درباره تئاتر بینوایان و حاشیههای پرشمار این روزهایش
موسیقیِ لاکچری بله، لاکچری کردن موسیقی نه!
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر برنامه هزار صدا ]
این روزها ماجرای تئاتر «بینوایان» بحث داغ فضای مجازی است. درباره این نمایش یادداشت دیگری نوشتهام که نگاه اصلی آن، حضور و البته اختیارات بخش خصوصی در فضای هنر است. این یادداشت در ادامه آن یادداشت است و اشارهای به موضوع موسیقی در این نمایش و البته تئاتر موزیکال قبلی همین گروه یعنی «الیور توئیست» و فرصتهایی که اخیراً -به واسطه ادغام موسیقی و نمایش- برای فراگیرتر شدن و شنیدن موسیقیهای بهتر به وجود آمده است.
***
وزیر محترم ارشاد اخیراً در اظهار نظری عجیب گفته است: «تئاتر لاکچری تیر خلاص به هنر است»! ماجرا از دولتی بودن کارگردان آن، محمدرضا پارسایی آغاز شد و عملکردش در دوره مدیریتش در مرکز هنرهای نمایشی و اینکه آیا از رانتهای دولتی استفاده کرده و... اینها میتواند محصول یک رقابت درونصنفی هم باشد؛ اما سوالهای درستی است و باید دنبال پاسخ آنها هم بود. اما قضیه در همین سوالها و پیگیری آنها باقی نماند و مسائلی مطرح شد که به نظر نگارنده، دخالت در حوزه اختیارات و حقوق بخش خصوصی است.
علاوه بر اینها، شعارهایی داده شده و میشود که عجیباند؛ مثل همین عبارت که جناب وزیر ارشاد مطرح کردهاند؛ انگار ارائه یک محصول لاکچری، به معنی تعمیم قیمت آن به همه جامعه و اقشار آن است و مثلاً وجود رستورانهای لاکچری باعث شده که همه رستورانهای سنتی بسته شوند و دیگر، ساندویچیهای ارزان و قهوهخانهها و... مشتری نداشته باشند!
***
نگاه دولتیها که هیچ، نگاه ما مردم هم در مورد اختیارات بخش خصوصی و شکلگیری اقتصاد آزاد، دچار مشکلات اساسی است. این نگاه در بخش موسیقی موارد جذاب دیگری را هم در بر میگیرد. در بخش موسیقی، بخش خصوصی (البته این خودش جای حرف دارد و میگویند این خصوصیها هر کدام اتصالاتی دارند که بماند برای بعد) آزادی عمل پیدا کرده و متأسفانه به شکلی هم وارد عمل شده که این آزادی عمل، نهتنها به گسترش و فراگیری موسیقیهای سبک منجر شده، بلکه عرصه را بر موسیقیهای سالمتر تنگ و حتی در اغلب مواقع، آنها را نابود کرده است. یعنی اگر روزگاری، موسیقی کوچهبازاری وجود داشت و در کنارش و در اشلهایی کوچکتر، موسیقیهای فرهنگیتر هم مجال خودنمایی داشتند، بعداً فضایی به وجود آمد که هر چه بود، موسیقی کوچهبازاری و کنسرتهای آنچنانی بود و حتی هنرمندان فرهیختهتر هم برای ماندن در چرخه بازار، باید به آن سبک و سیاق تن میدادند.
بعد در سالهای اخیر ماجرای ادغام نمایش و موسیقی آغاز شد و کنسرت-نمایش «سی» و اپرای «عقل و عشق و آدمی» و «حلاج» همای و بعد «طرحی نو در اندازیم» مهیار علیزاده و سالار عقیلی و دیگران. همای البته چندین سال قبل این کار را کرده بود و اپرای «موسی و شبان» را خارج از کشور و با حضور ارکستری به رهبری شهرداد روحانی و با حضور «سلیمان واثقی» اجرا کرده بود. شاید در سالهای قبل، اجراهای دیگری هم بوده و البته این یادداشت، برای بررسی این نمایشها و مقایسه آنها با یکدیگر و تاریخنگاری تحلیلی در این رابطه نیست. موضوع استفاده از ظرفیت نمایش است برای بهتر دیده شدن موسیقیهای فرهنگیتر. یکی از کارهای خوبی که در این رابطه انجام شد، حضور ارکستر بزرگ به رهبری بردیا کیارس است در چند نمایش و از جمله «الیور توئیست» و حالا «بینوایان». آثار شاخص و بزرگ جهانی که با حاشیههای بسیار همراه شد و ماجرای تئاتر لاکچری را مطرح کرد.
