موسیقی ما - جواد رهبر: سال 2012 برای وودی گاتری خوانندهٔ فولک که در سال 1967 از دنیا رفت و اگر زنده بود امروز شنبه 14 ژوئیه 100 ساله میشد، تاکنون سال خوب و پرباری بوده است.
در این سال کتابهای تازهای دربارهٔ گاتری منتشر شده، ترانههای بیشتری از او به بازار آمده و در زادگاهش یعنی شهر کوچک اوکما در اوکلاهما دیگر کسی نمیخواهد به خاطر نگرشهای سیاسی او آدمکش را آتش بزند.
آرلو گاتری 65 ساله، که مقابل سالن نوسازیشدهٔ شهر که محل برگزاری «وودیفست»، یعنی فستیوال سالانهٔ موسیقی فولک است و امسال هم برنامهای برای گرامیداشت پدر او دارد ایستاده، میگوید: «ما در دنیای تازهای زندگی میکنیم.»
امسال از کالیفرنیا و نیویورک گرفته تا آلمان و ایتالیا، آثار و زندگی وودی گاتری در مراسمهای کوچک و بزرگی به مناسب صدمین سالگرد تولدش مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت و این برای خواننده و ترانهسرای که در زمان حیاتش شکست تجاری مطلق را تجربه کرد (حتی با اینکه ترانهٔ دورانسازی مثل «این سرزمین، سرزمین توست / This Land is Your Land» را نوشت و اجرا کرد) دستاورد بدی نیست.
گاتری اولین بار در دههٔ سی به خاطر ترانههایی که دربارهی مهاجرت نیم میلیون کارگر فقیر و بیکار به غرب آمریکا نوشت مورد توجه قرار گرفت. او در کالیفرنیا و بعد در نیویورک به عنوان حامی کارگران مهاجر مزرعه و جنبش اتحادیههای تجاری شناخته شد و بعد برای اهداف اجتماعی منابع مالی جمع کرد و حتی مدتی در روزنامهای متعلق به کمونیستها ستوننویس بود. او در چند برنامهٔ رادیویی هم ترانه میخواند و لطیفه تعریف میکرد و دربارهٔ مسائل فلسفی حرف میزد و موفق شد طرفداران بسیاری هم پیدا کند ولی این موفقیت عمر چندان بلندی نداشت. سیستم عصبی بدنش دچار مشکل شد، پانزده سالی را در بیمارستان گذراند و بعد از دنیا رفت.
گای لاگسدن، که از سال 1957 تحقیق دربارهٔ گاتری را شروع کرده، میگوید: «گاتری با آنکه تحصیلات درست و درمانی نداشت ولی کتابخوانی حرفهای بود و با استفاده از شیوههای گفتار عامیانهٔ اوکلاهما میخواست مثل ویل راجرز، طنزپرداز بزرگ دهههای بیست و سی، با مردم ارتباط برقرار کند. او به عمد اجازه میداد غلطهای دستوری وارد کارهایش شود.»
گاتری ظرف 15 سال بیشتر از سه هزار ترانه، مقاله و داستان نوشت. لاگسدن میگوید: «در کشور آمریکا کمتر کسی را میشود پیدا کرد که چنین حجمی از آثار هنری ظرف 15 سال تولید کرده باشد.»
این را همه میدانند که گاتری اهل سفر بوده و حتی بعد از آنکه به چهرهای سرشناس تبدیل شده باز هم در جادههای آمریکا میگشته و سعی میکرده به صورت مجانی سوار ماشینهای گذری شود. حالا آرلو گاتری میگوید که همیشه احساس میکرده پدرش دربارهٔ مسئلهٔ پول چندان عادی رفتار نمیکرده است.
آرلو گاتری میگوید: «اگر به او لباسی تازه میدادی تا گرم میشد آن را درمیآورد و به فرد دیگری میداد. عادت نداشت چیزی برای خودش جمع کند. این رفتارش بینهایت غیرعادی بود.» آرلو خاطرات بسیاری از پدرش دارد: «یکبار آمدم خانه و دیدم روی زمین خوابیده. به او گفتم که چرا نمیروی روی تختت بخوابی؟ گفت تختم نرم است و اگر در آن بخوابم دیگر نمیتوانم بیرون روی زمین سفت شب را صبح کنم.»
سالها در اکوما و بخش وسیعی از اوکلاهما وودی گاتری به خاطر گرایشهای سیاسیاش چهرهٔ محبوبی نبود. وقتی لاگسدن برای شروع تحقیقاتش به این مناطق رفت، افراد کمی پیدا شدند که حاضر باشند با او صحبت کنند: «حس خشم یا حتی تنفر نسبت به گاتری در فضا موج میزد ولی حالا همه چیز تغییر کرده است.»
کمی که زمان گذشت، مردمان اوکما نام وودی گاتری را روی جاهای مختلفی مثل یک خیابان گذاشتند و مجسمهٔ او را در پارک مرکزی شهر هم قرار دادند. هر سال هم هزاران نفر برای شرکت در فستیوال موسیقی فولک، که امسال پانزدهمین دورهاش برگزار میشود، راهی این شهر میشوند.
بسیاری از ترانههای وودی گاتری هیچوقت ضبط نشدند و دخترش نورا گاتری در سال 1992 شروع به مرتب کردن نامهها، یادداشتهای روزانه و آثار هنری او کرد. در این میان او آثار شگفتانگیزی هم پیدا کرد. پدر او در سالهای نیویورکی زندگیاش ترانههایی دربارهٔ بشقابپرندهها و آلبرت اینشتین هم نوشته است.
منبع: استیو اولفسن، رویترز
افزودن یک دیدگاه جدید