گفتوگوی «موسیقی ما» با ناشران و تهیهکنندگان موسیقی ایران - 1
رامین صدیقی: من تک نیستم، من تنهام!
موسیقی ما - فرزان صوفی - از همین ابتدا بگوییم که این یک گفتوگوی متفاوت با رامین صدیقی است؛ چه برای آنها که با نشر موسیقی «هرمس» آشنایی دارند و چه آنها که تازه قرار است با این ناشر آشنا شوند. انتشاراتی که مدتی پیش وارد هجدهسالگی شد و به قول رامین صدیقی به سن قانونی رسید.
صدیقی از همان ابتدای گفتوگو با عشقی که نه میتواند و نه میخواهد آن را کتمان کند، از ورودش به دنیای موسیقی میگوید؛ از اینکه چطور داییاش با خریدن یک ضبطصوت کوچک و تعدادی نوار خام باعث شده تا از کودکی همهچیز را ثبت و ضبط کند و این کار را موازی با نواختن موسیقی ادامه دهد. از اینکه چطور با دوستان دوران کودکیاش (پیمان یزدانیان، پیتر سلیمانیپور، رضا عسگرزاده و هنرمندان دیگری که الان هر یک بخش مهمی از موسیقی ایران را شکل دادهاند)، دور هم جمع میشدند و ساز میزدند و با همین خوش بودند. از اینکه بعد از مدتی احساس میکند دلش میخواهد زاویه نگاه خودش و دوستانش به موسیقی را با دیگران به اشتراک بگذارد و به دلیل بازار محدود موسیقی در آن دوران، خودش دست به کار میشود تا حداقل بتواند کارهای خودشان را پوشش دهد و نتیجهاش هم میشود نشر موسیقی «هرمس» که اتفاقاً انتخاب این نام داستان جالبی هم داشته است.
صدیقی میگوید از ثانیه ثانیه کار کردنش با تمام اتفاقات ریز و درشت و مشکلاتی که سر راه موسیقی وجود دارد، لذت میبرد و معتقد است «هرمس» مسیر درستی را پیموده است. میگوید آنقدر این تصویر کلی برایش زیبا است که دیگر جزئیات اهمیتی ندارند! به نظر هم همین عشق به کارش است که باعث شده طرفدارانِ آثارِ موسیقیِ هرمس را -چه در بخش انتشار و چه در بخش برگزاری رویدادهای هنری- با نام «خانواده هرمس» خطاب کند.
این گفتوگوی مفصل که برای اولینبار به این شکل اتفاق افتاده، زوایای مختلف و بعضاً تازهای از این ناشر را عیان کرده که به واسطه آن، طرفداران تفکرات و سلایقش میتوانند بیشتر با او آشنایی پیدا کنند. گفتگویی که اکنون پیشروی شما قرار دارد، بخش اول از پرونده گفتگو با ناشران و تهیهکنندگان موسیقی کشور است که از این پس، هر هفته در سایت «موسیقی ما» منتشر خواهد شد.
حدود هشتصد عنوان آلبوم انتخاب کردم که همه آنها را به مرکز موسیقی بردم و برای تکتکشان مجوز و بعد از وزارت بازرگانی اجازه وارداتش را گرفتم. به یاد دارم اولین محموله که به تهران رسید، به تعدادی از دوستانم گفتم بیایند و قبل از عرضه عمومی آنها را در انبار ببینند. قیمت آلبومها آن زمان پنجهزار تومان بود. فکر میکنم در آن دو روز، یکسوم کل محموله توسط آشناها خریداری شد! برای ما که وقتی یک کاست موسیقی به دستمان میرسید، محله تعطیل میشد تا آن را با هم گوش کنیم، این آلبومها یک دنیا ارزش داشتند.