***
بگذارید این بحثها را به موسیقی هم تعمیم بدهیم. چه اشکالی دارد ما موسیقی لاکچری هم داشته باشیم؟! عده زیادی از مردم هستند که امکان حضور در همین کنسرتهای برج میلاد و میلاد نمایشگاه را هم ندارند. اینها که چهار سانس از کنسرت یک خواننده را پر میکنند، در کل و با همه طیفهای مختلف طرفداران خوانندههای مختلف، سرجمع و با تخفیف و ارفاق، صدهزار نفر هم نیستند که کمتر از یک درصد مردم تهران را تشکیل میدهند.
از سوی دیگر، عده دیگری هم هستند که توانایی مالی و علایقشان به دنبال کنسرتها و نمایشهایی در سالنهایی لوکستر و با ستارگانی بیشتر است و جمع ستارههای تئاتر و سینما و موسیقی، این امکان را برای آنها هم فراهم کرده که از این فضا لذت ببرند و لذت بردن در حد امکان، حق همه شهروندان است. جدای از اینها، سرمایههای این طبقه هم باید جذب شود و چه بهتر که این سرمایهها جذب هنر و گذران زندگی هنرمندان این عرصه شود.
***
اما نتیجه این بحث مطول؛ همه اینها را گفتم تا دو نکته در خصوص موضوعات مطرحشده درباره این تئاتر بگویم: یکی اینکه خیلی خوب است که ما موسیقی لاکچری هم داشته باشیم؛ اما این به آن معنا نیست که موسیقی را لاکچری کنیم. موسیقی و هنر هم میتواند مثل ساعت مچی باشد که طیف قیمتی گستردهای دارد؛ از ده هزار تومانیاش هست تا چندصد میلیونی. همه هم ساعت دقیق را نشان میدهند و فقط هر کس، بنا بر موجودی جیب و نیازش، آنچه را که لازم یا دوست دارد، میتواند تهیه میکند. باید امکان اجرای موسیقی از سالنهای کوچک و حتی رستورانها و قهوهخانههای جنوب شهر وجود داشته باشد تا هتلهای لوکس و بسیار گرانقیمت. (این البته موضوع یادداشت دیگری است که مشغول نوشتن آنم.)
نکته مهمتر و دیگر اینکه باید ممنون تئاتر سنگین و لاکچری بود که امکان حضور نزدیک به صد نفر موزیسین را روی صحنه فراهم میکند تا موسیقی ارکسترال سالم را به گوش مخاطب برسانند. مگر ما نمیگوییم بر اثر اهمالهای انجام شده و مخصوصاً سیاستهای صدا و سیما و رسانهها گوش مخاطب خراب شده است؟ این هم موسیقی خوب برای درست شدن گوش مخاطب عادی موسیقی و هنر!
مخاطبِ بهقولی لاکچری، برای دیدن تئاتر و بیشتر زرقوبرقِ آن و همچنین دیدن ستارههای تئاتر و سینما به سالن میآید و آنجا، در کنار دیدن یک نمایش بر اساس یک داستان کلاسیک و نوستالژیک، موسیقی کلاسیک خوب و حرفهای با اجرای یک گروه خوب و رهبری یکی از بااستعدادترین رهبران نسل جدید موسیقی ایران میشنود و میبیند. آیا از این بهتر هم میشود؟
ضمن اینکه برای تعداد زیادی از نوازندگان درجهیک موسیقی ما، شغل ایجاد میشود و آنها مجبور نمیشوند برای امرار معاش، به اجرای موسیقیهای سبک تن در دهند. طبیعی است که با فراگیر شدن موسیقیهایی از این دست، سلیقه مخاطب کمکم تغییر خواهد کرد و توقعشان از موسیقی بالا خواهد رفت. اینها هم که نباشد، اقلاً کمکم تعداد شنوندگان موسیقیهای سالمتر بیشترو بیشتر خواهد شد و اینها همه دستآورد اندکی نیست.
مسائل را با هم قاطی نکنیم. لاکچری کردن موسیقی و هنر با داشتن موسیقی و هنر لاکچری فرق دارد. موسیقی و هنر برای همه طبقات اجتماعی است.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 30 مهر 1397 - 13:49
افزودن یک دیدگاه جدید