دیدار با خالق «سلطان قلبها» و...؛ محمدعلی شیرازی؛
مشکلات این روزهای ترانه سرای مهربان
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
محله کاشانک در نیاوران. سالهاست که آنجاست. لابد خیلی از ترانههای دلنشین استاد آنجا متولد شدهاند. وقتی «سلطان قلبها» را میگفت البته اینجا نبود. اما موقعی که شعرهایش را «وقف پرندهها» کرده و گفته بود: «آی آدمای مهربون/ واجبه که کمک کنین/ فکری برای بستنِ/ پرهای شاپرک کنین» اینجا بود.
خانهای که مأمن ترانههای مهربان استاد بود و حالا باعث نگرانیاش شده است. رفتیم برای دیدار از استاد به بهانه کارهایی که نمیکند و جایش که در فضای ترانهسرایی معاصر خالیست. رفتیم که لابد گلایههایش را درباره اینکه در آنجا، بالای محله قدیمیکاشانک نیاوران، کسی به دنبال ترانهسرای قدیمی نیست و او چند وقتیست که کار تازهای نکرده است، بشنویم. آنجا البته بحث کلاً عوض شد و رفت به سمت خانهای که از سالها قبل در آن ساکن بودهاند و حالا در اثر اعتماد به یک کلاهبردار، سر و کارشان با بانک افتاده و وامی که آن بساز و بفروش به بهانه ساختن ساختمانشان گرفته و حالا پیدایش نیست.
از روزهایی گفت که با مرحوم حسین امیرفضلی آمده بودند باغات اینجا را ببینند و این زمین را دیده بودند و بعد که کمکم و با هر جان کَندنی بود آن زمین را خریده بودند و در طی حدود 30 سال کمکم آنجا را ساخته بودند و بعد، ساخته و نساخته، تصمیم گرفته بودند که آنجا را به بساز و بفروش بسپارند و اعتماد کرده بودند به کسی که اصلاً از همان ابتدا قرار نبود وام بگیرد، اما بعداً متوجه شدند که وام گرفته و خانه را هم برده است در رهن بانک و حالا هم پیدایش نیست.
وقتی فضا اینگونه است، ترانهها ته میکشند و تلخی رو میکند به پیرمرد. با آن چشمان مهربان نگاه میکند و میگوید: «چهکار باید بکنم؟ بانک میتواند قضیه را حل کند. چند واحد از آنچه شریک سازنده ساخته، مال اوست و بانک میتواند از همان ابتدا سراغ آن واحدها را بگیرد و ماجرا حل شود.» فعلاً نگران است و ترانهها ته کشیدهاند. گو اینکه آنجا بالای تپههای نیاوران، دیریست که در این فضای بلبشوی ترانه و موزیک کسی به دنبال ترانهسرای «سلطان قلبها» نیست.
***
هر قدر هم مشکلات زیاد باشد، نمیتوان به دیدار «محمدعلی شیرازی» رفت و از ترانه حرف نزد و ترانه نخواند. از نکتهای میپرسم که فکر میکنم موضوع مهمی در ماجرای ترانهها و ملودیهای امروز موسیقی ماست و شاید دلیل اصلی فراگیر نشدن ترانههای امروز. ترانهها بعضاً از ترانههای نسل گذشته بهتر شدهاند و تکنیکهای موسیقی هم پیشرفت کرده اما مجموع کار، آنچنان نیست که فراگیر باشد و مثل ترانههای قدیم توسط عامه مردم زمزمه شود.
میگوید: «آن موقع ترانهها اصولاً روی ملودی ساخته میشد. یعنی آهنگساز ملودی را میساخت و در اختیار ترانهسرا میگذاشت و ترانهسرا هم بر اساس آن ملودی، ترانه مینوشت. اما الان همه ترانه مینویسند و میسپارند دست آهنگساز و آهنگساز روی آن ملودی میگذارد. به این ترتیب، شعرها میرود به سمت وزنهای عروضی و وقتی هم اوزان عروضی میآیند، هم شعر و هم ملودی یکنواخت میشوند. این ناگزیر است مگر آنکه آهنگساز کسی باشد که آنقدر قدرت ذهنی و توانایی داشته باشد که بتواند این شعر را بشکند و ملودیای بسازد که هم حق شعر ادا شود و هم حق ملودی.»
