به بهانه ثبت موسيقي بخشيهاي خراسان در يونسكو؛
هاله فراموشي بر سر موسيقي خراسان
موسیقی ما - نوايي كه به اوج ميرسد و روح را نوازش ميدهد و به پرواز درميآورد. نوايي كه با تو از جهاني ديگر سخن ميگويد. اين ساز به دنياي ديگري تعلق دارد و پنجههاي نوازندهاش از نيرويي آسماني توان ميگيرد؛ نيرويي كه روح و روانت را نوازش ميدهد و بر زخمهاي بيشمارت مرهم ميگذارد؛ همان زخمهايي كه چون خوره، روحت را ميخورد و از بين ميبرد.
زهره نیلی در شرق نوشت : افسانهها را ميشناسد و داستانهاي كهن سرزمينش را روايت ميكند. خداوند، تواني در حنجره و سرانگشتانش نهاده كه ديگران از آن بيبهرهاند. گويي اين امكان، از روز نخست، سهم و «بخش» او بوده. او كه «بخشي» خراسان است و در شمال اين استان پهناور به سر ميبرد؛ جايي كه به دو بخش تقسيم ميشود. در بخش محدودي از خراسان شمالي به مركزيت درگز و در نزديكي كشور تركمنستان، فرهنگ تركمني حاكم است. منطقهاي كه از منطقه آشخانه آغاز و به سمت غرب كشيده ميشود و از آنجا به بجنورد و در ادامه به شيروان و قوچان ميرسد. اين مناطق تا محدوده نيشابور را ميتوان در چارچوب فرهنگ شمال خراسان ديد كه عمدتاً فرهنگهاي تركي و كردي را دربرميگيرد. موسيقي اين مناطق، منحصر به فرد بوده و تفاوتهاي اساسي با موسيقي مناطق مركزي و جنوبي خراسان دارد. اين موسيقي يا تركي است يا كردي كه البته در بخشهاي شماليتر، موسيقي تركمني نيز وجود دارد.
بخشيها در شمال خراسان زندگي ميكنند. كار اصلي آنها چون عاشيقهاي آذربايجان، داستانگويي است. دوتار مينوازند و دوتار ميسازند. واژه «بخشي» را اينگونه معنا ميكنند: «بخشي يعني اينكه خداوند به يك آدم بخشش فراوان و تواناييهاي خاصي عطا فرموده كه در آدمهاي معمولي نيست.» اما به باور هوشنگ جاويد، پژوهشگر موسيقي محلي، اين لغت يك لغت مغولي است و توسط تركمنها به اين منطقه آمده و طي زمان با تحريف لغت به «بخشي» تبديل شده است. «بخشيها به چهار دسته مردمي، مجلسي، ويژه و مذهبي تقسيم ميشوند. بخشيهاي ويژه تنها براي حاكمان وقت به اجراي برنامه ميپرداختند و داستانهاي هجوآميز و سرگرمكننده را بازگو ميكردند. بخشيهاي مردمي در برنامههاي مختلف حاضر ميشدند و حكايات كهن را براي مردم نقل ميكردند. اما تنها بخشيهاي مذهبي بودند كه در ماههاي حرام ميتوانستند به اجراي برنامه بپردازند.»
« نوازندگان و روايتگراني كه در ماههاي حرام يعني ماه مبارك رمضان و محرم و صفر، دوتار خود را به طور واژگون ميآويختند و به دسته آن، پارچه سياه ميبستند و به گفته خود، سازشان را عزادار ميكردند و روايت كربلا را براي مردم باز ميگفتند. «عاشق حيدرعلي» كه كمانچه مذهبي مينوازد و قنبرعلي كه مردم او را به خاطر صداي دلنشينش، «شكرعلي» ميخوانند از جمله كساني هستند كه هنوز هم در ماههاي حرام براي مردم به اجراي برنامه ميپردازند.» آنها از نسل «اوزان» قديماند. هدايت روحي افراد قبيله، اجراي مراسم مذهبي و انتقال افسانهها و آداب و رسوم قومي بر عهده اوزانها بوده است و حالا بخشي از وظايف اوزانها به بخشيهاي دوره معاصر منتقل شده است. بخشيها، درمانگر هم بودهاند و اسپاسمهاي عضلاني و بيماريهاي روحي را درمان ميكردهاند. آنها داستانهاي حماسي چون حماسه «ججو خان و اكبر سردار و رشيدخان» و روايتهاي عاشقانه چون داستان «نخاش بيمار» و «خالتي» را ميشناختهاند. عملكرد بخشيهاي شمال خراسان، همچون عاشيقهاي آذربايجان و بخشيهاي تركمن و شاعرهاي بلوچستان است. آنگونه كه جاويد ميگويد: «تفسير و تعريف دوباره نمادها نيز برعهده بخشيها بوده است تا آنجا كه ميتوان گفت زندهياد ملكالشعراي بهار در قصيده معروف «دماونديه» (اي ديو سپيدپاي دربند/ اي گنبد گيتي اي دماوند) از اين ويژگي بخشيها بهره برده و به توضيح و تفسير عنصري طبيعي پرداخته كه جنبه نمادين پيدا كرده است.» «موسيقي بخشيهاي شمال خراسان از دو بخش تشكيل ميشود: مقامهاي تركي و مقامهاي كردي. البته ممكن است برحسب نياز يك مقام كردي را با شعر تركي يا مقامهاي تركي را با اشعار كردي بخوانند؛ اما غالباً هركدام از اين مقامها با شعر خود خوانده ميشوند. به روايتي هفت و به روايتي 9 مقام اصلي وجود دارد چون نوايي، شاخعطايي، تجنيس، گريلي، مخمس و... اين مقامها منابع بيكراني هستند كه از آن براي ساختن آهنگهاي مختلف استفاده ميكنند. براي مثال در مقام نوايي حدود 10 آهنگ وجود دارد؛ آهنگهايي كه در هيچ جشنواره و برنامهاي از آغاز تا پايان شنيده نميشوند تا به گوش من و تو رسند.» روزگار بخشيها به پايان رسيده. برخي حاج قربان سليماني را آخرين بخشي معروف و مشهور شمال خراسان ميدانستند گرچه هوشنگ جاويد او را نه بخشي كه «جاني- قرباني» ميداند. «جاني- قربانيان، جزء تركان جنگجويي بودند كه در روزگار مغول، به خراسان آمدند و با فرهنگ و ادبيات ايرانزمين آشنا شدند و تحت تاثير موسيقي آرامبخش «بخشي»ها قرار گرفتند.» بخشيهايي كه با زبان ساده و دانش عميق خود، مباحث فلسفي و جامعهشناختي را به چالش ميكشيدند. ميگويند حاج قربان براي شركت در يكي از جشنوارههاي موسيقي به فرانسه دعوت ميشود، پس از اجرا يك عده موسيقيشناس به ملاقات او ميروند و از حاج قربان ميپرسند چرا «دوتار» از دو سيم تشكيل ميشود و او در پاسخ ميگويد: «من از اين آقايان تحصيلكرده تعجب ميكنم كه با اين كمالات چنين سوالي ميپرسند و موضوع به اين سادگي را نميفهمند؛ يكي از اين سيمها آدم است و ديگري حوا.» در ادامه بحث يكي از موسيقيشناسان ميپرسد: «خب، كدام يك از اين دو سيم آدم است و كدام حوا؟» حاج قربان دوباره ابراز شگفتي ميكند و ميپرسد: «حوا زاينده است يا آدم؟» پاسخ ميدهند: «حوا». حاج قربان ادامه ميدهد: «پس سيم پايين كه انگشتگذاري ميشود و مقام را با آن مينوازند حوا و سيم بالا كه ثبات مقام را ايجاد ميكند، آدم است.»
مناسبات زندگي امروز تغيير كرده. راديو و تلويزيون و ماهواره و اينترنت، جايگزين نقل و نقالي شدهاند. رستم مدتهاست از شاهنامه رخت بربسته و حماسهخواني معنا و مفهومي ندارد. از اينروست كه به گفته جاويد «تنها بخشي تركي كه باقي مانده «علي غلامرضايي» است كه در آلمه جوقي زندگي ميكند و 30 سال شاگرد استاد محسن يگانه بوده و سهراب محمدي كه در آشخانه زندگي ميكند و از بخشيهاي كرمانجي است.»