گفت یک خصلت دیگر هم دارد که فعلاً لازم نیست آن را به کسی بگویی! گفتم چه؟ توضیح داد که در اساطیر یونانی، هرمس زمانیکه روی زمین بوده، به دزدها و راهزنها هم پناه میداده است! گفتم این کار به من چه ربطی دارد؟ گفت کار دزد و راهزن چیست؟ گفتم خب طبیعتاً دزدی میکند. پرسید کار موزیسین چیست؟ مگر جز ربودن قلب آدمهاست؟ خب تو هم داری به آنها پناه میدهی (خنده)! خلاصه که ثبت این اسم و اثبات آن که این کلمه غیرایرانی نیست خیلی سخت بود. فکر میکنم به اندازه یک رساله دکترا برای آن متن نوشتم تا در اداره ثبت شرکتها پذیرفته شد. این شد که «هرمس» شکل گرفت. هیچ هدف خاصی هم نداشتیم. فقط میخواستیم دریچهای برای به اشتراک گذاشتن موسیقیمان با دیگران داشته باشیم.
این شد که در ده آلبوم اولی که منتشر کردیم، اپرای «رستم و سهراب» لوریس چکناواریان، آلبومهای «سراب» و «خاطرات فردا» از احمد پژمان و «ارکستر موسیقی نو» از علیرضا مشایخی هم قرار داشتند. خلاصه اینکه در بدو امر، آدمهای بزرگی از من حمایت کردند و بقیه هم که همه دوستان خودم بودند. ما در یکی دو سال اول، بیشتر از اندوخته این محفل بهره گرفتیم تا توانستیم نامی برای خود دستوپا کنیم.
البته محمدرضا علیقلی هم به تازگی جایزه بهترین موسیقی فیلم جشنواره فجر را برای فیلم «نرگس» گرفته بود که همین ارتباط سینمایی هم به بیشتر به دیده شدن آن آلبوم کمک کرد. سومین آلبومی که «هرمس» منتشر کرد، «رستم و سهراب» لوریس چکناواریان بود و سپس «سِیر» مسعود شعاری و کریستف رضاعی و «سراب» احمد پژمان بود. در واقع، این اسامی کمک کرد تا ما در بدو ورود، کمی دیده شویم وگرنه شاید تا این حد شانس نمیآوردیم.
تنها کسانی که نتوانستند در این پروژه همکاری کنند، پیمان یزدانیان و مسعود شعاری بودند که هر کدام درگیر پروژه دیگری بودند. آلبوم «نغمههای سکوت» هم طرح خودم بود که با «آندرهآ باور» مطرح کردم و به این ترتیب بر اساس اشعار مولوی، یکسری قطعات بیکلام برای ویلنسل نوشته شد. آلبوم «به تماشای آبهای سپید» هم طرح خودم بود ولی خب خیلی از آلبومها هم بودند که من دخالتی در تولید آنها نداشتم.
خلاصه قرار گذاشتیم و آقای علیزاده گفت که اتفاقاً جیوان گاسپاریان را خیلی دوست دارد و معتقد بود او به ساز دودوک کاراکتر داده است. گفتند بگذار روی آن فکر کنم و خودم خبر بدهم. دو، سه ماه نگذشته بود که آقای علیزاده تماس گرفتند و نهتنها با طرح موافقت کردند بلکه اتودهایی هم برای آن نوشته بودند. گفتند این طرحها را برای گاسپاریان هم بفرستید. ایده من در ابتدا فقط این بود که این دو یک دونوازی داشته باشند که استاد علیزاده آن را در قالب گروه «همآوایان» توسعه دادند. لحظه غریبی بود.
بعد از این همهسال، فکر میکنم اشتباه است اگر آدمها بگویند اینجور کارها با برنامهریزی دقیق از قبل مشخصشده پیش بردهاند. خیلی از جرقهها در یک لحظه میخورد و اگر دیرتر یا زودتر اتفاق بیفتد، شاید دیگر اتفاق نیافتد. در «هرمس» بیشتر کارهای ما به بداههنوازی وابسته است و پیشرفتمان هم همینقدر بداهه بوده است.
تهیهکننده میتواند تمام دغدغههای یک هنرمند را برای یک اثر هنری داشته باشد اما با این تفاوت که در آن تنیده یا غرق نشده است. میتواند در بسط و گسترش یک اثر یا برعکس، هرس کردن آن کمک کند و یک زمانهایی هم در به وجود آوردن ایدههای مختلف کمک کند.
برگزاری کنسرت هم همینطور است؛ کار تهیهکننده فقط تأمین هزینه سالن و صدابردار و تبلیغات نیست. بلکه باید درباره صفر تا صد آنچه که روی صحنه اتفاق میافتد، فکر کند. بخشی از آن که بسیار بدیهی است و خیلیها آن را درست انجام نمیدهند، این است که صدای موسیقی باید به همان خوبی که به نفر اول میرسد، به نفر آخر هم برسد. اگر میگوییم کنسرت ساعت 9 شب شروع میشود، باید به احترام مخاطبانی که سر ساعت آمدهاند، همان ساعت شروع کنیم و با این کار به بقیه هم یاد بدهیم که به موقع برسند. از این اتفاقات بگیرید تا اینکه چه محتوایی قرار است روی صحنه برود.
یا محتوای یک آلبوم با چه روالی به گوش مخاطب برسد. مثلاً به یاد دارم که نزدیک به هشت ماه طول کشید تا ترتیب قطعات آلبوم «ابرها» را پیدا کنم. باید بنشینم و آنقدر فکر کنم تا بتوانم توالی درستی برای قطعات پیدا کنم. اشتباهی که در آلبوم «تاتاری» هوشیار خیام مرتکب شدم و هر دوی ما هم بهشدت از آن پشیمانیم. یکی از دلایل عدم توفیق مطلوب آن آلبوم به نظر من شلخته رفتار کردن من در تنظیم ترتیب قطعاتش بود.
نمیدانم در بخش موسیقایی چهقدر دخیل است؛ اما از خودش شنیدهام که در این حوزه هم به کلاسهای مختلفی رفته تا با جزئیات آن آشنا شود. شاید حتی غریزی این کار را میکند، اما من جوهرهاش را در او میبینم. گفتم که با این ژانرها خیلی آشنایی ندارم؛ اما درباره همین یک مورد خاص، به نظرم خیلی از اِلمانهایی که یک تهیهکننده باید داشته باشد را دارد و فقط چون دنیایش با دنیای من فرق میکند، شکل آن اِلمانها متفاوت است. یا مثلاً کاری که علی صمدپور در «منظومه خرد» انجام میدهد، یک کیورِیشن هنری درجه یک است.
البته یکسری از هنرمندها هم هستند که آنقدر سلایقمان بههم نزدیک است که پایبند هم میشویم؛ مثل پیمان یزدانیان که هر چند جز دوستی هیچ تعهدی به هم نداریم اما او هم تمایل دارد با «هرمس» ادامه بدهد. حرف یکدیگر را میفهمیم. یا مثلاً مدتی با کریستف رضاعی همکاری میکردیم اما الان دیگر نمیکنیم؛ چون دیدگاههایمان متفاوت شده بود. اما مثلاً در آلبوم «در دنیای تو ساعت چند است؟» اگر فکر میکردم کمکی از من برمیآید، آن را دریغ نکردم. یا در مورد استاد علیزاده هم احساس کردیم که نمیتوانیم با هم کار انتشاراتی انجام دهیم، اما تمام ترجمههای «غمنومه فریدون» را من برایشان انجام دادم. کسی با کسی قهر نمیکند اما راهمان میتواند از هم جدا شود. تعهد ما از روز اول اینطور بوده که تا وقتی خوشیم، با هم کار کنیم و هر وقت نبودیم، به هم اجازه دهیم تا راهمان جدا شود. مثلاً الان مشکل من و هوشیار خیام روی حجم کارهای او است. من تشکیلاتی نیستم که بتوانم سالی پنج آلبوم از هوشیار منتشر کنم. در کل سالانه پنج اثر منتشر میکنم. برای همین فقط بخشی از این تشکیلات میتواند با هوشیار همراهی و بیشتر از این هم نمیتوانم. اما آیا باید جلوی او را بگیرم و بگویم کارهایت را انجام نده؟! قطعاً نه. به همین دلیل هم با هنرمندان هیچ تعهد مکتوبی نداریم که موظف به کار کردن با هم باشیم.
کمفروشترین کارهایم هم فکر میکنم آلبوم «ژور» پوریا پورناظری، «سمفونی 3» علیرضا مشایخی و «بازتاب» عیسی غفاری باشد که البته خیلی هم طبیعی است. اما میزان فروش اصلاً برای من اهمیتی نداشت. مهم ارزش آن کارها بود. کارهای کمفروشم در مرز 1000 نسخه سِیر میکنند. کلاً تاکتیک فوتبالی انتشار من چهار-یک-یک است! یعنی چهار آلبوم منتشر میکنم که شکست میخورند، یک کار منتشر میکنم که خرج خودش را در میآورد و یک کار هم منتشر میکنم که خرج آن چهار آلبوم را در میآورد. این یک قانون نانوشته شده است! (خنده)
صدیقی از همان ابتدای گفتوگو با عشقی که نه میتواند و نه میخواهد آن را کتمان کند، از ورودش به دنیای موسیقی میگوید؛ از اینکه چطور داییاش با خریدن یک ضبطصوت کوچک و تعدادی نوار خام باعث شده تا از کودکی همهچیز را ثبت و ضبط کند و این کار را موازی با نواختن موسیقی ادامه دهد. از اینکه چطور با دوستان دوران کودکیاش (پیمان یزدانیان، پیتر سلیمانیپور، رضا عسگرزاده و هنرمندان دیگری که الان هر یک بخش مهمی از موسیقی ایران را شکل دادهاند)، دور هم جمع میشدند و ساز میزدند و با همین خوش بودند. از اینکه بعد از مدتی احساس میکند دلش میخواهد زاویه نگاه خودش و دوستانش به موسیقی را با دیگران به اشتراک بگذارد و به دلیل بازار محدود موسیقی در آن دوران، خودش دست به کار میشود تا حداقل بتواند کارهای خودشان را پوشش دهد و نتیجهاش هم میشود نشر موسیقی «هرمس» که اتفاقاً انتخاب این نام داستان جالبی هم داشته است.
صدیقی میگوید از ثانیه ثانیه کار کردنش با تمام اتفاقات ریز و درشت و مشکلاتی که سر راه موسیقی وجود دارد، لذت میبرد و معتقد است «هرمس» مسیر درستی را پیموده است. میگوید آنقدر این تصویر کلی برایش زیبا است که دیگر جزئیات اهمیتی ندارند! به نظر هم همین عشق به کارش است که باعث شده طرفدارانِ آثارِ موسیقیِ هرمس را -چه در بخش انتشار و چه در بخش برگزاری رویدادهای هنری- با نام «خانواده هرمس» خطاب کند.
این گفتوگوی مفصل که برای اولینبار به این شکل اتفاق افتاده، زوایای مختلف و بعضاً تازهای از این ناشر را عیان کرده که به واسطه آن، طرفداران تفکرات و سلایقش میتوانند بیشتر با او آشنایی پیدا کنند. گفتگویی که اکنون پیشروی شما قرار دارد، بخش اول از پرونده گفتگو با ناشران و تهیهکنندگان موسیقی کشور است که از این پس، هر هفته در سایت «موسیقی ما» منتشر خواهد شد.
- * هجده سال است که شما در عرصه موسیقی فعالیت میکنید؛ اما ممکن است خیلیها پیشینه شما در این حوزه را ندانند. اصلاً چه زمانی به موسیقی علاقهمند شدید؟
- * که شما هم در ادامه، آلبومهای بعضی از آنها مثل علیرضا مشایخی، احمد پژمان و لوریس چکناواریان را منتشر کردید.
- * شما گیتار باس هم میزدید. درست است؟
- * پس برای همین است که در کنار کار هنری، نظم و ترتیب و دیسیپلین خاصی هم در کارتان جریان دارد.
- * چرا ساز زدن را ادامه ندادید؟
- * کاری هم در زمینه فوتبال انجام میدادید؟
- * پس احتمالاً خیلی تصادفی وارد کار تهیهکنندگی شدهاید.
- * هنوز هم آنها را دارید؟
- * در میان شما چه کسی زودتر از همه به شکل حرفهای سراغ موسیقی رفت؟
- * آن هم در فیلم عباس کیارستمی که اصولاً اعتقادی به حضور موسیقی در فیلمهایش نداشت!
- * شما آن زمان (پیش از تأسیس هرمس) پروژه واردات آلبومهای خارجی موسیقی را هم در شهرکتابها راه انداختید. داستان آن به چه شکل بود؟
حدود هشتصد عنوان آلبوم انتخاب کردم که همه آنها را به مرکز موسیقی بردم و برای تکتکشان مجوز و بعد از وزارت بازرگانی اجازه وارداتش را گرفتم. به یاد دارم اولین محموله که به تهران رسید، به تعدادی از دوستانم گفتم بیایند و قبل از عرضه عمومی آنها را در انبار ببینند. قیمت آلبومها آن زمان پنجهزار تومان بود. فکر میکنم در آن دو روز، یکسوم کل محموله توسط آشناها خریداری شد! برای ما که وقتی یک کاست موسیقی به دستمان میرسید، محله تعطیل میشد تا آن را با هم گوش کنیم، این آلبومها یک دنیا ارزش داشتند.
- * در واقع با این کار مزه بازار را چشیدید.
- * از همان ابتدا به نام «هرمس» رسیده بودید؟
- * دلایلش چه بود؟
گفت یک خصلت دیگر هم دارد که فعلاً لازم نیست آن را به کسی بگویی! گفتم چه؟ توضیح داد که در اساطیر یونانی، هرمس زمانیکه روی زمین بوده، به دزدها و راهزنها هم پناه میداده است! گفتم این کار به من چه ربطی دارد؟ گفت کار دزد و راهزن چیست؟ گفتم خب طبیعتاً دزدی میکند. پرسید کار موزیسین چیست؟ مگر جز ربودن قلب آدمهاست؟ خب تو هم داری به آنها پناه میدهی (خنده)! خلاصه که ثبت این اسم و اثبات آن که این کلمه غیرایرانی نیست خیلی سخت بود. فکر میکنم به اندازه یک رساله دکترا برای آن متن نوشتم تا در اداره ثبت شرکتها پذیرفته شد. این شد که «هرمس» شکل گرفت. هیچ هدف خاصی هم نداشتیم. فقط میخواستیم دریچهای برای به اشتراک گذاشتن موسیقیمان با دیگران داشته باشیم.
- * آلبوم اولی که با نشر موسیقی «هرمس» منتشر کردید، چه بود؟
این شد که در ده آلبوم اولی که منتشر کردیم، اپرای «رستم و سهراب» لوریس چکناواریان، آلبومهای «سراب» و «خاطرات فردا» از احمد پژمان و «ارکستر موسیقی نو» از علیرضا مشایخی هم قرار داشتند. خلاصه اینکه در بدو امر، آدمهای بزرگی از من حمایت کردند و بقیه هم که همه دوستان خودم بودند. ما در یکی دو سال اول، بیشتر از اندوخته این محفل بهره گرفتیم تا توانستیم نامی برای خود دستوپا کنیم.
- * آغاز فعالیتهای «هرمس»، خردادماه سال هشتاد با انتشار آلبوم محمدرضا علیقلی بود. آن دوره، همزمان با شروع دوباره موسیقی پاپ هم بود و این نوع موسیقی برای مردم جذابیت زیادی داشت. منتشر کردن چنین آلبومی که از این فضا دور بود، بازخوردی هم برایتان داشت؟
البته محمدرضا علیقلی هم به تازگی جایزه بهترین موسیقی فیلم جشنواره فجر را برای فیلم «نرگس» گرفته بود که همین ارتباط سینمایی هم به بیشتر به دیده شدن آن آلبوم کمک کرد. سومین آلبومی که «هرمس» منتشر کرد، «رستم و سهراب» لوریس چکناواریان بود و سپس «سِیر» مسعود شعاری و کریستف رضاعی و «سراب» احمد پژمان بود. در واقع، این اسامی کمک کرد تا ما در بدو ورود، کمی دیده شویم وگرنه شاید تا این حد شانس نمیآوردیم.