خالق «شکار» ادامه میدهد: «اگر هم کسی مثل من یک ترانه بسازد که آزاد باشد با آن چیزی که فکر میکند درست است و به دست آهنگساز بدهد، آقای آهنگساز از اولی که به دومی رسید، میگوید چرا اینطوری شد و اصلاً توی باغ نیست. یکی از کسانی که میتواند این کار را به خوبی انجام بدهد، اکبر آزاد است که روی شعر «وقف پرندهها»ی من اینجوری کار کرد. آن شعر در سه چهار وزن سروده شده، اما وقتی آن را به دست آقای آزاد دادم، میدانست چه کار باید بکند و آن ملودی زیبا را ساخت که زبانزد مردم شد. یعنی او بر اساس تغییر وزن شعر، ملودیاش را هم تغییر داد و چیزی به وجود آورد که هم دلنشین بود و هم سر زبانها افتاد و به دلها نشست.»
«متأسفانه آهنگسازان ما شعر و زبان شعر را درک نمیکنند. البته قبلاً هم همینطور بود و فقط چند نفر بودند که کلام را درک میکردند و گاهی هم میتوانستند خودشان دستی به شعر ببرند و کلمات را جابهجا کنند، یکی از آنها «مهندس همایون خرم» بود و دیگری «علی تجویدی». ضمن آنکه آنقدر با هم نزدیک بودند که نیازی به این کار هم نباشد و در طی همکاریهایی، خود شاعر این تغییرات را اعمال کند.»
بعد از فضای ترانههای این روزها گلایه میکند که بیشتر در مورد مسائل عاطفی و عاشقانه زندگی آدمهاست نه همه شئون زندگیشان که میتواند یک شاعر را متأثر کند. البته اینها را مربوط به سیاستگذاری سیاستگذاران فرهنگی و فضای ممیزی میداند که شاعران را تکبعدی بار آورده است. از تلخیهای ترانههای موجود هم میگوید که حتی روی ملودیهای شاد هم مینشینند و یاد «چرا نمیرقصی» و «بارون بارونه» را زنده کردیم.
میگوید بسیاری از کارهای امروز طوریست که آدم رغبت نمیکند یک بار آنها را بشنود و از سختیهای ترانه خوب و راحت و مورد توجه عام مردم میگوید و از «ایرج میرزا» گلایه میکند که به عارف قزوینی گفته بود: «تو شاعر نیستی، تصنیفسازی». میگوید: «این واقعاً بیانصافی است. اگر ترانه اساسی و درست باشد، واقعاً مشکلترین گونه شعری است. البته منظورم ترانهای است که روی ملودی ساخته شود، ترانهای که راحت شنیده شود، راحت فهمیده شود و بماند در یادها. 95 درصد کارهایی که ماندگار شدهاند، روی ملودی ساخته شدهاند.»
گلایههایش هم مهربان است. درباره ترانههای ماندگارش حرف میزنیم: «سلطان قلبها»، «زندونی»، «وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت»، «آی آدمای مهربون»، «زیر آسمون شهر» و خیلیهای دیگر از جمله این ترانه دشتستانی که میگفت: «دلم امشو به آرومی خود خو کرده» و لابد این آخری درددل این روزهای ترانهسرای پیشکسوت شهر ماست.
به زودی این گفتگوی خواندنی را در همین سایت میخوانید.
تاریخ انتشار : سه شنبه 17 تیر 1393 - 14:52
دیدگاهها
چقد مهربون به نظر میرسه :):) !!!
افزودن یک دیدگاه جدید