم معتمدآریا هم لطف کردند و در اثر شنیداری ما حضور افتخاری داشتند. خط سوم کارگردانی و طراحی صداهاست. در این مرحله بایستی طراحی صدا انجام میشد و فضاسازیهای صوتی صورت میگرفت. و در کل بایستی هر سه خط، نریشن، موسیقی و صداها در هم بافته شود. که در آن مرحله پا سفت کردم تا این اثر به یک نمایش رادیویی تبدیل نشود. بنابراین تا جایی که امکان داشت، در لاین سوم پروژه برای ساخت موقعیت دراماتیک سعی کردیم در کمترین حالت ممکن از صداهای شاخص استفاده شود. سعی کردیم فضا به سمت یک فضای تجریدی و مخیل حرکت کند تا مخاطب بتواند قصه را در ذهن خودش بسازد و تخیل کند. در میان صداها، دو صدای شاخص در کار وجود دارد. یکی صدای درها است و دیگر صدای پاها. برای اینکه در روند قصه حس عبور از یک هزارتو به مخاطب دست دهد.
بسیاری از دوستان از من دلیل آمدن صدای تبر و افتادن درخت در انتهای فصل چهار را میپرسند. انتهای فصل چهارم قصه که در واقع شروع زمستان است، این صدای تبر و افتادن درخت در واقع ارجاعی صوتی به فصل اول غمنومه دارد. آنجا که راوی نقل میکند: «میگن درخت سروی که تن به تبر نمیداد...» در واقع آن درخت در انتهای فصل چهار با شروع زمستان میافتد. یا سعی کردیم راویهای قصه را در موقعیت یک باغ خشک تصویر کنیم. بامداد افشار و صبا علیزاده با وسواسی عجیب کار طراحی صداها را به انجام رسانند و در نهایت غمنومه اینی شد که میشنوید.
- آقای قدیمی برای مخاطبی که از شما دورتر است و با سابقهتان در عرصه ادبیات آشنایی ندارید، شاید سخت باشد که بپذیرد شما اثری چون «غمنومهی فریدون» را در سن بیست و چند سالگی نوشته باشید؛ راحت بگویم خیلیها باور نمیکنند این متن از خودتان باشد.
حالا دور از شوخی این باورناپذیری هم خوب است و هم عجیب. خوب از آنجایی که احتمالا «غمنومه فریدون» متن درست و درمانی است که خیلی از مخاطبان باور نمیکنند آدمی در سن و سال من (بیست و دو سالگی) آن را نوشته باشد. و عجیب به این علت که برای خودم و با انتظاراتی که از خود دارم و کارهایی که این روزها درگیرشان هستم «غمنومهی فریدون» به هیچ عنوان متن و اتفاق عجیبی نیست.
- چه چیزی شما را به سمت ادبیات کشاند و شروع فعالیت حرفهایتان در این عرصه را باعث شد؟
- شما ضمن آنکه فیزیک و ادبیات خواندهاید، در تئاتر و سینما هم حضور دارید و نمایشنامهنویسی نیز انجام میدهید. همه این کارها چطور با هم اتفاق میافتد، اصلا کمی از فعالیتهایتان در این زمینه ها بگویید.
به قولی شبیه یک درخت وحشی در شیب کوهپایهای پرت، بی باغبان و حرس، مجبور بودم توی سنگ ریشه کنم و آب و خوراکم را تامین کنم. طبیعتا میوهی چنین درختی سیب گلاب نخواهد بود.
ریشه کرده بودم توی ادبیات اما دلم میخواست شاخ و برگهام در تئاتر و سینما نفس بکشند و رشد کنند. برای همین موازی غواصی در اقیانوس ادبیات، در دانشگاه شروع کردم به نویسندگی و کارگردانی تئاتر. نمایشهایی نظیر هوهوچیچی، معرکه و... مال همان دوران است. با اینکه فنی مهندسی میخواندم تمام وقتم در آمفی تئاتر دانشگاه میگذشت. تا اینکه اتفاقی افتاد که نه میتوانستم در تئاتر ادامهی تحصیل بدهم نه میتوانستم از تئاتر دل بکنم. برای همین سُر خوردم توی اتاق آبی، یک انزوای دو سه ساله را تجربه کردم، به ندرت رفیقی را میدیدم. کار میکردم، میخواندم و مینوشتم. دقیقتر و منسجمتر.
