گفتوگو با آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته و مروری بر خاطراتش از گذشته تا امروز
فرهاد فخرالدینی: موسیقی در ایران سرگذشت غمانگیزی دارد
موسیقی ما - در دهمین شب از نتگپهای یونسکویی، «آرش امینی» با استاد «فرهاد فخرالدینی» گفتوگو کرد. این آهنگساز برجسته و رهبر ارکستر در این گفتوگو از خاطرات گذشتهی خود گفت. از آن روزی که «ابتهاج» در جلسهای در رادیو عنوان کرد که میشود بهجای یک تکنواز، ارکستر جواب خواننده را بدهد و همه متفقالقول گفتند، نمیشود و او پا پیش گذاشت و چهارمضراب معروفش را ساخت. از روزهایی که تمامِ زندگیاش را پای موسیقی گذاشت و بعد بهیکباره شرایط به گونهای رقم خورد که مجبور شود از رادیو استعفا دهد و دانشگاهها هم تعطیل شد و مردی که تمامِ زندگیاش کارش، موسیقیاش بود، بیکار شد. او از ارکستر موسیقی ملی هم گفت و راهی که بعدها به بیراهه رفت؛ اما اینها هیچکدام باعث نمیشود تا نتوان همچنان امید را در صحبتهای استادِ برجستهی موسیقی شنید.
استاد برجستهی موسیقی ایران در ابتدای این برنامه آرزو کرد مردم ایران و جهان از این بلای پیش آمده رهایی پیدا کنند. او همچنین از کادر درمان که در این روزهای سخت جانفشانی میکنند، سپاسگزاری کرد و به بازماندگان کسانی که به واسطه این بیماری عزیزان خود را از دست دادند، تسلیت گفت: «روزهای خاصی را سپری میکنیم؛ اما می دانم که این مشکلات و گرفتاری ها در دل تاریخ جا خواهد گرفت و درسهای آن برای آیندگان خواهد ماند.»
او سپس ادامه داد: «هر کار هنری با یک ایده و یک موضوع شروع میشود؛ گاهی این ایدهها به وسیله خود شخص ابداع میشود و گاهی هم آنها از چیزهای دیگر الهام میگیرند چون ما نمیتوانیم نسبت به محیط خود بیتفاوت باشیم. ما در موسیقی گسترش یک واحد ملودی کوچک را میبینیم که موضوعات بزرگتر را ایجاد میکند. در واقع نحوه بسط و گسترش این موتیف شامل تکرارهای آن است، بنابراین وقتی آهنگساز میخواهد کاری را شروع کند باید دسترسی به این موتیفها را داشته باشد تا از موضوع اصلی در اثر خود به دور نیفتد. بعضی وقتها برای رسیدن به این موتیف میشود از ادبیات کمک گرفت، به طور کلی چیزی که باید بدانیم این است که وحدت و یگانگی اثر با تکرارها تامین میشود. اگر ما دید همه جانبه به این موتیف داشته باشیم و آن را خوب بشناسیم، میتوانیم آن را بسط و گسترش بدهیم.»
فخرالدینی در پاسخ به پرسش امینی درباره سوژهپردازی در تولید موسیقی بیان کرد: «در موسیقی برای اینکه بتوانیم کاری را انجام بدهیم نیاز به یک سوژه داریم که حالا نامش را موتیف میگذاریم. میشود این موتیفها را از کوچکترین موضوعات به دست آورد؛ البته باید نیروی آفرینش در انسان باشد و به راز و رمز این مسایل آگاهی کامل داشته باشیم چراکه هر کسی نمیتواند یک موتیف را بسط و گسترش بدهد.»
او که سالها دربارهی آثار گذشتگان بررسی کرده است، همچنین گفت: «در گذشته هر فیلسوف و دانشمندی خود را موظف میدید که درباره موسیقی هم تحقیق کند؛ کمااینکه مطالب ارزشمندی درباره موسیقی نوشتهاند. در حقیقت در موسیقی قدیم ایران واحد موسیقی کوچکترین واحد بوده نه بزرگترین واحد. در حال حاضر در موسیقی فرنگی گفتهاند یک نت گرد واحد موسیقی است یعنی از کل به جز رسیدهاند در حالی که در موسیقی قدیم ایران از جز به کل میرسیدند در واقع کوچکترین واحد، معیار بود که کوچکترین واحد همان هجای کوتاه ماست. در قدیم صداهای موسیقی را روی ساز با حروف ابجد نامگذاری میکردند. با این وجود من شاگردانی در دنیا دارم که با موسیقی قدیمی ایران در دنیا درخشیدهاند چون برای جهانیان این موسیقی، تازگی داشته است.»
این استاد برجستهی موسیقی در ادامه دربارهی موسیقی توصیفی گفت: «ما عادت کردهایم که در ادبیات خودمان دنبال شعری بگردیم که بتوانیم یک تصنیف روی آن بنویسیم. ولی تقریبا عادت نکردهایم که ببینیم چگونه میشود یک داستان را هم با موسیقی تعریف کرد. من منظورم استفاده از کلمات نیست بلکه آنچه که اتفاق افتاده به وسیله موسیقی بیان و توصیف شود برای مثال فردوسی داستان سیاوش را به خوبی توصیف میکند؛ لازم است این موسیقی که در دل ابیات فردوسی وجود دارد درآورده و استفاده شود. برای مثال آتش برای یک آهنگساز بسیار الهامبخش است، تجسم گریه در موسیقی به ویژه موسیقی ایرانی بسیار کاربردی است. گریه کردن حالت مهمی در زندگی انسانها دارد از همین رو در موسیقی «سربداران» من از این مطلب استفاده کردم، یعنی در موسیقی آن میتوانیم تصور کنیم که زنها گریه میکنند و مردها به آنها آرامش میدهند در واقع در مقام نوا به زنها جواب میدهند چون زمانه، زمانهای بود که نمیتوانستند احساسات خود را با دهان باز بیان کنند. در تیتراژ این سریال موسیقی با زمزمه آغاز و تبدیل به فریاد میشود یعنی رفته رفته که مبارزان پیروز میشوند موسیقی هم غرش پیدا میکند. این یک موضوع مهم است که در جنگی که در پیش است، طبلها و شیپورها به صدا دربیایند در طرف مقابل هم وقتی بزمی در کار است باید سازهای بزمی مورد استفاده قرار بگیرند. متاسفانه بعضیها فکر میکنند ریتمهای بزمی پیش پا افتادهاند در حالی که در ادبیات حافظ و مولانا هم همین ریتمها وجود دارد اما درباره آنها جرات نمیکنند چنین حرفی را بزنند.»
وی درباره کمکاری خود در موسیقی به امینی عنوان کرد: «من پرکار بودم ولی بعدا کمی دلگیر شدم چون تمام عمرم را صرف خدمت به موسیقی کردم. زمانی بود که در هنرستان تدریس میکردم، برنامههای هنری آن را مدیریت میکردم و رهبر ارکستر هنرستان هم بودم به هر حال از حق زن و بچهام میگذاشتم علاوهبر این رهبر دائمی رادیو تلویزیون ملی ایران هم بودم یعنی تمام عمرم یا سر کلاس گذشت یا سر ارکستر و یا برای ساخت آهنگ بودم؛ البته هنوز هم مشغول آهنگسازی هستم گویا ذاتم این گونه است که نمیتوانم بیکار بمانم.»
رهبر سابق ارکستر موسیقی ملی ادامه داد: «یادم است وقتی دیدم نمیتوانم در رادیو کار کنم خیلی ناراحت شدم یعنی سال ۵۸ چنان وضعی پیش آوردند که من استعفا دادم و گفتم دیگر کار نمیکنم. جالب است که پس از چندی انقلاب فرهنگی شد و در پی آن دانشگاهها تعطیل شدند. به همین صورت تدریس من هم تعطیل شد. تصور کنید آدمی که این همه فعال بود به یک باره بیکار شد. روزهای سختی بود تا اینکه موسیقی «سربداران» را آغاز کردم و برخی از بچهها را به کار گرفتم. به همین ترتیب راهم عوض شد، دیگر به سمت ارکستر آمدم و آثاری هم به وجود آمد. تا اینکه در سال ۷۶ آقای مهندس کاظمی از من خواستند ارکستر موسیقی ملی را در فرهنگسرای بهمن تشکیل بدهم؛ ابتدا نپذیرفتم چون دل خوشی نداشتم اما آنها سعی کردند که من را راضی کنند به طوری که بعدها آقای مهاجرانی و آقای کاظمی مجددا عنوان کردند که حیف است که ارکستر موسیقی ملی نداشته باشیم و شما این کار را بپذیرید.»
او دربارهی آن روزها ادامه داد: «به همین ترتیب آزمون آن برقرار شد و کار سر و سامان دادن آن یک سال طول کشید، سپس به تالار وحدت رفتیم و ارکستر شکل گرفت. من وظیفه خودم میدانستم که از همه عزیزانی که میتوانستند کمک کنند دعوت کنم تا با هم همکاری کنیم از همین رو اولین افتتاحیه با آثاری از خودم و دوستان دیگر و با خوانندگی آقای شجریان انجام شد و این راه باز شد برای جوانترها که کار کنند. البته همان زمان در دانشگاه و منزل خودم کلاسهای آهنگسازی داشتم به همین واسطه میدیدم که بچهها دوست داشتند کارهای خود را بشنوند پس من هم راه را برای آنها باز گذاشتم به همین ترتیب ارکستر موسیقی ملی آزمایشگاهی شد برای اجرای آهنگهایی که بچهها مینوشتند و دوست داشتند، بشنوند. نتیجه این کار هم خوب شد یعنی تعداد زیادی از افرادی که در آن زمان در آن ارکستر و کلاسهای من بودند، حالا تبدیل به آهنگسازان خوبی شدهاند و من خوشحالم از اینکه میدرخشند. ضمن اینکه ارکستر موسیقی ملی به جایی رسید که با کنسرتهای خیلی خوب در دنیا درخشید، اما متاسفم که میگویم باز به بیراهه رفت و نگذاشتند آنطور که دلم میخواست سیر صعودی آن حفظ شود. به هرحال ارکستر موسیقی ملی را به زوال کشاندند.»
«فرهاد فخرالدینی» با بیانِ اینکه اصولا موسیقی در ایران سرگذشت غمانگیزی دارد، ادامه داد: «از قرن نهم هجری به این طرف این غم به موسیقی وارد شد. در واقع با آن مخالفت کردند، نگذاشتند رشد کند و این وضعیت همچنان ادامه دارد یعنی هرکجا که ما میآییم یک کار اساسی انجام بدهیم، بهانهای پیدا میشود تا جلوی آن گرفته شود و نتوانیم کارمان را ادامه بدهیم. ولی من کار خودم را انجام میدهم. اخیرا کنسرت ویولونی نوشتهام، کتابی در دست دارم و.... . مهم نیست در زمان خودم چاپ یا اجرا نشود اما شاید بعد از من فرد دلسوزی پیدا شود و این نت را هم بزند هم اجرا کند.»
وی در پاسخ به این سوال که کدام اثرش را بیش از آثار دیگرش دوست دارد، بیان کرد: «واقعیت این است که هنوز اثری را که خیلی دوست داشته باشم، نساختهام. روزی جلسهای در رادیو بود آقای ابتهاج آن زمان سرپرست موسیقی رادیو بودند. ایشان گفتند آیا نمیشود به جای این سنتی که خواننده میخواند و تنها یک تکنواز با او همراهی میکند، ارکستر فعال شود و جواب خواننده را بدهد؟ همه گفتند شدنی نیست. من آن روز جوان بودم و گفتم این را من مینویسم همه تعجب کردند تا اینکه همین چهار مضراب چهارگاه به همراه ارکستر نوشته و با ارکستر اجرا شد و مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن یک شعر از سعدی انتخاب کردم و از آقای شجریان خواستم که بخواند. سپس آن قطعه اجرا و باعث تعجب همه شد چون اجرای خوبی داشتیم یعنی ارکستر فعال بود و نمیگذاشت یکنواخت شود. خاطره خوبی از آن دوران دارم. به نظرم جوانها نباید بترسند باید جلو بروند و یاد بگیرند که از کار خسته نشوند. کار در چنین روزهایی که اکثر مردم در خانههای خود هستند و نمیدانند چه باید کنند، بسیار خوب است، کار جوهر انسان است و انسان را زنده نگه میدارد.»
استاد برجستهی موسیقی ایران در ابتدای این برنامه آرزو کرد مردم ایران و جهان از این بلای پیش آمده رهایی پیدا کنند. او همچنین از کادر درمان که در این روزهای سخت جانفشانی میکنند، سپاسگزاری کرد و به بازماندگان کسانی که به واسطه این بیماری عزیزان خود را از دست دادند، تسلیت گفت: «روزهای خاصی را سپری میکنیم؛ اما می دانم که این مشکلات و گرفتاری ها در دل تاریخ جا خواهد گرفت و درسهای آن برای آیندگان خواهد ماند.»
او سپس ادامه داد: «هر کار هنری با یک ایده و یک موضوع شروع میشود؛ گاهی این ایدهها به وسیله خود شخص ابداع میشود و گاهی هم آنها از چیزهای دیگر الهام میگیرند چون ما نمیتوانیم نسبت به محیط خود بیتفاوت باشیم. ما در موسیقی گسترش یک واحد ملودی کوچک را میبینیم که موضوعات بزرگتر را ایجاد میکند. در واقع نحوه بسط و گسترش این موتیف شامل تکرارهای آن است، بنابراین وقتی آهنگساز میخواهد کاری را شروع کند باید دسترسی به این موتیفها را داشته باشد تا از موضوع اصلی در اثر خود به دور نیفتد. بعضی وقتها برای رسیدن به این موتیف میشود از ادبیات کمک گرفت، به طور کلی چیزی که باید بدانیم این است که وحدت و یگانگی اثر با تکرارها تامین میشود. اگر ما دید همه جانبه به این موتیف داشته باشیم و آن را خوب بشناسیم، میتوانیم آن را بسط و گسترش بدهیم.»
فخرالدینی در پاسخ به پرسش امینی درباره سوژهپردازی در تولید موسیقی بیان کرد: «در موسیقی برای اینکه بتوانیم کاری را انجام بدهیم نیاز به یک سوژه داریم که حالا نامش را موتیف میگذاریم. میشود این موتیفها را از کوچکترین موضوعات به دست آورد؛ البته باید نیروی آفرینش در انسان باشد و به راز و رمز این مسایل آگاهی کامل داشته باشیم چراکه هر کسی نمیتواند یک موتیف را بسط و گسترش بدهد.»
او که سالها دربارهی آثار گذشتگان بررسی کرده است، همچنین گفت: «در گذشته هر فیلسوف و دانشمندی خود را موظف میدید که درباره موسیقی هم تحقیق کند؛ کمااینکه مطالب ارزشمندی درباره موسیقی نوشتهاند. در حقیقت در موسیقی قدیم ایران واحد موسیقی کوچکترین واحد بوده نه بزرگترین واحد. در حال حاضر در موسیقی فرنگی گفتهاند یک نت گرد واحد موسیقی است یعنی از کل به جز رسیدهاند در حالی که در موسیقی قدیم ایران از جز به کل میرسیدند در واقع کوچکترین واحد، معیار بود که کوچکترین واحد همان هجای کوتاه ماست. در قدیم صداهای موسیقی را روی ساز با حروف ابجد نامگذاری میکردند. با این وجود من شاگردانی در دنیا دارم که با موسیقی قدیمی ایران در دنیا درخشیدهاند چون برای جهانیان این موسیقی، تازگی داشته است.»
این استاد برجستهی موسیقی در ادامه دربارهی موسیقی توصیفی گفت: «ما عادت کردهایم که در ادبیات خودمان دنبال شعری بگردیم که بتوانیم یک تصنیف روی آن بنویسیم. ولی تقریبا عادت نکردهایم که ببینیم چگونه میشود یک داستان را هم با موسیقی تعریف کرد. من منظورم استفاده از کلمات نیست بلکه آنچه که اتفاق افتاده به وسیله موسیقی بیان و توصیف شود برای مثال فردوسی داستان سیاوش را به خوبی توصیف میکند؛ لازم است این موسیقی که در دل ابیات فردوسی وجود دارد درآورده و استفاده شود. برای مثال آتش برای یک آهنگساز بسیار الهامبخش است، تجسم گریه در موسیقی به ویژه موسیقی ایرانی بسیار کاربردی است. گریه کردن حالت مهمی در زندگی انسانها دارد از همین رو در موسیقی «سربداران» من از این مطلب استفاده کردم، یعنی در موسیقی آن میتوانیم تصور کنیم که زنها گریه میکنند و مردها به آنها آرامش میدهند در واقع در مقام نوا به زنها جواب میدهند چون زمانه، زمانهای بود که نمیتوانستند احساسات خود را با دهان باز بیان کنند. در تیتراژ این سریال موسیقی با زمزمه آغاز و تبدیل به فریاد میشود یعنی رفته رفته که مبارزان پیروز میشوند موسیقی هم غرش پیدا میکند. این یک موضوع مهم است که در جنگی که در پیش است، طبلها و شیپورها به صدا دربیایند در طرف مقابل هم وقتی بزمی در کار است باید سازهای بزمی مورد استفاده قرار بگیرند. متاسفانه بعضیها فکر میکنند ریتمهای بزمی پیش پا افتادهاند در حالی که در ادبیات حافظ و مولانا هم همین ریتمها وجود دارد اما درباره آنها جرات نمیکنند چنین حرفی را بزنند.»
وی درباره کمکاری خود در موسیقی به امینی عنوان کرد: «من پرکار بودم ولی بعدا کمی دلگیر شدم چون تمام عمرم را صرف خدمت به موسیقی کردم. زمانی بود که در هنرستان تدریس میکردم، برنامههای هنری آن را مدیریت میکردم و رهبر ارکستر هنرستان هم بودم به هر حال از حق زن و بچهام میگذاشتم علاوهبر این رهبر دائمی رادیو تلویزیون ملی ایران هم بودم یعنی تمام عمرم یا سر کلاس گذشت یا سر ارکستر و یا برای ساخت آهنگ بودم؛ البته هنوز هم مشغول آهنگسازی هستم گویا ذاتم این گونه است که نمیتوانم بیکار بمانم.»
رهبر سابق ارکستر موسیقی ملی ادامه داد: «یادم است وقتی دیدم نمیتوانم در رادیو کار کنم خیلی ناراحت شدم یعنی سال ۵۸ چنان وضعی پیش آوردند که من استعفا دادم و گفتم دیگر کار نمیکنم. جالب است که پس از چندی انقلاب فرهنگی شد و در پی آن دانشگاهها تعطیل شدند. به همین صورت تدریس من هم تعطیل شد. تصور کنید آدمی که این همه فعال بود به یک باره بیکار شد. روزهای سختی بود تا اینکه موسیقی «سربداران» را آغاز کردم و برخی از بچهها را به کار گرفتم. به همین ترتیب راهم عوض شد، دیگر به سمت ارکستر آمدم و آثاری هم به وجود آمد. تا اینکه در سال ۷۶ آقای مهندس کاظمی از من خواستند ارکستر موسیقی ملی را در فرهنگسرای بهمن تشکیل بدهم؛ ابتدا نپذیرفتم چون دل خوشی نداشتم اما آنها سعی کردند که من را راضی کنند به طوری که بعدها آقای مهاجرانی و آقای کاظمی مجددا عنوان کردند که حیف است که ارکستر موسیقی ملی نداشته باشیم و شما این کار را بپذیرید.»
او دربارهی آن روزها ادامه داد: «به همین ترتیب آزمون آن برقرار شد و کار سر و سامان دادن آن یک سال طول کشید، سپس به تالار وحدت رفتیم و ارکستر شکل گرفت. من وظیفه خودم میدانستم که از همه عزیزانی که میتوانستند کمک کنند دعوت کنم تا با هم همکاری کنیم از همین رو اولین افتتاحیه با آثاری از خودم و دوستان دیگر و با خوانندگی آقای شجریان انجام شد و این راه باز شد برای جوانترها که کار کنند. البته همان زمان در دانشگاه و منزل خودم کلاسهای آهنگسازی داشتم به همین واسطه میدیدم که بچهها دوست داشتند کارهای خود را بشنوند پس من هم راه را برای آنها باز گذاشتم به همین ترتیب ارکستر موسیقی ملی آزمایشگاهی شد برای اجرای آهنگهایی که بچهها مینوشتند و دوست داشتند، بشنوند. نتیجه این کار هم خوب شد یعنی تعداد زیادی از افرادی که در آن زمان در آن ارکستر و کلاسهای من بودند، حالا تبدیل به آهنگسازان خوبی شدهاند و من خوشحالم از اینکه میدرخشند. ضمن اینکه ارکستر موسیقی ملی به جایی رسید که با کنسرتهای خیلی خوب در دنیا درخشید، اما متاسفم که میگویم باز به بیراهه رفت و نگذاشتند آنطور که دلم میخواست سیر صعودی آن حفظ شود. به هرحال ارکستر موسیقی ملی را به زوال کشاندند.»
«فرهاد فخرالدینی» با بیانِ اینکه اصولا موسیقی در ایران سرگذشت غمانگیزی دارد، ادامه داد: «از قرن نهم هجری به این طرف این غم به موسیقی وارد شد. در واقع با آن مخالفت کردند، نگذاشتند رشد کند و این وضعیت همچنان ادامه دارد یعنی هرکجا که ما میآییم یک کار اساسی انجام بدهیم، بهانهای پیدا میشود تا جلوی آن گرفته شود و نتوانیم کارمان را ادامه بدهیم. ولی من کار خودم را انجام میدهم. اخیرا کنسرت ویولونی نوشتهام، کتابی در دست دارم و.... . مهم نیست در زمان خودم چاپ یا اجرا نشود اما شاید بعد از من فرد دلسوزی پیدا شود و این نت را هم بزند هم اجرا کند.»
وی در پاسخ به این سوال که کدام اثرش را بیش از آثار دیگرش دوست دارد، بیان کرد: «واقعیت این است که هنوز اثری را که خیلی دوست داشته باشم، نساختهام. روزی جلسهای در رادیو بود آقای ابتهاج آن زمان سرپرست موسیقی رادیو بودند. ایشان گفتند آیا نمیشود به جای این سنتی که خواننده میخواند و تنها یک تکنواز با او همراهی میکند، ارکستر فعال شود و جواب خواننده را بدهد؟ همه گفتند شدنی نیست. من آن روز جوان بودم و گفتم این را من مینویسم همه تعجب کردند تا اینکه همین چهار مضراب چهارگاه به همراه ارکستر نوشته و با ارکستر اجرا شد و مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن یک شعر از سعدی انتخاب کردم و از آقای شجریان خواستم که بخواند. سپس آن قطعه اجرا و باعث تعجب همه شد چون اجرای خوبی داشتیم یعنی ارکستر فعال بود و نمیگذاشت یکنواخت شود. خاطره خوبی از آن دوران دارم. به نظرم جوانها نباید بترسند باید جلو بروند و یاد بگیرند که از کار خسته نشوند. کار در چنین روزهایی که اکثر مردم در خانههای خود هستند و نمیدانند چه باید کنند، بسیار خوب است، کار جوهر انسان است و انسان را زنده نگه میدارد.»
تاریخ انتشار : شنبه 13 اردیبهشت 1399 - 14:40
افزودن یک دیدگاه جدید