- * آن زمان که موسیقی پاپ تازه شروع به فعالیت کرده بود، هنرمندانی مثل علیرضا عصار، محمد اصفهانی، شادمهر عقیلی و... هم فعالیت میکردند؛ نخواستید به این حوزه ورود کنید؟
- * اتفاقاً میخواستم بپرسم پس همکاری با سهیل نفیسی چهطور پیش آمد؟
- * چیزی شبیه به فرهاد مهراد که شیوه بیان خاصی داشت.
- * در واقع نوعی از موسیقی پاپ که محتوا بر موسیقی آن غالب است.
- * نظر و سلیقه شما هم در ساخته شدن آلبومها دخیل است؟
- * که از همانجا ایده آلبوم «جزیره قشم» در ذهن شما شکل میگیرد. فکر میکنم این آلبوم سال 81 منتشر شد.
تنها کسانی که نتوانستند در این پروژه همکاری کنند، پیمان یزدانیان و مسعود شعاری بودند که هر کدام درگیر پروژه دیگری بودند. آلبوم «نغمههای سکوت» هم طرح خودم بود که با «آندرهآ باور» مطرح کردم و به این ترتیب بر اساس اشعار مولوی، یکسری قطعات بیکلام برای ویلنسل نوشته شد. آلبوم «به تماشای آبهای سپید» هم طرح خودم بود ولی خب خیلی از آلبومها هم بودند که من دخالتی در تولید آنها نداشتم.
- * به آلبوم «به تماشای آبهای سپید» اشاره کردید. همکاری با حسین علیزاده چهطور شکل گرفت؟
خلاصه قرار گذاشتیم و آقای علیزاده گفت که اتفاقاً جیوان گاسپاریان را خیلی دوست دارد و معتقد بود او به ساز دودوک کاراکتر داده است. گفتند بگذار روی آن فکر کنم و خودم خبر بدهم. دو، سه ماه نگذشته بود که آقای علیزاده تماس گرفتند و نهتنها با طرح موافقت کردند بلکه اتودهایی هم برای آن نوشته بودند. گفتند این طرحها را برای گاسپاریان هم بفرستید. ایده من در ابتدا فقط این بود که این دو یک دونوازی داشته باشند که استاد علیزاده آن را در قالب گروه «همآوایان» توسعه دادند. لحظه غریبی بود.
بعد از این همهسال، فکر میکنم اشتباه است اگر آدمها بگویند اینجور کارها با برنامهریزی دقیق از قبل مشخصشده پیش بردهاند. خیلی از جرقهها در یک لحظه میخورد و اگر دیرتر یا زودتر اتفاق بیفتد، شاید دیگر اتفاق نیافتد. در «هرمس» بیشتر کارهای ما به بداههنوازی وابسته است و پیشرفتمان هم همینقدر بداهه بوده است.
- * پس علاقهتان به بداههنوازی هم بیمورد نیست.
برگزاری کنسرت تنها 10 درصد از کار یک تهیهکننده است
- * اگر موافقید در فاز دوم گفتوگو، کمی درباره واژه تهیهکننده صحبت کنیم. این واژه در گذشته برای خودش تعریفی داشته اما الان فقط به کنسرتگزار معنی شده است. تعریف شما از تهیهکننده چیست؟
تهیهکننده میتواند تمام دغدغههای یک هنرمند را برای یک اثر هنری داشته باشد اما با این تفاوت که در آن تنیده یا غرق نشده است. میتواند در بسط و گسترش یک اثر یا برعکس، هرس کردن آن کمک کند و یک زمانهایی هم در به وجود آوردن ایدههای مختلف کمک کند.
- * مثل تریوی احسان صدیق که با پیشنهاد شما تبدیل به کوارتت «کاسته» شد.
