بیاعتنایی به موسیقی سور و شادیانهها
برخی مرگها و درگذشتها به دلیل یادآوری برخی نمادها سریع جلب توجه میکنند. درگذشت استاد مهدیپور، نوازنده سرنا، که سرنای آغاز سال نو را او در اواسط دهه شصت در استودیوی صدا و سیما نواخت، سپس به آرم و نشان تحویل سال نو و نوروز تبدیل شد و هر ساله پخش میشود، از جمله این هنرمندان بودکه خبرش به دلیل اهمیت مراسم نوروز و نماد آن سریع در محافل هنری و فرهنگی داخل و خارج انتشار یافت و البته حساسیتهای خبری خاص خود را هم برانگیخت.
در سایه این توجه البته دو نکته همهگاه مورد غفلت قرار میگیرد: اول زندگی بزرگان موسیقی نواحی ایران و اینکه آنها در چه وضعیتی قرار دارند و دوم نقش نغمههای شادیانه و چگونگی بهرهگیری از نغمههای شادیانه و هنرمندان موسیقی نواحی در مراسم شادیانه، همانند عروسیها و سورها.
درباره نکته اول متاسفانه اخبار از کم توجهی و بیتوجهی به گنجینههای موسیقی نواحی ایران حکایت دارد. در سطح کلان تعطیلی جشنواره موسیقی نواحی کرمان که خود به نهالی بارآور و برومند شده بود، مهمترین دلیل این بیتوجهی است. بودجه اندک موسیقی( که به گفته یکی از دستاندرکاران سال 88 به دو میلیارد تومان هم نرسید) در مقایسه با سایر هنرها و البته مجوز ندادن به برخی هنرمندان موسیقی نواحی ایران برای اجرای موسیقی، از جمله این بیتوجهیهاست.
چند ماه قبل با هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران صحبت میکردم. او این روزها به دلیل ارتباطاتی که با هنرمندان موسیقی نواحی منطقه خراسان دارد، هر از چندگاه نکاتی خرد و جزیی از این کم توجهیها را برایم بازگو میکند و اخیرا هم نامهای برایم نوشت که به دلیل اهمیتی که داشت و نکاتی که در آن آمده بود، ترجیح دادم آن نامه را در یکی از روزنامهها منتشر کنم تا دیگران هم بدانند که بر سر هنرمندان موسیقی نواحی چه آمده و میآید.
در بخشی از نامه این چهره نستوه و جانباز جنگ تحمیلی که خطابش با وزیر ارشاد بود، آمده است: «آیا میدانید در پارهیی مناطق و نواحی ایران هنرمندان موسیقی بومی در تمام شاخههای آن از مناجات خوان تا سرنانواز، در اثر بیتفاوتیها و نارواییهایی که بر آنان رفته به چه روزگاری افتادهاند؟ برخی شان در انتظار راه افتادن پرونده طرح تکریمشان سکته کردهاند یا کور شدهاند و هنوز هیچ خبری از سوی آن وزارتخانه نشده است. مثال؛ مانند استاد ابراهیمی در منطقه تایباد خراسان رضوی یا شوقعلی رئیسی در منطقه دژکرد اقلید فارس و... »
نکته دوم کم توجهی به موسیقیهای شادیانه در ایران است. این در حالی است که چه ازمنظری واقعبینانه و چه از منظر طبع بشری بخواهیم در این ماجرا مداقهکنیم، آدمی به شادی و غم هر دو نیاز دارد. چرا که هر دوی آنها را خداوندگار آفریده است و در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده کاین غم هم از اوست
به گواه پژوهشهایی که صورت گرفتهاست، در موسیقیهای مقامی و نواحی مناطق مختلف ایران، همچنانکه موسیقی سوگ و عزا به وفور یافت میشود، موسیقی سور و سرود و شادی هم فراوان است، اما به دلیل آنکه توجه به موسیقی غم بیشتر بوده است، متاسفانه این بخش از موسیقی کمتر مورد اعتنا قرار گرفته است و تاسفبار تر آنکه موسیقی شادی از زندگی مردم حذف نشده است، بلکه تحفیف و تنزیل پیدا کرده و در قالبی سخیف و بازاری و سبک، توسط برخی ارگنوازان ناشی و باری بههر جهت، در هر مراسمی مورد بهرهبرداری قرار گرفته است.
چند سال قبل که به جشنواره موسیقی نواحی کرمان رفته بودم، با استاد زندهیاد ولی رحیمی،کمانچهنواز نامی منطقهآشخانه، صحبت میکردم. این استاد نامدار دو هفته قبل به دیار باقی شتافتند، در حالی که به جرات میتوان مدعی شد، تنها نوازندهای بود که حس و حال و تکنیک کمانچهنوازی دوره قاجار را میتوانستیم از سازش حس کنیم و بسیاری از نغمههای شادیانه را در حافظه شگفتانگیزش به یادگار داشت که متاسفانه به دل خاک رفت. مرحوم رحیمی تعریف میکرد به دلیل هجوم موسیقی ارگ، آنها عملا از کار بیکار شدهاند و کسی به فکر آنها نیست و از نوازندگی آنها استقبالی نمیکند و ضمن آنکه ارشاد شهرستان هم تقریبا به این مسئله بیاعتنا هستند.