جاويد بر اين باور است كه ثبت موسيقي بخشيهاي خراسان در فهرست ميراث معنوي يونسكو به حفظ و زندهماندن اين موسيقي ميانجامد. «چه اشكالي دارد تلويزيون هفتهاي يك بار را به بخشيها اختصاص دهد يا مكتبخانهاي بسازند تا پيراني كه باقي ماندهاند، راه و روش خود را به جوانان علاقهمند آموزش دهند؟ چه اشكالي دارد اگر از حقوق مادي و معنوي بخشيها پشتيباني شود؟ چرا حاج قربان سليماني بايد در شرايطي زندگي كند كه در خور شأن و نام او نيست و چرا «علي بابا رستمي» و خانوادهاش در شيروان 22 سال است طعم گوشت را نچشيدهاند؟!» امسال و در آخرين اجلاس يونسكو كه در نايروبي برگزار شد، شبيهخواني، موسيقي بخشيهاي شمال خراسان، آيين پهلواني در ورزش زورخانه، مهارتهاي سنتي بافت فرش در كاشان و روش فرشبافي در استان فارس در فهرست ميراث معنوي يونسكو ثبت شدند. پيش از اين نيز نوروز و رديفهاي موسيقي دستگاهي در فهرست ميراث معنوي يونسكو ثبت شده بودند اما وقتي رسانه ملي، ساز را پشت گلدان پنهان ميكند و نوجوان و جوان ايراني بهجاي ديدن و آشنا شدن با تار و دوتار و دف و تنبور، گيتار و جاز ميبيند و علي بابا رستمي، بخشي خراسان 22 سال، طعم گوشت را نميچشد، چگونه ميتوان به زنده ماندن ميراث معنوي اميدوار بود؟!
امروز هيچ مكان ثابتي براي اجراي شبيهخواني وجود ندارد؛ با ورود راديو و تلويزيون و ماهواره روزگار بخشيها به خط پايان ميرسد؛ مشكلات مالي موجب ميشود مردم به فرش ماشيني روي آورند و در رسانه ملي، ساعتي يا حتي دقايقي به ورزش زورخانهاي اختصاص نمييابد. گويي روح پهلواني و جوانمردي كمرنگ شده؛ رستم مدتهاست از شاهنامه رخت بربسته و حماسهخواني معنا و مفهومي ندارد.
زهره نیلی در شرق نوشت : افسانهها را ميشناسد و داستانهاي كهن سرزمينش را روايت ميكند. خداوند، تواني در حنجره و سرانگشتانش نهاده كه ديگران از آن بيبهرهاند. گويي اين امكان، از روز نخست، سهم و «بخش» او بوده. او كه «بخشي» خراسان است و در شمال اين استان پهناور به سر ميبرد؛ جايي كه به دو بخش تقسيم ميشود. در بخش محدودي از خراسان شمالي به مركزيت درگز و در نزديكي كشور تركمنستان، فرهنگ تركمني حاكم است. منطقهاي كه از منطقه آشخانه آغاز و به سمت غرب كشيده ميشود و از آنجا به بجنورد و در ادامه به شيروان و قوچان ميرسد. اين مناطق تا محدوده نيشابور را ميتوان در چارچوب فرهنگ شمال خراسان ديد كه عمدتاً فرهنگهاي تركي و كردي را دربرميگيرد. موسيقي اين مناطق، منحصر به فرد بوده و تفاوتهاي اساسي با موسيقي مناطق مركزي و جنوبي خراسان دارد. اين موسيقي يا تركي است يا كردي كه البته در بخشهاي شماليتر، موسيقي تركمني نيز وجود دارد.