حاصل این غارنشینی شد یک سمفونی، «سمفونی آوایی». موومان یکمش همین «غمنومهی فریدون» بود. موومان دومش کتاب «آداجیو» بود. موومان سومش رمان «آوایی» و موومان چهارمش نمایشنامهی «دونده». که خب؛ همان سال نود و یک موومان یکم «آوایی»؛ کتاب «غمنومهی فریدون» در پاریس منتشر شد.
- موومانهای بعدی سمفونی «آوایی» چه زمانی و در کجا منتشر میشود؟
- تئاتر را به صورت تجربی کار کرده اید؟ در تئاتر غیر از کارهای دانشجویی چه کارهایی انجام دادهاید؟
- شکلگیری ایده نگارش «غمنومه فریدون» در ذهن شما به چه سالی بر میگردد و چه اتفاقی افتاد که شروع به نوشتن این اثر کردید؟
و دلیل دیگر وضعیت وخیم ادبیات این سالهای کشورمان است. گونهای از شعر باسمهای و کیچ در این سالها رشد کرده که حال آدم را به هم میزنند. یک سری شاعر کت و شلواری، مزین به چندین جلد و طومار شعر، که تنها در شب شعرها، صدایشان را کش میدهند و جفنگیاتی را به اسم شعر تحویل حضار میدهند. اگر شهود بیژن الهی و آنتونیوگاماندو، اگر دیوانگی بیدل و فروغ نامش شعر است پس اینها چیست؟ احساس میکردم کسی باید با کلام برهنه و زبان بیقلاف، بدود میان این بساطِ آشوب. بی الفاظ گل درشت و مزخرف. یک جور مرضِ نقضِ غرض! یک حرف مردمانی، محاوره و بی پیرایه که اساسش ارتباطی شفاهی با مردم باشد.
- اولین مجموعه شعرتان با نام «دارآباد» چقدر توانست در جذب مخاطب موفق باشد؟
- اثر شنیداری «غمنومهی فریدون» از زمان نگارش تا انتشارش چند سال زمان برد؟
- به نظر میرسد که اثر شنیداری «غمنومهی فریدون» میخواهد یک ادای دین به احمد شاملو باشد. با این دیدگاه موافقید یا خیر؟
- متن «غمنومه فریدون» قرار بود پیش از این اجرای صحنهای شود و حتی تمرینات گستردهای هم برای آن اجرا انجام شد؛ اما چه اتفاقی افتاد که آن نمایش در آن زمان روی صحنه نرفت؟
- متن «غمنومهی فریدون» یک نمایشنامه است یا یک قصه؟
- شخصیتپردازیهای قصه «غمنومهی فریدون» بر چه اساسی انجام شده و اسامی این شخصیتها را چگونه انتخاب کردید؟
اما انتخاب اسم فریدون، برمیگردد به خاطرات و حافظهی جمعی ما از آن. فریدون ممکن است ما را به شاهنامه ارجاع بدهد، یک عامی مرد و قهرمانِ این جغرافیایی. به قول فردوسی «فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/تو داد و دهش کن فریدون تویی».
جالب است که بدانید غیر از نام شاخص«فریدون» باقی آدمها با یک کسوت در قصه معرفی میشوند نه یک نام شاخص. آمیزقشمشم به معنی آدم پر عنوان و لقب اما تو خالی است. یا میرغضب، یارو، بیبی، کدخدا. اما هیچا...
- چه شد که تصمیم گرفتید از آقای حسین علیزاده برای آهنگسازی اثر شنیداری «غمنومهی فریدون » دعوت به همکاری کنید؟
بعد از آن نیما دهقانی و حبیب رضایی و آقای نورالدین حیدریماهر به گروه اضافه شدند و به شکلگیری کلیت این اثر شنیداری کمک شایانی کردند. در ادامه بازیگرهای اثر انتخاب شدند . تا اینکه در نهایت قصه «غمنومه فریدون» در اردیبهشت سال 92 ضبط شد.
- چطور شد که از بازیگرهای با تجربه و نامی کشور برای بازیگری در این اثر دعوت کردید و آنها چطور پیشنهاد شما را پذیرفتید؟
دلایل زیادی وجود داشت که بازیگران شایسته کشور با پروژه ما همگرا باشند. میخواستیم بازیگران این اثر شنیداری به جز توانمندیهای فنی بینظیری که دارند، در حافظه اجتماعی ما هم جایی داشته باشند. همانقدر که در نوشتن سعی داشتم به حافظهی شفاهیمان مراجعه کنم در کارگردانی سعی بر مراجعه به حافظهی اجتماعی و تاریخی معاصرمان داشتم. از طرفی آهنگسازی این مجموعه را استاد علیزاده بر عهده داشتند که وقتی ایشان در کاری ورود میکنند، طبیعتاً آن کار باید کارستان باشد. بازیگرهای این اثر همگی مناسب کاراکترهای قصه انتخاب شدند. آقای سیامک صفری بازیگری است که ما روایتهای بسیاری را از ایشان در صحنهی تئاتر دیدهایم. در کارش بسیار حرفهای است. همه این بازیگرها انتخابهای اولمان بودند و خوشبختانه همه لطف کردند و در کار حضور داشتند. حضور زندهیاد مرتضی احمدی باعث دلگرمی ما بود . بنا بود جناب عزتالله انتظامی هم در این کار حضور داشته باشند که متاسفانه میسر نشد. سعی کردیم در هر بخشی از قصه کسانی حضور داشته باشند که به کلیت مجموعه اعتبار اجتماعی ببخشند و قصدمان استفاده از نام این عزیزان نبود. ناگفته نماند که تلاشهای نیما دهقانی، نورالدین حیدری ماهر و حبیب رضایی در شکلگیری گروه بازیگران غمنومهی فریدون بسیار مفید به واقع بود.
- بخش ضبط قصه و هماهنگی قصه با موسیقی چقدر برای شما و سایر عوامل گروه سخت بود؟
بعد جناب علیزاده پیشنهاد دادند که خانم معتمدآریا هم به عنوان راوی دیگر به این اثر اضافه شود تا فضای روایت تعدیل شوند. خانم معتمدآریا هم لطف کردند و در اثر شنیداری ما حضور افتخاری داشتند. خط سوم کارگردانی و طراحی صداهاست. در این مرحله بایستی طراحی صدا انجام میشد و فضاسازیهای صوتی صورت میگرفت. و در کل بایستی هر سه خط، نریشن، موسیقی و صداها در هم بافته شود. که در آن مرحله پا سفت کردم تا این اثر به یک نمایش رادیویی تبدیل نشود. بنابراین تا جایی که امکان داشت، در لاین سوم پروژه برای ساخت موقعیت دراماتیک سعی کردیم در کمترین حالت ممکن از صداهای شاخص استفاده شود. سعی کردیم فضا به سمت یک فضای تجریدی و مخیل حرکت کند تا مخاطب بتواند قصه را در ذهن خودش بسازد و تخیل کند. در میان صداها، دو صدای شاخص در کار وجود دارد. یکی صدای درها است و دیگر صدای پاها. برای اینکه در روند قصه حس عبور از یک هزارتو به مخاطب دست دهد.
بسیاری از دوستان از من دلیل آمدن صدای تبر و افتادن درخت در انتهای فصل چهار را میپرسند. انتهای فصل چهارم قصه که در واقع شروع زمستان است، این صدای تبر و افتادن درخت در واقع ارجاعی صوتی به فصل اول غمنومه دارد. آنجا که راوی نقل میکند: «میگن درخت سروی که تن به تبر نمیداد...» در واقع آن درخت در انتهای فصل چهار با شروع زمستان میافتد. یا سعی کردیم راویهای قصه را در موقعیت یک باغ خشک تصویر کنیم. بامداد افشار و صبا علیزاده با وسواسی عجیب کار طراحی صداها را به انجام رسانند و در نهایت غمنومه اینی شد که میشنوید.
- تولید پروژه «غمنومه فریدون» چقدر زمانبر و هزینهبر بود؟
- و کلام پایانی؟
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : جمعه 10 شهریور 1396 - 11:40
افزودن یک دیدگاه جدید