درباره حمیدرضا نوربخش و کارهایی که میتوانست و میتواند انجام دهد
حسرتی برای در حاشیه ماندن یک میراث گرانقدر
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
جشنواره هم تمام شد. یک جشنواره دیگر که عدد سالهای برگزاری این جشنواره را از سیودو به سیوسه رساند. اولین کارت خبرنگاری بنده در جشنواره، مربوط به سال 1380 یا 1381 است و در این نصف تاریخ برگزاری جشنواره موسیقی فجر که به عنوان خبرنگار حضور داشتهام، سالی را به یاد ندارم که حرف و حدیث نبوده باشد. همیشه حرف و حدیث و ایراد بوده و این دوره هم از آن مستثنی نیست. جشنواره در هر حال و با هر رئیسی برگزار میشود و کموکیف آن بالا و پایین دارد؛ اما داشتن ایراد و یا گرفتن ایراد بر آن ردخور ندارد.
به هر حال فضا و زمان محدود است. یکعده توقع دارند باشند و نیستند؛ یک عده هم خودشان نمیآیند اما دیگران توقع دارند باشند؛ برخی گروههای خارجی میآیند که دیگران فکر میکنند آنها کیفیت لازم را ندارند؛ برخی دیگر مثل ارکان اوگر و اسماعیل حکی میآیند و با گیتار فرتلس یا گیتار دودسته نمیزنند و اصلاً وارد فضای فیوژن نمیشوند و باعث گلایههای مدرنیستها میشوند؛ بخش پاپ راه میافتد و عدهای احساس میکنند به کیفیت و حیثیت جشنواره خدشه وارد شده و...
همیشه این ایرادها به وجود میآید و یکعده ناراحت میشوند و بعضاً داد و بیداد هم میکنند؛ اما جشنواره بههرحال برگزار میشود و باید هم برگزار شود. فرقی هم نمیکند رئیس آن یک موزیسین پیشکسوت بازنشسته باشد یا یک استاد دانشگاه یا یک مدیر دولتی و یا حتی یک هنرمند آوازخوان حدوداً پنجاهساله که میتواند در سالهای اوج فعالیت خلاقانه هنریاش باشد و به جای آن خود را درگیر مدیریت اجرایی کرده است.
چندی قبل، دوست و همکار عزیزم سما بابایی، به بهانه انتشار آلبوم «در آتش آوازها» گفتوگویی با آقایان حمیدرضا نوربخش و نوید دهقان، خواننده و آهنگساز این آلبوم انجام داده بود و همگان را «دعوت به شنیدنِ یک موسیقی محترم» کرده بود. دعوت او کاملاً بهحق بود و همچنین آن گفتوگو هم نکات خواندنی بسیاری داشت. همانجا، درباره آنچه که تیتر آن مصاحبه شده بود، حرف داشتم و حالا که جشنواره برگزار شده، این حرف باز در دلم مانده است. آن موقع قبل از جشنواره بود و این حرف را در دل نگه داشتم که متهم به سنگاندازی نشوم و حالا که بساط جشنواره برچیده شده و رفتیم تا سال بعد، وقت خوبی است برای آنچه در دلم مانده بود.
جناب نوربخش این جمله را در جایی از آن مصاحبه گفته بود که تیتر هم شده بود: «هیچوقت از راه موسیقی زندگی نکردهام.» حرف اصلیام درباره آن تیتر است و البته نکاتی دیگر درباره ایشان -که بهواقع یک استاد آواز و وارث تجربههای چندین تن از استادان بزرگ موسیقی ایرانی است- در ذهن نگارنده است. عرض میکنم.
به هر حال فضا و زمان محدود است. یکعده توقع دارند باشند و نیستند؛ یک عده هم خودشان نمیآیند اما دیگران توقع دارند باشند؛ برخی گروههای خارجی میآیند که دیگران فکر میکنند آنها کیفیت لازم را ندارند؛ برخی دیگر مثل ارکان اوگر و اسماعیل حکی میآیند و با گیتار فرتلس یا گیتار دودسته نمیزنند و اصلاً وارد فضای فیوژن نمیشوند و باعث گلایههای مدرنیستها میشوند؛ بخش پاپ راه میافتد و عدهای احساس میکنند به کیفیت و حیثیت جشنواره خدشه وارد شده و...
همیشه این ایرادها به وجود میآید و یکعده ناراحت میشوند و بعضاً داد و بیداد هم میکنند؛ اما جشنواره بههرحال برگزار میشود و باید هم برگزار شود. فرقی هم نمیکند رئیس آن یک موزیسین پیشکسوت بازنشسته باشد یا یک استاد دانشگاه یا یک مدیر دولتی و یا حتی یک هنرمند آوازخوان حدوداً پنجاهساله که میتواند در سالهای اوج فعالیت خلاقانه هنریاش باشد و به جای آن خود را درگیر مدیریت اجرایی کرده است.
چندی قبل، دوست و همکار عزیزم سما بابایی، به بهانه انتشار آلبوم «در آتش آوازها» گفتوگویی با آقایان حمیدرضا نوربخش و نوید دهقان، خواننده و آهنگساز این آلبوم انجام داده بود و همگان را «دعوت به شنیدنِ یک موسیقی محترم» کرده بود. دعوت او کاملاً بهحق بود و همچنین آن گفتوگو هم نکات خواندنی بسیاری داشت. همانجا، درباره آنچه که تیتر آن مصاحبه شده بود، حرف داشتم و حالا که جشنواره برگزار شده، این حرف باز در دلم مانده است. آن موقع قبل از جشنواره بود و این حرف را در دل نگه داشتم که متهم به سنگاندازی نشوم و حالا که بساط جشنواره برچیده شده و رفتیم تا سال بعد، وقت خوبی است برای آنچه در دلم مانده بود.
جناب نوربخش این جمله را در جایی از آن مصاحبه گفته بود که تیتر هم شده بود: «هیچوقت از راه موسیقی زندگی نکردهام.» حرف اصلیام درباره آن تیتر است و البته نکاتی دیگر درباره ایشان -که بهواقع یک استاد آواز و وارث تجربههای چندین تن از استادان بزرگ موسیقی ایرانی است- در ذهن نگارنده است. عرض میکنم.
***
حمیدرضا نوربخش در خانوادهای به دنیا آمد که پدر با مکاتب آوازی پیشینیان آشنایی کامل داشت و از جمله دوست استاد تاج اصفهانی و بزرگان دیگر اهل فرهنگ بود که به خانهشان رفتوآمد داشتند. بنابراین او از کودکی، مستقیم و غیرمستقیم در حال آموزش ادبیات و موسیقی بود. وقتی بارقههای استعداد و علاقه به موسیقی در او پیدا شد، از محضر بزرگترینها -از جمله استاد احمد عبادی و بعدتر استاد شجریان- بهره برد و بعد که قرار شد آلبوم منتشر کند هم در آلبوم «پرده عشاقِ» یکی دیگر از قلهها (یعنی استاد فرامرز پایور و در کنار بسیاری از بزرگان) آواز خواند.
بعدتر با استادانی دیگر از جمله استادان پرویز مشکاتیان، کیخسرو پورناظری، داریوش پیرنیاکان، هوشنگ کامکار همکاری کرد و در سالهای بعدتر هم با استادی دیگر از نسل جدید یعنی کیهان کلهر. درست است که اوایل، خیلی جدی تحت تأثیر استاد شجریان و حتی شبیه به ایشان بود؛ اما بعدتر سبک و سیاق خود را پیدا کرد و در تدریس آوازخوانی جایگاهدار شد و در سالهای اخیر هم علاوه بر سبک و سیاق متداول تدریس ردیفهای آوازی، بهترین مدرس صداسازی به شیوه شجریان است. نوربخش همه مقدمات لازم را برای آنکه بهصورت جدی در مارکت موسیقی -حتی به عنوان خوانندهای برای طیف مخاطبان خاص موسیقی که کم هم نیستند- حضور داشته باشد را دارد؛ اما همهی این تواناییها و مقدمات، صرف درسی که در دانشگاه خوانده و علایق دیگرش شد: متأسفانه این هنرمند بادانش و توانا به سمت مدیریت در موسیقی رفت.
***
اینکه با تأسف از رفتن جناب نوربخش به سمت مدیریت صحبت میکنم، خدای ناکرده به این معنی نیست که ایشان مدیر بدی است. قضاوت در مورد شیوه مدیریت و کارنامه مدریتیشان موضوع این بحث نیست و بنده هم پیش از انتخابات دوره آخر خانه موسیقی، به بهانههای مختلف -از جمله ماجراهای جشنواره- چند نقد بیرودربایستی و صریح درباره ایشان و کارنامهشان نوشتهام. اما بعد از آنکه مجدداً در انتخابات خانه موسیقی برگزیده شد، دیگر ننوشتم. برای آنکه به ساز و کار قانونی و دموکراتیک اعتقاد دارم.
آقای نوربخش -جدا از نواقص و احیاناً اشتباهات کارنامهاش- ذاتاً مدیر است. (حرف توی حرف میآید اما بگذارید این نکته را هم بگویم که به نظرم همین ویژگی مثبت عمومی، به استایل خوانندگی ایشان لطمه زده است: هنرمند رها است و مدیر، اساساً نمیتواند رها باشد. آیا تا به حال به استایل جناب نوربخش در هنگام اجرا توجه کردهاید؟ انگار مدیری نشسته و کاملاً مواظب است که پرستیژ اجتماعی مدیریتیاش حفظ شود. در نقطه مقابل این استایل، به اجرای کیهان کلهر توجه کنید که روی صحنه، آرتیستی رها از قیلوقال دنیا و عقبی است. البته این نکته، موضوع یک یادداشت دیگر است.)
عرض کردم که این یادداشت برای نقد شیوههای مدیریتی جناب نوربخش نیست و در این باره چندین بار نوشتهام و از آن جمله، یادداشتی بود در ارتباط با ماجراهای پیش از جشنواره پارسال و آنجا موضوع اصلی یادداشت، طرح این سؤال بود که «چرا مدیر مهمترین نهاد صنفی موسیقی، باید مدیر یک جشنواره دولتی باشد؟» و عرض کرده بودم که جناب نوربخش -به نمایندگی از قشر مهم و تأثیرگذاری که رئیس صنفشان است- میتواند خواهان برگزاری این جشنواره توسط خانه موسیقی باشد و یا حتی خود، زمینه برگزاری جشنوارهای مهمتر را فراهم کند و در نهایت، به این نتیجه رسیده بودم که این تصمیم ایشان برای مدیریت در جشنواره دولتی موسیقی، به معنی شکست کارکرد صنفی و تأثیرگذار خانه موسیقی است.
اتفاقاً نکتهای که اینجا و در این یادداشت مطرح میشود هم بیربط به آن نتیجهگیری نیست. وقتی مدیرعامل خانه موسیقی -با این پیشینه و توانایی- میگوید «هیچوقت از راه موسیقی زندگی نکردهام»، حرف ایشان لزوم حرفهایگری در موسیقی را هدف قرار میدهد. یعنی چه که شما -با این توانایی و پیشینه- نمیتوانید از راه موسیقی زندگی کنید؟ موسیقی، جدا از بعد هنری آن، یک صنعت پولساز است. در سراسر جهان و در همین منطقه و کشور خودمان، هنرمندان زیادی، با بالاترین کیفیت هنری کار میکنند و درآمدهای معقولی هم دارند و همین درآمدها را صرف ارائه کارهای بهتر و قویتر میکنند و این چرخه همچنان میچرخد. در مورد حمیدرضا نوربخش هم همینطور است؛ اما به زعم نگارنده، چیزی که ایشان ندارد، تمرکز بر موسیقی است. عضویت در هیأتمدیره خانه موسیقی، عضویت در شورای راهبردی معاونت هنری وزارت فرهنگ و هنر ارشاد اسلامی، عضویت در شورای عالی خانه هنرمندان، عضویت در کانونها، مدیرعاملی خانه موسیقی و در سالهای اخیر مدیریت جشنواره موسیقی فجر و... وقتی برای تمرکز روی آواز نمیگذارد آقای رئیس.
***
گفتم که نوربخش ذاتاً مدیر است و این هم احتمالاً از علایق شخصی ایشان است. او میتوانست در حوزه دیگری مدیریت کند؛ یک دفتر حقوقی موفق داشته باشد؛ مدیر یک کارخانه باشد؛ مدیرعامل مجموعهای بیرون از حوزه موسیقی یا حتی یک شرکت فرهنگی-هنری خصوصی باشد و کارهایی در حوزه موسیقی انجام دهد و اینها کمتر از او تمرکز و توان میگرفت. اما اینکه ده پانزده سال از بهترین سالهای زندگی هنریاش را صرف مدیریت در مجموعهای کند که همه استعدادها و تواناییهایش را بسوزاند و در نهایت به جایی برسد که بگوید «هیچوقت از راه موسیقی زندگی نکردهام» و جشنوارهای را برگزار کند که همیشه به آن نقد وارد است، واقعاً بد است.
درست است که همایون شجریان فرزند استاد شجریان و وارث اصلی ایشان است، اما هنر شجریان چیزی نیست که فقط فرزندش بتواند وارث آن باشد. بهنوعی شاید بتوان گفت -از نظر متد کاری و سلایق هنری- وارثان استاد شجریان، امثال علی جهاندار و حمیدرضا نوربخش هستند؛ اما دریغا که هر دوی این بزرگان، به دلایل مختلف از تأثیرگذاری عمده دورند.
دلایل این عدم تأثیرگذاری حمیدرضا نوربخش کاملاً مشخص است: شما نمیتوانید مهمترین ساعات روزتان را مشغول رتق و فتق امور، شرکت در جلسات، سر و کله زدن با این و آن و پاسخ دادن و پاسخ ندادن به ذینفعان باشید و در کار خلق هنری هم موفق باشید. تدریس چیز دیگری است و خلق هنری چیز دیگری. برای هنرمند ماندن، باید رها بود و هنرمند، حتی باید از مسائل مدیریتی گروه خودش هم دور باشد. (نکتهای که خود آقای نوربخش در همین مصاحبه در ارتباط با نوازنده تراز اول موسیقی ایرانی بهداد بابایی عزیز گفت.) اما حمیدرضا نوربخش، در بهترین سالهای بهرهوری هنریاش، بیش از ده سال است که درگیر سر و کله زدن با اموری است که به نوعی کارهای دوران بازنشستگی هنرمندان محسوب میشود و برای انجام آن، لزومی هم ندارد که خودتان هنرمند باشید.
چرا یکی از بهترین شاگردان یکی از بهترین استادان تاریخ موسیقی ایران باید وقتش را صرف اموری کند که دیگران حتی بهتر از او میتوانند انجام دهند؟
***
البته جناب نوربخش، در همان مصاحبه یکی دو ماه قبل، در پاسخ به سؤال مصاحبهکننده که از او درباره دلایل کمکاریاش پرسیده بود، توضیحی داد که قاعدتاً درست اما -با عرض پوزش- کلیشهای است: «اگر کسی بخواهد از این مسیر زندگی کند، مجبور است در کاری که چندان دلخواهش نیست هم حضور داشته باشد. خب این مسأله عیبی ندارد؛ اما من اینطور فکر کردم و دوست داشتم بتوانم از تمام کارهایم دفاع کنم و در دوران پیری از کارهایی که در گذشته خواندهام، پشیمان نباشم.»
باور کنید این توجیه است و موضوع وقت و تمرکز، دلایل اصلی است. نشان به آن نشان که کمی پایینتر گفته است: «آوازخوانی تا زمانی که دلمشغولی آدمی نباشد، نمیتوان در آن پیشرفت کرد؛ درست مثلِ آهنگسازی است. دائماً باید طرح بزنی تا ملودی را بر تنِ شعر کنی. باید مدام ذهن آدم مشغول ملودیپردازی باشد و در ضمن، الگوهای درجهیکی در ذهنت باشد...» دغدغه ذهنی داشتن فقط علاقه داشتن نیست. انرژی و توان و وقت هم لازم دارد.