برگزاری کنسرت هم همینطور است؛ کار تهیهکننده فقط تأمین هزینه سالن و صدابردار و تبلیغات نیست. بلکه باید درباره صفر تا صد آنچه که روی صحنه اتفاق میافتد، فکر کند. بخشی از آن که بسیار بدیهی است و خیلیها آن را درست انجام نمیدهند، این است که صدای موسیقی باید به همان خوبی که به نفر اول میرسد، به نفر آخر هم برسد. اگر میگوییم کنسرت ساعت 9 شب شروع میشود، باید به احترام مخاطبانی که سر ساعت آمدهاند، همان ساعت شروع کنیم و با این کار به بقیه هم یاد بدهیم که به موقع برسند. از این اتفاقات بگیرید تا اینکه چه محتوایی قرار است روی صحنه برود.
یا محتوای یک آلبوم با چه روالی به گوش مخاطب برسد. مثلاً به یاد دارم که نزدیک به هشت ماه طول کشید تا ترتیب قطعات آلبوم «ابرها» را پیدا کنم. باید بنشینم و آنقدر فکر کنم تا بتوانم توالی درستی برای قطعات پیدا کنم. اشتباهی که در آلبوم «تاتاری» هوشیار خیام مرتکب شدم و هر دوی ما هم بهشدت از آن پشیمانیم. یکی از دلایل عدم توفیق مطلوب آن آلبوم به نظر من شلخته رفتار کردن من در تنظیم ترتیب قطعاتش بود.
- * یعنی همین جزئیات ریزی که ممکن است به نظر کسی نیاید اما واقعاً میتواند سرنوشت یک اثر هنری را تعیین کند.
- * درباره معنای جهانی تهیهکننده صحبت کردیم. فکر میکنید ما در ایران چهقدر به این معنا نزدیکیم؟
نمیدانم در بخش موسیقایی چهقدر دخیل است؛ اما از خودش شنیدهام که در این حوزه هم به کلاسهای مختلفی رفته تا با جزئیات آن آشنا شود. شاید حتی غریزی این کار را میکند، اما من جوهرهاش را در او میبینم. گفتم که با این ژانرها خیلی آشنایی ندارم؛ اما درباره همین یک مورد خاص، به نظرم خیلی از اِلمانهایی که یک تهیهکننده باید داشته باشد را دارد و فقط چون دنیایش با دنیای من فرق میکند، شکل آن اِلمانها متفاوت است. یا مثلاً کاری که علی صمدپور در «منظومه خرد» انجام میدهد، یک کیورِیشن هنری درجه یک است.
- * حالا که آنها را از هم تفکیک کردید، به نظرتان موفقترین تهیهکنندههای فعال این روزها چه کسانی هستند؟
همیشه دلم میخواست «هرمس» یک وجهه بینالمللی داشته باشد
- * شما ابتدای صحبتهایتان درباره علاقه و نگاهتان به موسیقی صحبت کردید. بههرحال فلسفه نشر آثار فرهنگی-هنری از دیدگاه مؤلف و ناشر تفاوتهای بنیادی دارند که فکر میکنم این اتفاق برای شما در نوسان است؛ یعنی به نظر میآید فلسفه شما در این کار، هم به سمت ناشر بودن میل میکند و هم به سمت مؤلف بودن و در واقع «هرمس» بر این اساس شکل گرفته است.
- * شما میخواهید از موسیقی چه چیزی به دست آورید؟
- * کاری که «هرمس» انجام میدهد، در این جغرافیا رقیبی ندارد و این مسأله، میتواند انگیزه آدمها را متزلزل کند. به نظر میرسد باید یک انگیزه درونی خیلی قوی پشت کاری که انجام میدهید باشد تا بتوانید از پس آن بربیایید.
- * یعنی به نوعی این انگیزه را برای خودتان فرامرزی کردهاید.
- * که البته خیلی هم دور نبود و توانستید به بخشی از آن برسید.
