یادداشت «نادر مشایخی» به بهانه حاشیههای اخیر ارکستر سمفونیک
اگر کسی به من بگوید «مطرب» خوشحال میشوم
[ نادر مشایخی - آهنگساز و رهبر ارکستر ]
حالِ ارکستر سمفونیک تهران خوب نیست. این را لابد دیگر همه با توجه به اتفاقاتی که پیرامونِ ارکستر رخ میدهد، متوجه شده باشند؛ اما بیایید یکبار برای همیشه مشکلاتِ ارکستر سمفونیک تهران را به صورتِ ریشهای ارزیابی کنیم و به این بسنده نکنیم که در آخرین اجرای ارکستر چه حواشیای رخ داد یا اینکه حضورِ فلان رهبر ارکستر با چه مسایلی روبهرو شد. بیایید یکبار به این ماجرا نگاه کنیم که چرا این ارکستر هیچگاه نتوانسته است سطحِ خود را ارتقا دهد یا لااقل آرامشی بر آن حاکم باشد. من مدتها به عنوانِ رهبر دایم با این ارکستر همکاری داشتم و در این میان مدتی نیز به عنوانِ رهبر مهمان با آن فعالیت کردم و حالا خوب میدانم که مشکلِ این ارکستر، آن است که کسانی که بودجهی آن را تامین میکنند، کسانی که آن را اداره میکنند و حتی مخاطبانی که به این کنسرتها میآیند، هیچکدام به این موسیقی آگاه نیستند. بیایید تعارف را کنار بگذاریم و بگوییم: «در این ارکستر همه چیز اشتباه است.»
این جملهی تاسفباری است و دردناک؛ اما بیایید آن را بپذیریم که پذیرش موضوعات همواره به راهِ حلی منجر میشود. ابتدا بیایید از مسوؤلانش صحبت کنیم، از همان کسانی که بودجهی این ارکستر را میدهند (که اگرچه بودجهی زیادی نیست؛ اما همین هم که هست به شکلِ خوبی بهرهبرداری نمیشود) از آن طرف به ارکستر به عنوانِ یک بنگاهِ سودده نگاه میشود. مگر ارکستر سمفونیک، بقالی است که مدام به این فکر میشود که این ارکستر چقدر میفروشد؟ مگر در ایران چند ارکستر دولتی وجود دارد؟ واقعا برای کشورِ ثروتمندی چون ایران، تامینِ بودجهی یک ارکستر تا این اندازه کارِ دشواری است که مدام فکر میکنیم از کدام رهبر استفاده کنیم و چه رپرتواری بنوازیم که بیشتر بفروشد. اینکه بخواهیم با این ارکستر کاسبی کنیم، اصلا اتفاقِ خوشایندی است؟
از آن طرف بیایید با خودمان فکر کنیم نوازندگان که هستهی اصلی این ارکستر را تشکیل میدهند، چقدر از امنیتِ شغلی برخوردار هستند. بیمهشان مرتب است؟ حقوقشان به اندازهای مکفی است که دغدغهی آن را داشته باشند که سرِ تمرینات به صورتِ مرتب حاضر شوند و از آن مهمتر علاوه بر تمرینات، ساعاتی دیگر نیز به ارتقای تکنیکِ خود بپردازند؟ پاسخ روشن است. بخشِ زیادی از آنان ناگزیر به نواختن در ارکسترهای مختلف و تدریس هستند. خب چه باید کرد؟ بیایید بپذیریم که بودجه «همین هست که هست» اما همین پولی که در اختیار ارکستر قرار دارد، به شکلِ درست استفاده میشود؟ پاسخ این هم روشن است. درحالیکه نوازندگانِ ما از ابتداییترین حقوقِ خود محروم هستند، فلان نوازندهی گرانقیمت بیآنکه حضورش جنبهی آموزشی داشته باشد، تنها یکبار میآید و مینوازد و میرود. البته که من خود بسیار طرفدارِ حضور نوازندگان و رهبرانِ مهمان هستم؛ اما پیش از آن طرفدارِ این ماجرا هستم که مشخض شود حضورِ اینان چه تاثیر مثبتی بر روندِ فعالیتهای ارکستر میگذارد.
از همهی این سوالها مهمتر تا چه اندازه به روحیاتِ نوازندگان توجه میشود؟ چقدر اصول روانشناسی در ارکستر حاکم است؟ یا هر مدیر و رهبری بر اساسِ سبک و سیاقِ خود، رفتارِ متفاوتی با ارکستر دارد و کارهای متفاوتی میکند. خب پاسخِ این سوال را به خودتان واگذار میکنم.
اما برسیم به کسانی که این ارکستر را اداره میکنند. خانمها! آقایان! موسیقی سمفونیک به اشتباه وارد ایران شده است. ما هنوز بتهوون و باخ را هم نمیشناسیم. در دورههای متفاوتی از این ارکستر آنچه وارد آن شده است، اشتباه و تحریف شده است. ما از «بتهوون» تنها آنچه خواستهایم، نمایش دادهایم. من دارم از بتهوون و باخ حرف میزنم نه آهنگسازانِ متاخرتر. کدام یک از وجوهِ مدرنِ موسیقی «بتهوون» در این سالها در ایران شناخته شده است؟ دیگر حرفی از آهنگسازانِ دیگر نمیزنیم که بسیاریشان حتی یکبار هم کارهایشان در این ارکستر نواخته نشده است.
از آن گذشته به نامِ رهبرانی که در این سالها این ارکستر را هدایت کردهاند، توجه کنید. چقدر نامهای تکراری میبینید؟ این ارکستر به عنوانِ یک ارکستر دولتی چه تلاشی برای معرفی چهرههای جدید کرده است؟ مثلاً یکبار فکر کردهایم از «حسین پشتکار» که چندی پیش در آلمان جایزهای بینالمللی رهبری ارکستر را دریافت کرده است، استفاده کنیم؟ همان کاری که ارکستر فیلارمونیک برلین هم میکند و وقتی کسی در زمینه رهبری ارکستر جایزهای میگیرد، امکان تمرین با ارکستر را به او میدهد. از آن بدتر آنکه خود رهبرانِ ارکستر چقدر در طولِ روز تمرین میکنند. رهبری ارکستر هرگز کار آسانی نیست. کدامشان متدِ حفظ یک قطعه را بلد هستند. اما میدانید مسالهی مهمتر چیست؟ ما هیچوقت این مساله را در نظر نمیگیریم که رهبری را باید انتخاب کنیم که ارتقای ارکستر و همچنین مفهومی به نامِ «وطن» باید از هر چیزِ دیگر برای او مهمتر باشد نه اینکه تنها به خواستههای خود فکر کند و با خودش گمان کند که آمده است ارکستری را رهبری کند و پولی دریافت کند و هر زمان که اوضاع کمی ناآرام بود، بگذارد و برود. کدام یک از رهبرانِ ارکستر در ایران فراتر از منویاتِ خود، حاضر شدهاند از تمامی منافعشان بگذرند برای اینکه ارکستر ارتقا پیدا کند. از دشمنیها و دوستیهایشان بگذرند و گمان کنند که فلان رپرتوار را فلان رهبری که (گیریم من با او رابطهی خوبی هم ندارم) بهتر میتواند اجرا کند.
اما در پایان من میخواهم نقبی به حاشیههای آخرین ارکستر بگذارم و استفاده از واژهی «مطرب» توسط یک رهبر برای رهبرِ دیگری. من از این بابت بسیار متاسفم، چون این کلمه به نشانهی «تحقیر» به کار رفته است و این در حالی است که «مطربان» نقشِ مهمی در ارتقای موسیقی این کشور و عمومی کردنِ آن داشتهاند؛ راستش را بخواهید اگر کسی به من «مطرب» بگوید بسیار خوشحال میشوم.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 5 بهمن 1398 - 13:01
افزودن یک دیدگاه جدید