بخشيها در شمال خراسان زندگي ميكنند. كار اصلي آنها چون عاشيقهاي آذربايجان، داستانگويي است. دوتار مينوازند و دوتار ميسازند. واژه «بخشي» را اينگونه معنا ميكنند: «بخشي يعني اينكه خداوند به يك آدم بخشش فراوان و تواناييهاي خاصي عطا فرموده كه در آدمهاي معمولي نيست.» اما به باور هوشنگ جاويد، پژوهشگر موسيقي محلي، اين لغت يك لغت مغولي است و توسط تركمنها به اين منطقه آمده و طي زمان با تحريف لغت به «بخشي» تبديل شده است. «بخشيها به چهار دسته مردمي، مجلسي، ويژه و مذهبي تقسيم ميشوند. بخشيهاي ويژه تنها براي حاكمان وقت به اجراي برنامه ميپرداختند و داستانهاي هجوآميز و سرگرمكننده را بازگو ميكردند. بخشيهاي مردمي در برنامههاي مختلف حاضر ميشدند و حكايات كهن را براي مردم نقل ميكردند. اما تنها بخشيهاي مذهبي بودند كه در ماههاي حرام ميتوانستند به اجراي برنامه بپردازند.»
« نوازندگان و روايتگراني كه در ماههاي حرام يعني ماه مبارك رمضان و محرم و صفر، دوتار خود را به طور واژگون ميآويختند و به دسته آن، پارچه سياه ميبستند و به گفته خود، سازشان را عزادار ميكردند و روايت كربلا را براي مردم باز ميگفتند. «عاشق حيدرعلي» كه كمانچه مذهبي مينوازد و قنبرعلي كه مردم او را به خاطر صداي دلنشينش، «شكرعلي» ميخوانند از جمله كساني هستند كه هنوز هم در ماههاي حرام براي مردم به اجراي برنامه ميپردازند.» آنها از نسل «اوزان» قديماند. هدايت روحي افراد قبيله، اجراي مراسم مذهبي و انتقال افسانهها و آداب و رسوم قومي بر عهده اوزانها بوده است و حالا بخشي از وظايف اوزانها به بخشيهاي دوره معاصر منتقل شده است. بخشيها، درمانگر هم بودهاند و اسپاسمهاي عضلاني و بيماريهاي روحي را درمان ميكردهاند. آنها داستانهاي حماسي چون حماسه «ججو خان و اكبر سردار و رشيدخان» و روايتهاي عاشقانه چون داستان «نخاش بيمار» و «خالتي» را ميشناختهاند. عملكرد بخشيهاي شمال خراسان، همچون عاشيقهاي آذربايجان و بخشيهاي تركمن و شاعرهاي بلوچستان است. آنگونه كه جاويد ميگويد: «تفسير و تعريف دوباره نمادها نيز برعهده بخشيها بوده است تا آنجا كه ميتوان گفت زندهياد ملكالشعراي بهار در قصيده معروف «دماونديه» (اي ديو سپيدپاي دربند/ اي گنبد گيتي اي دماوند) از اين ويژگي بخشيها بهره برده و به توضيح و تفسير عنصري طبيعي پرداخته كه جنبه نمادين پيدا كرده است.» «موسيقي بخشيهاي شمال خراسان از دو بخش تشكيل ميشود: مقامهاي تركي و مقامهاي كردي. البته ممكن است برحسب نياز يك مقام كردي را با شعر تركي يا مقامهاي تركي را با اشعار كردي بخوانند؛ اما غالباً هركدام از اين مقامها با شعر خود خوانده ميشوند. به روايتي هفت و به روايتي 9 مقام اصلي وجود دارد چون نوايي، شاخعطايي، تجنيس، گريلي، مخمس و... اين مقامها منابع بيكراني هستند كه از آن براي ساختن آهنگهاي مختلف استفاده ميكنند. براي مثال در مقام نوايي حدود 10 آهنگ وجود دارد؛ آهنگهايي كه در هيچ جشنواره و برنامهاي از آغاز تا پايان شنيده نميشوند تا به گوش من و تو رسند.» روزگار بخشيها به پايان رسيده. برخي حاج قربان سليماني را آخرين بخشي معروف و مشهور شمال خراسان ميدانستند گرچه هوشنگ جاويد او را نه بخشي كه «جاني- قرباني» ميداند. «جاني- قربانيان، جزء تركان جنگجويي بودند كه در روزگار مغول، به خراسان آمدند و با فرهنگ و ادبيات ايرانزمين آشنا شدند و تحت تاثير موسيقي آرامبخش «بخشي»ها قرار گرفتند.» بخشيهايي كه با زبان ساده و دانش عميق خود، مباحث فلسفي و جامعهشناختي را به چالش ميكشيدند. ميگويند حاج قربان براي شركت در يكي از جشنوارههاي موسيقي به فرانسه دعوت ميشود، پس از اجرا يك عده موسيقيشناس به ملاقات او ميروند و از حاج قربان ميپرسند چرا «دوتار» از دو سيم تشكيل ميشود و او در پاسخ ميگويد: «من از اين آقايان تحصيلكرده تعجب ميكنم كه با اين كمالات چنين سوالي ميپرسند و موضوع به اين سادگي را نميفهمند؛ يكي از اين سيمها آدم است و ديگري حوا.» در ادامه بحث يكي از موسيقيشناسان ميپرسد: «خب، كدام يك از اين دو سيم آدم است و كدام حوا؟» حاج قربان دوباره ابراز شگفتي ميكند و ميپرسد: «حوا زاينده است يا آدم؟» پاسخ ميدهند: «حوا». حاج قربان ادامه ميدهد: «پس سيم پايين كه انگشتگذاري ميشود و مقام را با آن مينوازند حوا و سيم بالا كه ثبات مقام را ايجاد ميكند، آدم است.»
