احمد شاملو: از پریا تا یه شبِ مهتاب
چکامهی (6) دربارهی پیوند شعر و موسیقی
موسیقی ما- «احمد شاملو» تعریف کرده است که در همسایگیشان، یک خانوادهی متمولِ ارمنی بودند که دو دخترِ پیانیست داشتند. او گفته: «چیزهایی مینواختند که چون نقشِ سنگ در ذهن ناآمادهی من ماند و بعدها دانستم اتودهای شوپن بوده است. احساس عجیبی که از این تمرینها و بهخصوص از صدای پیانو در من به وجود آمد، مرا یکسره هوایی موسیقی، دیوانهی موسیقی کرد. برای اینکه بهتر بشنوم از خرابه پشت خانهمان که انبار سوخت نانوایی مجاور بود راهی به پشتبام خانه پیدا کردم و دیگر از آن به بعد کارم درآمد. دزدکی به پشتبام میخزیدم پشتِ هره دراز میکشیدم و ساعتها به ریزش رگباری این موسیقی که چیزی یکسره ناشناس و بیگانه بود تسلیم میشدم. یک بار همانجا خوابم برده بود و دنیا را دنبالم گشته بودند. کتکی که از این بابت خوردم همچون رنج... اصیل بود و موسیقی را در جان من به تختی بلندتر برنشاند. معشوقی که در آن فنا باید شد.»
شاملو تمام عمر افسوس می خورد که به دلائل اقتصادی و فرهنگی خانواده نتوانسته از اول به جای شعر، دنبال موسیقی را بگیرد. این شاعرِ بزرگ در مقایسهی شعر با موسیقی، این سخن را از کافکا بازگو میکرد که: «لذت پیچیدهای که از موسیقی حاصل میشود، لذت خطرناکی است.»
او البته دو سه سالی نزد یک استاد موسیقی، قواعد هارمونی و کمپوزیسیون را آموخت؛ ولی بعد نیمهکاره آ« را رها کرد، با این حال تمام عمر مجذوب موسیقی جهانی ماند و در دورهای موسیقی سنتی را در ذات خود بی ارزش قلمداد کرد و هرگونه نوسازی آن را باطل و بیهوده.
«احمد شاملو» دربارهی موسیقی سنتی میگفت: «همین جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشیدن خوش کرده است، از دنیای پهناور این هنر تنها اسم چند تا از ردیفها را می داند و در محدوده تجربیاتش جز پیش درآمد و رنگ و چهار مضراب چیزی نمیشناسد. آنهایی هم که می خواسته اند با تکیه بر تمهیدات فنی از دل موسیقی سنتی نوعی موسیقی ملی بیرون بکشند آب در هاون می کوبند تا وقتی که موسیقیدان ایرانی مجبور است در فضای محدود ردیف حرکت کند چیز دندان گیری به دست نمی آید. به تمرین سرعت در سلول انفرادی میماند.»
او در جای دیگر نیز میگوید: «با یک ساز یک اکتاو و نیمی، یک جهان پر از ناله و درد را نمی توان بیان کرد. با این موسیقی حق انسان معاصر نادیده گرفته میشود. نسلِ بدبختی غم جانش را در مادر چاه قناتی گریسته است و ما در طول قنات تاریخ، آن را چاه به چاه در اعصاب خود فرو کرده ایم. در حالی که مردم بدبخت به جای غم و اندوه نیازمند نور و شادی و جرات هستند تا بتوانند علیه ظلم و سیاهی قیام کنند. «موسیقی سنتی ایران پیشرفتی نکرده، پیش درامدی اجرا میشود ، یک نفر میآید عر و عری میکند و آخرش هم رنگی می زنند و تمام میشود.»
این اتفاق با واکنش «محمدرضا لطفی» همراه شد و نوشت: «نگارنده بارها و بارها برای استفاده از شعر ایشان کوشیدهام، اما موسیقی کلام آن، چنان از پستی و بلندی زبان فارسی و موسیقی نهفته در آن به دور افتاده که یافتن ضرب مناسب موسیقی در آن غیر ممکن است. شاید به همین دلیل است که نوازندگان موسیقی پاپ بیشتر از شعر او استفاده میکنند .در این صورت فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی که اشعارشان در رابطه ی تنگاتنگ با این موسیقی به کمال رسیده است و نه تنها آن را به گوش جان میشنیدهاند، بلکه سراسر اشعارشان سرشار از نامهای سازها و گوشههای موسیقی ماست، از نظر آقای شاملو شاعر عقب افتادهاند. متاسفانه از شاعرانی که در بستر زمانی میان سالهای 1320تا 1332 رشد کردهاند ، تنها تنی چند مانند اخوان ثالث، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج و مهرداد اوستا به موسیقی ایرانی عشق میورزند و آن را خوب میشناسند و بسیاری دیگر از آن بیبهره ماندهاند. مسلما هیچ سرایندهای موظف نیست که با ظرایف موسیقی آشنایی یابد، ولی موظف است در زمینهی آنچه صلاحیت اظهار نظر ندارد، ساکت بماند و از توهین و بی پروایی نسبت به آنچه مورد احترام همگان است دوری گزیند.»
این مجادلهی مکتوب البته ادامه داشت و شاملو نیز به آن پاسخی دوباره داد؛ اگرچه شاعر بعدتر در گفتوگو با مجلهی آدینه گفت: «من مباحثی در این زمینه نداشتهام. فقط جایی نظری دادهام که صد در صد شخصی است و فقط به سلیقه مربوط میشود و صورت ارائهی فرضیه نداشته است»
او حتی بعدتر با موسیقیدانان همکاریهایی نیز انجام داد و موسیقیدانانِ نوآور سنتی مثل فریدون شهبازیان و فرهاد فخرالدینی از صدای او در خواندن حافظ و مولوی بهره بردند. در یک اجرای دیگر (آلبوم رباعیات خیام) احمد شاملو، ۳۰ رباعی از خیام را دکلمه میکند و محمدرضا شجریان، ۵ رباعی را با آواز میخواند. موسیقی این آلبوم ساختهٔ فریدون شهبازیان است.
به هر روی علاقهی او به موسیقی چنان بود که اعتقاد داشت شنونده باید بداند که هر ساز چه میگوید، و اگر نتواند در حال شنیدن موسیقی سازها را از هم تفکیک کند تا به بافت قطعه دست یابد از آن چیزی نخواهد فهمید.
میزانِ این مفتونی آنچنان بود که این شاعر بزرگ در شعرهایش از واژگانی چون گیتار شکسته، سمفونی تاریک، نتهای بیشتاب سکوت و نام سازها بهره بگیرد. برخی از شاملوشناسان میگویند فرم شعرهای سپید شاملو از موسیقی کلاسیک گرفته شده و جوهر و شاید ساختار این موسیقی در این شعرها کاملاً رسوخ کرده است.
اما نخستین ترانهای که بر سرودهای از شاملو ساخته شد، «مرگ نازلی» یا «مرگ وارتان» است که در سال ۱۳۳۳ سروده شده و از قرار در زندانهای پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، آهنگی بر آن گذاشته و پیوسته میخواندهاند. یکی از خوانندگان مقیم آمریکا به نام «جهان» در پایان عمرش این ترانه را ضبط کرده است. اسفندیار منفردزاده هم بر روی چند شعر شاملو آهنگهایی ساخته که فرهاد مهراد خواند (یه شب مهتاب و کوچه ها باریکن).
«داریوش اقبالی» نیز پریا را خواند که شاملو بیمهری شدید خود از اینگونه اجراها را اظهار کرد. او از اجرای اشتباهِ اشعارش گلایهمند بود و میگفت: «همانطور که درک و دریافت درست و عمیق موسیقی جهانی، جز از راه درست شنیدن آن غیرممکن است، درک و شناخت شعر هم جز از طریق درست شنیدن و آموختن درست خواندن آن، امکان ندارد. این تجربهی مستقیمی است که با نوارهای صوتی خود به دست آوردم. گوش، باید موسیقی درونی شعر را هرچه عریانتر بشنود».
پس از انقلاب و در دهه هفتاد نیز اولین صدایی که در موسیقی پاپ داخلی به گوش مخاطبان رسید ترانه او با اجرای خشایار اعتمادی در سال 1374 بود: «من بهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت/من درختم تو بهار/ نازِ انگشتای بارون تو، باغم می کنه/ میونِ جنگلا طاقم می کنه»
شاملو موفقترین شاعری است که در بیش از بیست مجموعه، شعرهایش را به همراهی موسیقی متن دکلمه کرده است.
شاملو تمام عمر افسوس می خورد که به دلائل اقتصادی و فرهنگی خانواده نتوانسته از اول به جای شعر، دنبال موسیقی را بگیرد. این شاعرِ بزرگ در مقایسهی شعر با موسیقی، این سخن را از کافکا بازگو میکرد که: «لذت پیچیدهای که از موسیقی حاصل میشود، لذت خطرناکی است.»
او البته دو سه سالی نزد یک استاد موسیقی، قواعد هارمونی و کمپوزیسیون را آموخت؛ ولی بعد نیمهکاره آ« را رها کرد، با این حال تمام عمر مجذوب موسیقی جهانی ماند و در دورهای موسیقی سنتی را در ذات خود بی ارزش قلمداد کرد و هرگونه نوسازی آن را باطل و بیهوده.
«احمد شاملو» دربارهی موسیقی سنتی میگفت: «همین جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشیدن خوش کرده است، از دنیای پهناور این هنر تنها اسم چند تا از ردیفها را می داند و در محدوده تجربیاتش جز پیش درآمد و رنگ و چهار مضراب چیزی نمیشناسد. آنهایی هم که می خواسته اند با تکیه بر تمهیدات فنی از دل موسیقی سنتی نوعی موسیقی ملی بیرون بکشند آب در هاون می کوبند تا وقتی که موسیقیدان ایرانی مجبور است در فضای محدود ردیف حرکت کند چیز دندان گیری به دست نمی آید. به تمرین سرعت در سلول انفرادی میماند.»
او در جای دیگر نیز میگوید: «با یک ساز یک اکتاو و نیمی، یک جهان پر از ناله و درد را نمی توان بیان کرد. با این موسیقی حق انسان معاصر نادیده گرفته میشود. نسلِ بدبختی غم جانش را در مادر چاه قناتی گریسته است و ما در طول قنات تاریخ، آن را چاه به چاه در اعصاب خود فرو کرده ایم. در حالی که مردم بدبخت به جای غم و اندوه نیازمند نور و شادی و جرات هستند تا بتوانند علیه ظلم و سیاهی قیام کنند. «موسیقی سنتی ایران پیشرفتی نکرده، پیش درامدی اجرا میشود ، یک نفر میآید عر و عری میکند و آخرش هم رنگی می زنند و تمام میشود.»
این اتفاق با واکنش «محمدرضا لطفی» همراه شد و نوشت: «نگارنده بارها و بارها برای استفاده از شعر ایشان کوشیدهام، اما موسیقی کلام آن، چنان از پستی و بلندی زبان فارسی و موسیقی نهفته در آن به دور افتاده که یافتن ضرب مناسب موسیقی در آن غیر ممکن است. شاید به همین دلیل است که نوازندگان موسیقی پاپ بیشتر از شعر او استفاده میکنند .در این صورت فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی که اشعارشان در رابطه ی تنگاتنگ با این موسیقی به کمال رسیده است و نه تنها آن را به گوش جان میشنیدهاند، بلکه سراسر اشعارشان سرشار از نامهای سازها و گوشههای موسیقی ماست، از نظر آقای شاملو شاعر عقب افتادهاند. متاسفانه از شاعرانی که در بستر زمانی میان سالهای 1320تا 1332 رشد کردهاند ، تنها تنی چند مانند اخوان ثالث، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج و مهرداد اوستا به موسیقی ایرانی عشق میورزند و آن را خوب میشناسند و بسیاری دیگر از آن بیبهره ماندهاند. مسلما هیچ سرایندهای موظف نیست که با ظرایف موسیقی آشنایی یابد، ولی موظف است در زمینهی آنچه صلاحیت اظهار نظر ندارد، ساکت بماند و از توهین و بی پروایی نسبت به آنچه مورد احترام همگان است دوری گزیند.»
این مجادلهی مکتوب البته ادامه داشت و شاملو نیز به آن پاسخی دوباره داد؛ اگرچه شاعر بعدتر در گفتوگو با مجلهی آدینه گفت: «من مباحثی در این زمینه نداشتهام. فقط جایی نظری دادهام که صد در صد شخصی است و فقط به سلیقه مربوط میشود و صورت ارائهی فرضیه نداشته است»
او حتی بعدتر با موسیقیدانان همکاریهایی نیز انجام داد و موسیقیدانانِ نوآور سنتی مثل فریدون شهبازیان و فرهاد فخرالدینی از صدای او در خواندن حافظ و مولوی بهره بردند. در یک اجرای دیگر (آلبوم رباعیات خیام) احمد شاملو، ۳۰ رباعی از خیام را دکلمه میکند و محمدرضا شجریان، ۵ رباعی را با آواز میخواند. موسیقی این آلبوم ساختهٔ فریدون شهبازیان است.
به هر روی علاقهی او به موسیقی چنان بود که اعتقاد داشت شنونده باید بداند که هر ساز چه میگوید، و اگر نتواند در حال شنیدن موسیقی سازها را از هم تفکیک کند تا به بافت قطعه دست یابد از آن چیزی نخواهد فهمید.
میزانِ این مفتونی آنچنان بود که این شاعر بزرگ در شعرهایش از واژگانی چون گیتار شکسته، سمفونی تاریک، نتهای بیشتاب سکوت و نام سازها بهره بگیرد. برخی از شاملوشناسان میگویند فرم شعرهای سپید شاملو از موسیقی کلاسیک گرفته شده و جوهر و شاید ساختار این موسیقی در این شعرها کاملاً رسوخ کرده است.
اما نخستین ترانهای که بر سرودهای از شاملو ساخته شد، «مرگ نازلی» یا «مرگ وارتان» است که در سال ۱۳۳۳ سروده شده و از قرار در زندانهای پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، آهنگی بر آن گذاشته و پیوسته میخواندهاند. یکی از خوانندگان مقیم آمریکا به نام «جهان» در پایان عمرش این ترانه را ضبط کرده است. اسفندیار منفردزاده هم بر روی چند شعر شاملو آهنگهایی ساخته که فرهاد مهراد خواند (یه شب مهتاب و کوچه ها باریکن).
«داریوش اقبالی» نیز پریا را خواند که شاملو بیمهری شدید خود از اینگونه اجراها را اظهار کرد. او از اجرای اشتباهِ اشعارش گلایهمند بود و میگفت: «همانطور که درک و دریافت درست و عمیق موسیقی جهانی، جز از راه درست شنیدن آن غیرممکن است، درک و شناخت شعر هم جز از طریق درست شنیدن و آموختن درست خواندن آن، امکان ندارد. این تجربهی مستقیمی است که با نوارهای صوتی خود به دست آوردم. گوش، باید موسیقی درونی شعر را هرچه عریانتر بشنود».
پس از انقلاب و در دهه هفتاد نیز اولین صدایی که در موسیقی پاپ داخلی به گوش مخاطبان رسید ترانه او با اجرای خشایار اعتمادی در سال 1374 بود: «من بهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت/من درختم تو بهار/ نازِ انگشتای بارون تو، باغم می کنه/ میونِ جنگلا طاقم می کنه»
شاملو موفقترین شاعری است که در بیش از بیست مجموعه، شعرهایش را به همراهی موسیقی متن دکلمه کرده است.
-
آرین قیطاسی , سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , آوش مدیا
-
سایت موسیقی ما , آوش مدیا
-
سایت موسیقی ما , آوش مدیا
-
شهرام ناظری , سایت موسیقی ما
-
عالیم قاسم اف , سایت موسیقی ما
-
پدرام امینی ابیانه , سایت موسیقی ما
-
سالار عقیلی , ابوالفضل صادقی نژاد , سایت موسیقی ما
-
سازنگار , سامان احتشامی , سایت موسیقی ما
-
فردین خلعتبری , سایت موسیقی ما
-
حیدو هدایتی , سایت موسیقی ما
-
فرهاد فخرالدینی , سایت موسیقی ما
-
شهرام ناظری , سایت موسیقی ما
-
پژمان طاهری , سایت موسیقی ما
-
همایون شجریان , فردین خلعتبری , سایت موسیقی ما
-
مجید رضوی , سایت موسیقی ما
-
رضا موسوی , سایت موسیقی ما
-
سازنگار , پویا نیکپور , سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , علیرضا پور استاد
-
سایت موسیقی ما , مهدی بوستانی
-
گروه چارتار , سایت موسیقی ما
-
سالار عقیلی , سایت موسیقی ما
-
سازنگار , آزاده امیری , سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , فردین خلعتبری , علی اکبر قربانی , مانی جعفرزاده
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
فرهاد فخرالدینی , علی اکبر قربانی , سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , ماکان بند
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما
-
علیرضا میرآقا , سایت موسیقی ما , سازنگار
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , اکسیر نوین , محمدرضا خانزاده
-
سایت موسیقی ما , سهراب پورناظری , علی قمصری
-
سایت موسیقی ما , اکسیر نوین , محمدرضا خانزاده
-
سایت موسیقی ما , محمد بحرانی
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , منوچهر صهبایی
-
سایت موسیقی ما
-
سایت موسیقی ما , آیدین الفت
افزودن یک دیدگاه جدید