جای شکرش باقی است که برای همه این نکتهها، مثالهایی از خود ایشان در همان مصاحبه وجود دارد و به نوعی، خودش هم این حرفها را تأیید کرده است: «راستش این کارها [کارهای اجرایی] در حال آدم تأثیر دارد؛ البته من سعی کردهام اگر بستری وجود داشته باشد و پیشنهاد خوبی میشود، فعالیتهای اجراییام مانعِ آنها نشود. با همهی این مشغلهها هر زمانی که باید تمرین میکردیم، تمرین کردم. ولی حال آدم در مسائل اجرایی خوب نیست. از نظر روحی و حسی از موسیقی جدا میافتد و این یک واقعیت است. آدمی در یک فضای دیگری قرار میگیرد. گاهی من اگر کلاس نداشته باشم، ممکن است ماهها هیچ قطعهای زمزمه نکنم و این خیلی بد است.»
به قول تکیهکلام این روزهای فعالان فضای مجاری: «من دیگر حرفی برای گفتن ندارم»!
نتیجه اینها هم این میشود که انتشار همین آلبوم نجیب «در آتش آوازها» پنج سال طول میکشد! اگر آلبومی مثل این مثلاً سه سال پیشتر منتشر شده بود، در این سه سال، تأثیرگذاری بیشتری داشت. حالا سه سال بعد است و خیلی اتفاقات دیگر افتاده و سلایق و ذائقهها خیلی بیشتر تغییر کرده است.
***
خیلی حاشیه رفتم اما بههرحال دو موضوع اصلی مدنظر را گفتم:
چرا مدیرعامل خانه موسیقی حرفهایگری در موسیقی را زیر سوال میبرد؟
و اینکه چرا یک هنرمند توانمند، به جای خلق هنری، وقتش را صرف کاری میکند که دیگران هم -و شاید بسی بهتر- میتوانند انجام بدهند؟
حمیدرضا نوربخش اول آبان امسال تازه 52ساله شده و در سالهای پختگی است. به عنوان یک علاقهمند موسیقی ایرانی، آرزو میکنم به هر ترتیب ممکن، وقت و تمرکزش را روی میراث واقعیای بگذارد که در دل دارد. همچنین، جدا از هرگونه نقدی که ممکن است وجود داشته باشد، برای برگزاری جشنوارهای دیگر به او و همکاران خسته نباشید و همچنین -هرچند دیر- انتشار آلبوم شریف «در آتش آوازها» را تبریک میگویم.
زیاده عرضی نیست.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 9 بهمن 1396 - 14:10
دیدگاهها
جناب نصیری "سخن از زبان ما میگویی"
هنرمندان واقعی و ماندگار همیشه رها از قیل و قال روزگار بوده اند
.
من هیچوقت با ایشان دیداری نداشتم و قصد تخریب هم ندارم اما
جناب نوربخش علیرقم توانایی بسیار زیاد در آواز، اما یک غرور و ادعای بیش از حدی در صدا ، لحن و آوازشون هست که هیچ شنونده و مخاطب دلسوخته و آزاده ای رو تحت تاثیر قرار نمیده و دراین سالها متاسفانه شاگردانی نیز تربیت کرده که این خصلت رو در نهاد این شاگردان هم نهادینه کرده افرادی همچون رحیم عدنانی و...
ایشان از بزرگانی که فرمودین صرفا تکنیک و شیوه آواز رو فرا گرفتن و از فلسفه هنر ، احساس، فروتنی ، معرفت و مهمتر رهایی و آزادگیِ بزرگان و هنرمندانِ واقعیِ این سرزمین باز ماندند !!!
به قول حافظ : هزار نکته ی باریک تر از موی اینجاست.
.
درود بر هنرمندانِ واقعی و بی ریای تاریخِ سرزمین پارس
شهناز
تاج
بنان
شجریان
ایرج
مسعود بختیاری
علی اکبرشکارچی
محمدعلی کیانی نژاد
کیهان کلهر
و...........
با آلبوم پنهان چو دل با آقای نوربخش آشنا شدم و همیشه حسرت آلبومی مشابه اون رو خوردم. کاش به وجهه هنریشون بیشتر اهمیت میدادند.
افزودن یک دیدگاه جدید