ذهن و ضمیر آدمی هنگامی دچار عذاب و الم میشودکه دریابد ، نغمههای موسیقی نواحی ایران و هنرمندانشان، بیشترین سنخیت را با هدفهای دولت دارند و پرسش هم اینجاست که چرا این دولت که خود را نوکر مردم و پاپرهنگان میداند و توجه به این قشر را سرلوحه کار خود قرار داده است، این گونه به هنرمندان موسیقی نواحی و برنامههایشان بیاعتنا و کم توجه است؟
منبع: خبرآنلاین
در سایه این توجه البته دو نکته همهگاه مورد غفلت قرار میگیرد: اول زندگی بزرگان موسیقی نواحی ایران و اینکه آنها در چه وضعیتی قرار دارند و دوم نقش نغمههای شادیانه و چگونگی بهرهگیری از نغمههای شادیانه و هنرمندان موسیقی نواحی در مراسم شادیانه، همانند عروسیها و سورها.
درباره نکته اول متاسفانه اخبار از کم توجهی و بیتوجهی به گنجینههای موسیقی نواحی ایران حکایت دارد. در سطح کلان تعطیلی جشنواره موسیقی نواحی کرمان که خود به نهالی بارآور و برومند شده بود، مهمترین دلیل این بیتوجهی است. بودجه اندک موسیقی( که به گفته یکی از دستاندرکاران سال 88 به دو میلیارد تومان هم نرسید) در مقایسه با سایر هنرها و البته مجوز ندادن به برخی هنرمندان موسیقی نواحی ایران برای اجرای موسیقی، از جمله این بیتوجهیهاست.
چند ماه قبل با هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران صحبت میکردم. او این روزها به دلیل ارتباطاتی که با هنرمندان موسیقی نواحی منطقه خراسان دارد، هر از چندگاه نکاتی خرد و جزیی از این کم توجهیها را برایم بازگو میکند و اخیرا هم نامهای برایم نوشت که به دلیل اهمیتی که داشت و نکاتی که در آن آمده بود، ترجیح دادم آن نامه را در یکی از روزنامهها منتشر کنم تا دیگران هم بدانند که بر سر هنرمندان موسیقی نواحی چه آمده و میآید.
در بخشی از نامه این چهره نستوه و جانباز جنگ تحمیلی که خطابش با وزیر ارشاد بود، آمده است: «آیا میدانید در پارهیی مناطق و نواحی ایران هنرمندان موسیقی بومی در تمام شاخههای آن از مناجات خوان تا سرنانواز، در اثر بیتفاوتیها و نارواییهایی که بر آنان رفته به چه روزگاری افتادهاند؟ برخی شان در انتظار راه افتادن پرونده طرح تکریمشان سکته کردهاند یا کور شدهاند و هنوز هیچ خبری از سوی آن وزارتخانه نشده است. مثال؛ مانند استاد ابراهیمی در منطقه تایباد خراسان رضوی یا شوقعلی رئیسی در منطقه دژکرد اقلید فارس و... »
نکته دوم کم توجهی به موسیقیهای شادیانه در ایران است. این در حالی است که چه ازمنظری واقعبینانه و چه از منظر طبع بشری بخواهیم در این ماجرا مداقهکنیم، آدمی به شادی و غم هر دو نیاز دارد. چرا که هر دوی آنها را خداوندگار آفریده است و در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده کاین غم هم از اوست
به گواه پژوهشهایی که صورت گرفتهاست، در موسیقیهای مقامی و نواحی مناطق مختلف ایران، همچنانکه موسیقی سوگ و عزا به وفور یافت میشود، موسیقی سور و سرود و شادی هم فراوان است، اما به دلیل آنکه توجه به موسیقی غم بیشتر بوده است، متاسفانه این بخش از موسیقی کمتر مورد اعتنا قرار گرفته است و تاسفبار تر آنکه موسیقی شادی از زندگی مردم حذف نشده است، بلکه تحفیف و تنزیل پیدا کرده و در قالبی سخیف و بازاری و سبک، توسط برخی ارگنوازان ناشی و باری بههر جهت، در هر مراسمی مورد بهرهبرداری قرار گرفته است.
چند سال قبل که به جشنواره موسیقی نواحی کرمان رفته بودم، با استاد زندهیاد ولی رحیمی،کمانچهنواز نامی منطقهآشخانه، صحبت میکردم. این استاد نامدار دو هفته قبل به دیار باقی شتافتند، در حالی که به جرات میتوان مدعی شد، تنها نوازندهای بود که حس و حال و تکنیک کمانچهنوازی دوره قاجار را میتوانستیم از سازش حس کنیم و بسیاری از نغمههای شادیانه را در حافظه شگفتانگیزش به یادگار داشت که متاسفانه به دل خاک رفت. مرحوم رحیمی تعریف میکرد به دلیل هجوم موسیقی ارگ، آنها عملا از کار بیکار شدهاند و کسی به فکر آنها نیست و از نوازندگی آنها استقبالی نمیکند و ضمن آنکه ارشاد شهرستان هم تقریبا به این مسئله بیاعتنا هستند.
ذهن و ضمیر آدمی هنگامی دچار عذاب و الم میشودکه دریابد ، نغمههای موسیقی نواحی ایران و هنرمندانشان، بیشترین سنخیت را با هدفهای دولت دارند و پرسش هم اینجاست که چرا این دولت که خود را نوکر مردم و پاپرهنگان میداند و توجه به این قشر را سرلوحه کار خود قرار داده است، این گونه به هنرمندان موسیقی نواحی و برنامههایشان بیاعتنا و کم توجه است؟
منبع: خبرآنلاین
تاریخ انتشار : پنجشنبه 29 بهمن 1388 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید