درباره پاسخ سیامک قلیزاده به یادداشت آرش نصیری در موسیقی ما درباره ساسی
عامه، عوام، عموم، عام و سعدیزدایی از ایران
[ ادیب وحدانی - روزنامهنگار و منتقد موسیقی ]
یادداشت اعتراضی سیامک قلیزاده در پاسخ به یادداشت آرش نصیری را خواندم. مجال گفتن حرفهای زیادی درباره موضوعهای مهمی در زندگی فرهنگی-موسیقایی ایرانی است. فکر نکنم لازم باشد متن آرش را بخوانم که الان مدتیست نوشتههاش مبتلا به آفتِ بیشازحدفکرشده و صیقلخوردهبودن شده و آنچه که پژمان راهبر «روان بودن و صمیمی بودن بینظیر آرش» مینامید، خیلی کمرنگ شده است.
اول از همه فقط بگویم آرش از انگشتشمار دوستهایی است که هنوز از آنهمه آشنای مطبوعاتیام باقی مانده و سیامک هم بهقدری حضور گرمی دارد که نمیتوان او را دوست نداشت. با این حساب، متن حاضر به هیچ معنا و وجهی، شرارت یا آزار و اذیت این بچههای صاف و شفاف نیست.
آرش که اصولاً از نوع و جنس نظریه توطئهایها نوشته: «نمیشود یک نفر، هر کی، اینقدر پرت از جامعه و فضای موجود باشد و اینگونه همه را نگران کند. لابد هدفهای دیگری پشت آن است» و ادامه میدهد: «او شاید میخواهد در پردهدری با امیر تتلو رقابت کند؛ اما به زعم بنده حساب او از تتلو کاملاً جدا است.» و در آخر: «و از جاهایی خط میگیرد که تیشه به ریشه همهچیز بزند و گویا تیشه به ریشه همهچیز هم خورده است: به میزان دیده و شنیده شدن این آهنگ در سایتها و صفحات مجازی نگاه کنید.» سیامک در جواب آرش یک تعداد سوال را مطرح کرده و دقیقاً فقط یک تعداد سوال را پرسیده که در هر صفحه گروههای گفتوگو درباره موسیقی تلگرام و رسانههای مشابه -که عموماً عبارتاند از صفحههای شبکههای اجتماعی هنرمندان و هنردوستان- پرسیده میشود. لب کلام سیامک این است که توطئهای لازم نیست و مردم خودبهخود مخاطب موسیقی مبتذلاند.
اینکه مردم این نوع موسیقی را گوش میکنند، قابل انکار نیست؛ همهجای دنیا همین است و به این دلیل است که انسان خودبهخود محتاج به نوعی سرگرمی است که بهجای ذهن یا سر یا مغز یا کله، دستها و پاهاش را به کار بیندازد. به نسبت پیشرفت جامعه و بهخصوص در تناسب با پیشرفت اقتصاد هنر جامعه، کیفیت همه انواع موسیقی تغییر میکند. یعنی هر جامعهای پول بیشتری خرج سرگرمی و هنر کند، آدمهای کاری، باهوش و بهخصوص باعرضه بیشتری را وارد کسب و کار هنر میکند و هنر و سرگرمی باکیفیتتری را دریافت میکند. الان که اقتصاد ایران کامل فلج است اما وقتی بهتر بود هم اقتصاد موسیقی ایران تعطیل بود.
یادم است سید ابوالحسن مختاباد چند سال قبل یک مطلب نوشت که کل بودجه موسیقی صداوسیما، ارشاد و حوزه هنری، در کل از بودجه یک مؤسسه تحقیقات ملاصدرا کمتر است! اینکه موسیقی، وابسته به بودجه دولتی و میزان این بودجه ناچیز است، یا سیاستگذاری است یا یک اشتباه یا یک توطئه. نتیجه اما طبیعی است: موسیقی ایران پر است از روحیهها و آدمهای بازنده، منفی، بدحال و ملول و بدتر از این، فضای گفتمان این موسیقی است که سرتاسر نک و ناله و شکوه و گلایه و بحثهای نالازم و دیدهای نامربوط.
در نتيجهی اين گفتمان فشل است که با غرایب نادره در موسیقی ایران مواجه میشویم. اینکه رهبر ارکستر سمفونیک، یک همکار خودش را دیس میکند، در مقابل اینکه موزیسینهای زیرزمینی خواهان حمایت دولت هستند، هیچ است! اینکه محبوبترین خواننده با اتصالات همهگیر به ژنهای خوب کنسرت نمیدهد، فقط در مقابل این واقعیت به چشم نمیآید که مشهورترین موسیقی ایرانی، بدون ساز است، به زبان فارسی نیست و از سوی بسیاری، اصلاً موسیقی دانسته نمیشود!
اینکه از دکترای اقتصاد تا معمار و پزشک، موزیسینهای مشهور و محبوباند، فقط در مقابل این واقعیت به چشم نمیآید که آن موزیسینِ مشهورِ تحصیلکرده، خود در کتابش مینویسد که مدرک دکترا از دانشگاه هاوایی گرفته و محض توجه به رسانهها، کسی که حتی نمیتوانست سالن رودکی را پر کند، هر هفته دستکم یک مصاحبه در دوران اوج مطبوعات داشت و از آن طرف، در حالی که فقط در اصفهان، یک آمار غیررسمی تعداد فقط نوازندههای سهتار را بیش از هشتهزار نفر برآورد کرده بود، تیراژ تمام مطبوعات موسیقی آن زمان -که دوره اینترنت هم نبود- کمتر از پنجهزار نسخه بود.
فهرست عجایب موسیقی ایران درازتر از این حرفها است و آوردن این معدود، نباید حرف اصلی را -که منهدم بودن گفتمان موسیقی در ایران است- کمرنگ کند. این گفتمان البته گفتمان جدیدی نیست و مشکلات هم فقط منحصر به دولت نیست. ابراهیم گلستان در سوگ یک نقاش بزرگ، مطلبی را در نشریه «تماشا» (سروش فعلی) چاپ کرد و بعداً نوشت: «از همهجا بهجاتر، نشریه یک ارگان رسمی که ادعای فرهنگ و هنر داشت را مناسب چاپ مطلب دیدم، ادعایی که منحصر به دولت هم نبود.» این قضیه مال پنجاه سال قبل است؛ یعنی آن وقت هم مردم کماکان مدعی فرهنگدوستی بودند و در عین حال برای فرهنگ پول خرج نمیکردند.
اما آیا همه واقعیت همین است؟ حالا داریم میرسیم به اصل مطلب، به پیشفرضهایی که هم آرش و هم سیامک، هر کدام بهنحوی -و در مورد آرش، تا حد کمتری- به آنها وفادارند.
پیشفرض اصلی در موسیقی ایران -بهجز یک دوره کوتاه حکومت تیموریان که تنها دوره ارج و قرب موسیقی در ایران است- دو نوع موسیقی را تعریف میکند: موسیقی جدی و موسیقی مطربی. این دو نوع موسیقی، در متون مکتوب، از همان دوره تیموریان به بعد در تضاد با هم بودهاند و دومی در یک نمودار به شکل سطح شیبدار مرتب تحقیر شد و مورد توهین و زوال بود. به نحوی که به نوشتهی کتابِ بیمانندِ دکتر فاطمی به نام «جشن و موسیقی»، در دوره تیموریان برخلاف باوری که محمدرضا لطفی نوشته و امثال هوشنگ ابتهاج در ترویج آن نقش مهمی داشتند، مطرب و خنیاگر دو اصطلاح مجزا نبوده و هر دو یک معنی را داشتهاند و موزیسین -همانطور که باید- هر دو نوع موسیقی را مینواخته است. در دوره صفویه که دوران صورتبندی پارادوکس ایرانیِ مسلمان بودن (به تعبیر شاهرخ مسکوب) است، موسیقی مطربی و جدی از هم جدا میشود؛ اما درست مثل دوره زندیه، موسیقی مطربی به عنوان شر یا نامطلوب لازم، کاملاً پذیرفته میشود.
در دوره قاجار که دوران فالش شدن همهچیز است، موسیقی مطربی بهتدریج بهعنوان موسیقی کاملاً نامطلوب پذیرفته میشود و ارکسترهای مطربی بهوضوح جایگاه اجتماعیِ فرودست میگیرند و نهتنها موزیسنهای جدی، که متأسفانه حتی خود مطربها هم این تفاوت را میپذیرند. تحقیر تاریخی ایرانیان در ترکمانچای، اگر از یک سر، به سعی برای بهروز شدن انجامید، از آن یکی طرف به رواج گفتمانِ تحقیر کمک بسیاری کرد و مطربها بیشترین سهم را فقط همین یکجا دریافت کردند.
بعد از قاجار، مطربها بسیار سعی میکنند با پذیرفتن ارزشهای جدید، خود را با محیطی که زور میزد نامتناسب و نامتوازن و نصفهنیمه مدرن شود، وفق بدهند و در این وسط، جدای از تهمانده اصالت خود، تتمه اقبال مخاطب را هم از دست دادند. اینجا تصمیم مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، جالبترین موضعگیری است: مرکزی که باید همه انواع سنتهای موسیقی را در بر میگرفت، فقط رواجدهنده نوع خاصی از موسیقی شد.
مشکل بزرگ باید شناخته میشد، پذیرفته میشد و قدم اول برای حل آن برداشته میشد. کار یک نهاد بزرگ، حل معضلی است که گره گشودن از آن، بدون اعتبار جمع و بدون نهادسازی و بدون پشتوانه تکتک افراد آن نهاد و خود آن نهاد ممکن نباشد. مرکز، این کار را نکرد. اینجا میشود به اشتباه فکر کرد یا حتی به توطئه.
مشکل از روز اول در دوره صفویه، ایجاد زوج تقابلی مطرب/خنیاگر بود. همانطور که هیچ مخالف آزادی نمیگوید من با آزادی مخالفم و میگوید با بیبندوباری مخالفم، مخالفان موسیقی میگویند ما با مطربی مخالفیم... من میخواهم موضوع را کمی شرح و بسط بدهم و به تیتر این مطلب برسم.
مخالفت با مطربی -در یک معنی خیلی ساده- مخالفت با زندگی است، مخالفت با سرزندگی. از قبلش خبر ندارم، اما با توجه به پرخونی و انرژی و هیجان نوشتههای مولوی و خواجه عبدالله و بیهقی و عطار و بهخصوص سعدی، بعید به نظر میرسد قبل از حمله مغول، دشمنی با زندگی، یک اساسِ فرهنگِ ایرانی باشد. بعد از حمله مغول، تمام فرهنگ ایران به سمت تکرار و کسالت و ملال و بیحالی و بدحالی و بدبینی و بدگویی میرود. (این مرده بودن و مرگ یا اغما را ستایش کردن در موسیقی، خود را به شکل دشمنی با مطربی نشان داد.) من فکر میکنم سعدی -که اواخر عمر با حمله مغول مواجه شد و مراثی غریبی هم نوشت- این بیت را بهعنوان راهکار مواجهه با مشکل نوشت:
در اين مدت كه ما را وقت، خوش بود
ز هجرت، ششصد و پنجاه و شش بود
یعنی در بدترین حالت هم خوش باش. اهالی فرهنگ ایران به این جمله، به این راهکار توجهی نکردند؛ اما مردم عادی حواسشان بود. عوامترین عوام و قشریترین آدمها دوگانه موسیقی مطربی/جدی را پذیرفتند. قشر فرهنگی و روشنفکرها هم دقیقاً به همین دوگانه متعهد ماندند، عوامی کردند. مردم معمولی اما کار خودشان را کردند. انواع موسیقی را پذیرفتند؛ بهجای اینهمه شاعر بدحال، همان سعدی خودشان را خواندند و زندگیشان را کردند. روشنفکرها و عوام، برای موسیقی هدف تعیین کردند (الان: اعتراض)؛ حرف زدند، برای موزیسین وظیفه تعیین کردند، پرسش کردند، تأویل و تفسیر کردند. مردم عادی موسیقی گوش کردند و حرف اینها که میگفتند چه بکن را نشنیدند و خودشان کار خودشان را کردند.
این مردمِ خوبِ معمولی، نهاد یا مؤسسه ندارند که هنرمند را به آن سمت که میخواهند هدایت کنند؛ اما زندهاند و به هنرمند زندگی میدهند. آنها تتلو را میسازند که از نظر فنی، رقیب آن هنرمند همکار با ژنهای خوب است. (تتلو باعث شد همکار ژنهای خوب، دو عدد ویدیوی کوتاه آواز خواندن بیرون بدهد؛ دقیقاً در واکنش به آن دو مصاحبه تتلو که گفت: همکار ژنهای خوب اگر میتوانست بخواند، کنسرت میداد!)
همین مردمِ خوبِ معمولی، وقتی ایمیج تتلو خراب شد، او را کنار گذاشتند. مردمِ خوبِ معمولی، سینمای فرهادی را میفهمند، کتاب زکریا هاشمی را میخوانند، هنر طهماسب و جبلی را ستایش میکنند، مخاطب «شهر قصه» بیژن مفید میمانند، آنقدر اشتباه میکنند که «اخراجیها» را پرفروش کنند و درکِ عالیِ لازم از طنز را دارند تا «پنجاه کیلو آلبالو» را پرفروش کنند. این مردمِ عادی، هنرمند از جنس خودشان در موسیقی ندارند؛ اینطور میشود که از «تتلو» تا «چاوشی» تا «حافظ ناظری» تا «نامجو» تا «سالار» تا «ساسی» را مصرف میکنند و فراموش میکنند.
روزگار «بی-بند» و «ولشدگان» هم میرسد.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 فروردین 1399 - 23:45
دیدگاهها
ممنون دکتر. بسیار زیبا و درس آموز بود برای من و دو بار خواندم. آنقدر پر از نکته و عالمانه است با ادبیات ویژه خودت که باید بارها خواند. لذت بردم و آموختم
بسیار عالی
مردم ، مردم ... واقعا مردم کی هستند ؟ آیا واقعا « همه » مردم ایران را می شناسیم ؟ نه نه من منظورم این نیست همه عالی و با فرهنگ هستند و بی فرهنگ در مملکت نداریم اصلا ... اما می گویم ، در همه مطالب مختلف و گوناگونی که مدام راجع به مردم صحبت می شود باید نکته ای را توجه کرد ؛ واقعا ما « همه » مردم ایران را می شناسیم ؟ آیا تعبیر ما از مردم ، همین نظرات و فرسته های مختلف در فضای مجازی نیست که نمی دانیم چه کسی و از کجا و با چه حد فرهنگی نوشته ؟ بیایید راجع به همین مقوله هم کمی اندیشه و شک کنیم. ممنونم از نوشته شما.
خوبه.
هرکی مثل شما فکر بکنه میشه مردم خوب معمولی!!
بابا اینو ول کنید این باهمه دعوا داره
اولش که به اسم نویسنده دقت نکردم باخودم گفتم این دیگه کیه که به چاوشی و نامجو توهین می کنه بعد دیدم ای دل غافل!!ادیب وحدانی خودمونه! کلا این آقا رو ولش کنید بزارید با توهمات خودش خوش باشه!این حتی به استاد نوری هم رحم نکرده... البته از نظر دندان پزشک موسیقی شناسمان در کل فرهنگ معاصر ایران به تعداد انگشتان دو دست و دوپا!!آدم حسابی وجود ندارد!
موسیقی ما خواهشا تایید کن
جناب ادیب وحدانی عزیز!!! اصلا از نوشته شما تعجب نکردم می دانید چرا؟ چون قبلا هم برای من ثابت شده بود که شما کاری جز کوبیدن دیگران را بلد نیستید !از میان مایه خواندن فرهاد و فروغی و یغمایی و بی احترامی به مرحوم نوری! طوری هم ژست می گیرید آدم فکر می کند با کریس دی برگ یا مارک نافلز طرف است ولی وقتی کمی بیشتر تحقیق می کند می بیند شما خواننده«تو با چشمای برنجیت»!
به هر حال توصیه من به شما به عنوان دوست این است که به قول خودتان«این و آن» را نکوبید و سرتان در کار خودتان باشد دکتر عزیز!
موسیقی ما تایید کن
جناب وحدانی !جناب راک استار !استاد سبک متال!!واقعا پیش خودتان چه فکر کردید که این متن بی سر وته را نوشته اید؟فکر می کنید اگر کمی گنگ بنویسید همان مردم خوب معمولی!فکر می کنند علامه هستید؟نخیر ادیب جان! شانزده سال سهل است صد وشانزده سال هم نویسنده باشی اما فاقد «آگاهی و انصاف» باشی میشود همین متن و نوشته های دیگرت! اما من چند تا ارز اشتباهات را برای نمونه به عرضتان می رسانم تا بفهمید که بر خلاف ادعایی که دارید یک نویسنده معمولی هم نیستید:
۱-گفتید تتلو از لحاظ فنی رقیب چاوشی است!!واقعا چقدر فکر کردید که به این نتیجه رسیدید دانداپزشک عزیز؟جیپ ترین آهنگ چاوشی(البته اگر داشته باشد) به کل آهنگهای امثال تتلو می ارزد!
۲-گفتید چاوشی چون کنسرت نمی دهد در برابر این حقیقت که مشهور ترین موسیقی ایرانی به زبان فرسی نیست دیده نمی شود!!! عجب!! میشود ربط این دو را بگویید تا ما بیسوادان باسواد شویم!
۳-گفتید چاوشی در واکنش به حرف های تتلو دو فیلم اجرای زنده را منتشر کرد! به عرضتان برسانم نخیر چاوشی اصلا تتلو را به حساب نیاورد چه برسد به خاطر او اجرای زنده بگذارد! در ثانی تتلو در سال۹۴مصاحبه کرد در حالی که سه اجرای زنده چاوشی در سال۹۵بود میشود کاش کمی انضاف!!؟
۴-اما چیزی که بیش از همه اینها من را قلقلک داد سخن شما در مورد سعدی و مولوی بود!ماشاا.. دستی بر شعر هم دارید !ولی جناب ادیب این بارهم گاف دادید! همین انرژی و هیجان مولانا بعد از حمله مغول بود !! موقعی که مغول به ایران حمله کرد مولانه هنوز شاعر نشده بود!!!!
جناب ادیب خان زیاد است خیلی زیاد! این که به اسم متن نوشته اید«هیچ» نیست !چه برسد متن باشد!طوری هم فرهاد و فروغی و یغمایی را میان مایه می خوانید آدم فکر می ند با زیگموند فروید طرف است!!!
این آقا تو هر متنی که می نویسه باید چند نفر رو قشنگ گاز بگیره!!!!!!! من نمی دونم که به این گفت تو منتقد خوبی هستی؟؟؟؟!!! هرکی گفته خدا لعنتش کنه!! بعد میگن ای داد بی داد فریاد چرا موسیقی ما پیشرفت نمی کنه؟! خوب معلومه پیشرفت نمی کنه تا امثال این آقا هستم وضع ما بدتر هم خواهد شد! به آرش نصیری بیچاره میگه به آفت بیش از حد فکر کردن مبتلا شدی در حالی که خودش دست اونا از پشت بسته!! جالب اینجاست به همه چیزم سرک میکشه !! از مولانا گرفته تا بیژن مفید!!! شاید باور تون نشه ولی وقتی تو این سایت دیدم از بی بی کینگ تعریف کرده ار تعجب شاخ دا آورد م !!!!! میدانید چرا؟؟؟؟ ظرف نوشته من به اندازه که انگشتان دو دست و دو پا آدم حساابی در فرهنگ معاصر نمی شناسم!!!! یا مثلا مرا ماهی خواندن کوروش یغمایی و فرهاد و فروغی!!!!!!! حال خودتان قضاوت کنید با این آدم می شود بحث کرد؟! همچین آدمهایی باعث حذف ایرج و اکبر گلپایگانی شدن و ما آر اونا رساندن به تتلو و ساسی !!!!!
مدیونی تایید نکنی موسیقی ما
از عجایب موسیقی ایران وجود منتقدانی مثل شماها است نه کنسرت نگذاشتن چاوشی!! استتتتتتاااااد وحدانی عزیز!!! کاملا راست میگین موسیقی ایران نیاز به مافیا ندارد وقتی امثال ادیب وحدانی در آن نام منتقد را با خود یدک می کشند! در سالن هایی که صندلی پلاستیکی دارد و صدابرداری افتضاح اندر افتضاخ است کنسرت نگذاشتن بهترین کار است جناب دندانپزشک!
وضعیت موسیقی ما اسف بار است می دانی چرا؟ چون موزسین وقتی می خواهد ریسک کند و یک کار فوق العاده تحویل ملت دهد، امیر بهاری ها و ادیب وحدانی ها و سیامک قلی زاده ها با واژگانی نظیر خالتور، میان مایه و... جوری طرف را دلسرد می کنند که شخص عطای موسیقی را به لقایش می بخشد.
ماشاالله انگار علاوه بر نخصص کامل!! بر موسیقی و دنداپزشکی بر شهر وشاعری هم مسلط هسنید ! سعدی و مولوی اواخر عمر با حمله مغول مواجه شدند؟؟؟؟ عجب! ممنون که ما را از گمراهی در آورپید استتاااد! یه سرچ ساده در اینترنت بد نبود ها استاد گرامی!
اما این جمله بیشتر مرا قلقلک داد! «آنها تتلو را میسازند که از نظر فنی، رقیب آن هنرمند همکار با ژنهای خوب است. (تتلو باعث شد همکار ژنهای خوب، دو عدد ویدیوی کوتاه آواز خواندن بیرون بدهد؛ دقیقاً در واکنش به آن دو مصاحبه تتلو که گفت: همکار ژنهای خوب اگر میتوانست بخواند، کنسرت میداد!)»
چاوشی از نظر فنی رقیب تتلو؟؟؟؟ سرم را کجا بکوبم خدایا!! دو ویدیو اجرای زنده در واکنش به حرف های تتلو بود؟؟؟؟ لا مصب چرا فقط دروغ می نویسی؟؟؟
زیاد است ادیب جان خیلی زیاد!!! من فقط چند تایشان را گفتم. از تک تک جملات بوی تعفن می آید!! امثال تتلو و ساسی هر چه باشند خیلی خیلی بهتر از تو و امثال تو هستند!
خداوند هدایتت کند ادیب جان
به نظرم این نوشته و نقد بسیار هم درست و دقیق است. عادت به خط کشی بین همه چیز و تقسیم همه امور به خوب و بد را به زور به ما ایرانیان آموختند. در حالیکه طیف جامعه همه رنگ دارد و فقط سیاه و سفید نیست. فضای موسیقی هرچه بازتر باشد مردم حق انتخاب بیشتری دارند. اگر تریبون به صورت مساوی به همه برسد، کسی نیازی به کوبیدن کسی ندارد. موسیقی جنگلی از درختان است نه یک درخت که تنها حق رشد و نمو دارد.
افزودن یک دیدگاه جدید