- * منظورتان آلبومهای دوئت «نقش» و کوارتت «کاسته» است؟
- * شما سال 2015 به عنوان تهیهکننده برتر فستیوال «وومکس» هم انتخاب شدید؛ آیا میتوان گفت اینها نتایجی است که نشان میدهد نگاه و مسیر شما با هدفی که برای خود خارج از ایران متصور شدهاید، همسو است؟
تاکتیک فوتبالی انتشار من چهار-یک-یک است!
- * موضوع دیگر این است که ناشران معمولاً آرتیستهایی برای خودشان دارند؛ اما فکر نمیکنم شما هیچوقت به این شکل فعالیت کرده باشید.
البته یکسری از هنرمندها هم هستند که آنقدر سلایقمان بههم نزدیک است که پایبند هم میشویم؛ مثل پیمان یزدانیان که هر چند جز دوستی هیچ تعهدی به هم نداریم اما او هم تمایل دارد با «هرمس» ادامه بدهد. حرف یکدیگر را میفهمیم. یا مثلاً مدتی با کریستف رضاعی همکاری میکردیم اما الان دیگر نمیکنیم؛ چون دیدگاههایمان متفاوت شده بود. اما مثلاً در آلبوم «در دنیای تو ساعت چند است؟» اگر فکر میکردم کمکی از من برمیآید، آن را دریغ نکردم. یا در مورد استاد علیزاده هم احساس کردیم که نمیتوانیم با هم کار انتشاراتی انجام دهیم، اما تمام ترجمههای «غمنومه فریدون» را من برایشان انجام دادم. کسی با کسی قهر نمیکند اما راهمان میتواند از هم جدا شود. تعهد ما از روز اول اینطور بوده که تا وقتی خوشیم، با هم کار کنیم و هر وقت نبودیم، به هم اجازه دهیم تا راهمان جدا شود. مثلاً الان مشکل من و هوشیار خیام روی حجم کارهای او است. من تشکیلاتی نیستم که بتوانم سالی پنج آلبوم از هوشیار منتشر کنم. در کل سالانه پنج اثر منتشر میکنم. برای همین فقط بخشی از این تشکیلات میتواند با هوشیار همراهی و بیشتر از این هم نمیتوانم. اما آیا باید جلوی او را بگیرم و بگویم کارهایت را انجام نده؟! قطعاً نه. به همین دلیل هم با هنرمندان هیچ تعهد مکتوبی نداریم که موظف به کار کردن با هم باشیم.
- * گفتید «هرمس» یکسری ویژگی و مختصات دارد که هنرمندان تصمیم میگیرند با آن کار کنند. برعکس آن چهطور؟ یک هنرمند باید چه ویژگیهایی داشته باشد که شما بتوانید با او کار کنید؟
- * پس میتوان این برداشت را کرد که شما کارهایی را انجام میدهید که از آنها لذت میبرید و صرفاً برای حضور و تداوم در این عرصه نیستند. چه اتفاقها و آثاری بوده که بعد از به سرانجام رساندنشان، به آن چیزی که واقعاً میخواستهاید رسیدید؟ از جنس همان هیجانی که در فستیوال Show Of Hands داشتید.
- * پرفروشترین آلبومهایی که تا به امروز منتشر کردهاید کدامها بودهاند.
کمفروشترین کارهایم هم فکر میکنم آلبوم «ژور» پوریا پورناظری، «سمفونی 3» علیرضا مشایخی و «بازتاب» عیسی غفاری باشد که البته خیلی هم طبیعی است. اما میزان فروش اصلاً برای من اهمیتی نداشت. مهم ارزش آن کارها بود. کارهای کمفروشم در مرز 1000 نسخه سِیر میکنند. کلاً تاکتیک فوتبالی انتشار من چهار-یک-یک است! یعنی چهار آلبوم منتشر میکنم که شکست میخورند، یک کار منتشر میکنم که خرج خودش را در میآورد و یک کار هم منتشر میکنم که خرج آن چهار آلبوم را در میآورد. این یک قانون نانوشته شده است! (خنده)
- * اتفاقاً این سوال برای خیلیها وجود دارد که «هرمس» چهطور درآمدش را تأمین میکند؟
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 8 بهمن 1396 - 17:11
افزودن یک دیدگاه جدید