مناسبات زندگي امروز تغيير كرده. راديو و تلويزيون و ماهواره و اينترنت، جايگزين نقل و نقالي شدهاند. رستم مدتهاست از شاهنامه رخت بربسته و حماسهخواني معنا و مفهومي ندارد. از اينروست كه به گفته جاويد «تنها بخشي تركي كه باقي مانده «علي غلامرضايي» است كه در آلمه جوقي زندگي ميكند و 30 سال شاگرد استاد محسن يگانه بوده و سهراب محمدي كه در آشخانه زندگي ميكند و از بخشيهاي كرمانجي است.»
جاويد بر اين باور است كه ثبت موسيقي بخشيهاي خراسان در فهرست ميراث معنوي يونسكو به حفظ و زندهماندن اين موسيقي ميانجامد. «چه اشكالي دارد تلويزيون هفتهاي يك بار را به بخشيها اختصاص دهد يا مكتبخانهاي بسازند تا پيراني كه باقي ماندهاند، راه و روش خود را به جوانان علاقهمند آموزش دهند؟ چه اشكالي دارد اگر از حقوق مادي و معنوي بخشيها پشتيباني شود؟ چرا حاج قربان سليماني بايد در شرايطي زندگي كند كه در خور شأن و نام او نيست و چرا «علي بابا رستمي» و خانوادهاش در شيروان 22 سال است طعم گوشت را نچشيدهاند؟!» امسال و در آخرين اجلاس يونسكو كه در نايروبي برگزار شد، شبيهخواني، موسيقي بخشيهاي شمال خراسان، آيين پهلواني در ورزش زورخانه، مهارتهاي سنتي بافت فرش در كاشان و روش فرشبافي در استان فارس در فهرست ميراث معنوي يونسكو ثبت شدند. پيش از اين نيز نوروز و رديفهاي موسيقي دستگاهي در فهرست ميراث معنوي يونسكو ثبت شده بودند اما وقتي رسانه ملي، ساز را پشت گلدان پنهان ميكند و نوجوان و جوان ايراني بهجاي ديدن و آشنا شدن با تار و دوتار و دف و تنبور، گيتار و جاز ميبيند و علي بابا رستمي، بخشي خراسان 22 سال، طعم گوشت را نميچشد، چگونه ميتوان به زنده ماندن ميراث معنوي اميدوار بود؟!
امروز هيچ مكان ثابتي براي اجراي شبيهخواني وجود ندارد؛ با ورود راديو و تلويزيون و ماهواره روزگار بخشيها به خط پايان ميرسد؛ مشكلات مالي موجب ميشود مردم به فرش ماشيني روي آورند و در رسانه ملي، ساعتي يا حتي دقايقي به ورزش زورخانهاي اختصاص نمييابد. گويي روح پهلواني و جوانمردي كمرنگ شده؛ رستم مدتهاست از شاهنامه رخت بربسته و حماسهخواني معنا و مفهومي ندارد.
منبع:
تاریخ انتشار : چهارشنبه 8 دی 1389 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید