در برگزار نشدن چندباره كنسرت موسيقي در تبريز؛
چه کسی مسؤول است؟
موسیقی ما - سیدابوالحسن مختاباد: اول: چند سال اخیر برگزاری کنسرتهای مختلفی در شهرستانها با مشکل ومانع روبرو شده است؟ آخرین آن کنسرت مشترک کیهان کلهر و حمیدرضا نوربخش است که اواخر این هفته در تهران برگزار میشود، اما به گفته آقای نوربخش از برگزاری آن در شهر تبریز ممانعت به عمل آمد و در توجیه آن هم به گفته ایشان، مسؤولان گفتند: «به هیچ کنسرتی در اینجا اجازه برگزاری داده نمیشود».
سال گذشته در همین شهر کنسرت گروه همنواران حصار (علی قمصری و همایون شجریان) لغو مجوز شد و سالهای قبلتر هم چهرههایی چون ناظری، مختاباد، سراج و دیگر هنرمندان موسیقی سنتی و البته موسیقی پاپ در آخرین لحظات از برگزاری کنسرت منع شدند و حتی نگارنده اطلاع وثیق دارد که چند سال قبل مدیر و تهیهکننده یکی از این کنسرتها به خاطر تعهداتی که ایجاد کرده بود و به گمان اینکه از قبل و نتیجه برگزاری این کنسرت میتواند آن تعهدات را برآورده سازد، به دلیل برهم خوردن کنسرت در آخرین لحظات، هزینههای صدابرداری، دستمزد خواننده و گروه و اجازه سالن و ... بر دوشش افتاد و به دلیل نداشتن توانایی مالی در بازپرداخت این تعهدات به زندان افتاد.
به همین دلیل است که خطرپذیری برگزاری کنسرت در ایران بسیار بالاست و اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان و برگزارکنندگان کنسرت معتقدند ایران پرهزینهترین کشور برای برگزاری کنسرت است.
دوم: سال گذشته که کنسرت تبریز گروه همنوازان حصار توسط مدیرکل ارشاد این استان لغو شد، یکی از دستاندرکاران وزارت ارشاد (به گمانم مدیرکل روابطعمومی وزیر) به تصمیم خودسرانه آن مدیرکل اعتراض کرد و گفت که مجوز کنسرت از مرکز صادر میشود و مدیران کل ارشاد باید به اینگونه تصمیمات احترام بگذارند و نسبت به اجرای آن مطیع باشند. اما از قرار این سخنان همانند بادی در هوا بود که از گوشی فرو رفت و از گوشی دیگر به در، همچنانکه اعتراضات هنرمندانی چون لطفی، شجریان، ناظری و مختاباد و سراج در این زمینه و در سالهای گذشته گوش شنوایی نیافت و محلی از اعراب پیدا نکرد.
سوم: این یک قاعده مدیریتی است که اگر در سیستم و سامانهای مشکلی ایجاد شود، مدیران و مشاوران ابتدا به شناسایی آن گره و مشکل میپردازند و سپس در صدد حل آن بر میآیند. اگر خود نتوانستند آن را حل کنند، به مدیر بالادستی ارجاع میدهند و در نهایت کار را به جایی میکشانند که بتوان تصمیمی واحد را برای این گونه امور اتخاذ کرد. اما از قرار در ساختار مدیریت هنری کشور اصولا برنامهریزی و شناخت مشکلات جایی ندارد و این همه کارمندان و مدیرانی که از بیتالمال حقوق دریافت میکنند، برای یکی از مهمترین مشکلات هنرمندان موسیقی (که دیگر ریشهای و مزمن شده است) و به تبع آن شهروندانی که برخورداری از تفریحی سالم و پاک جزو حقوق آنان است، تدبیری نیندیشیدهاند.
نگارنده البته مشکل را در نهادی به نام شورای عالی انقلاب فرهنگی میداند که سیاستگذاری امر هنر و فرهنگ بر عهده آن گذاشته شدهاست، اما این شورا هم به جای آنکه چنین موانعی را شناسایی کند و برای آن تصمیمسازی کرده و مدیران اجرایی را به اجرای مصوبات آن مقید کند، هر روز بر دخالتهای خود در اموری که ربطی به این شورا ندارد، میافزاید و انرژی و هزینه و وقت را صرف آن امور میکند؛مثل همین ماجرای دانشگاه آزاد که دخالت شورای عالی انقلاب فرهنگی در آن بسیار شبیه کبودیزدن قزوینی است در داستان مثنوی مولوی که البته این بار شورای یاد شده میخواست نقش شیر را بر شانهگاه اصل 44 تجربه کند که تا کنون توفیقی نیافت.
بخشی از حل نشدن این مسئله به نقشآفرینی نهادهای مدنی همانند خانه موسیقی در این گونه امور راجع است. نهادهای مدنی میتوانند ضمن شناسایی دقیق مشکل و ارائه راهحلهای گرهگشای، از طریق مذاکره و یا رایزنی بانهادهای تأثیرگذار و نامهنگاری به آنها از یک سو و طرح مسأله با افکار عمومی در سوی دیگر، به فشارهای خود بر نهادهای تصمیمساز بیفزایند و آنها را نسبت به مسؤولیتشان آگاه سازند و نوع و نحوه مدیریت آنها در چنین اموری را در معرض قضاوت افکار عمومی قرار دهند. برای نمونه خانه موسیقی به جای آنکه به یک ابراز تاسف خشک و خالی (که البته گاه از آن هم دریغ میکند) بسنده کند، میتواند با اولویت دادن به چنین امری، مبانی نظری و عملی و حقوقی چنین مشکلی را شناسایی حداقل تکلیف مدنی خود را انجام دهد.
شاید این بار که شتر بر در خانه یکی از اعضای مؤثر هیأتمدیره خانه موسیقی خوابید. هیأتمدیره یاد شده به این صرافت بیفتد که حداقل یک بیانیه خشک و خالی منتشر و این پرسش را با مدیریت فرهنگی در میان بگذارد که چه کسی مسؤول چنین وضعیت شتر گاو پلنگی است؟
سال گذشته در همین شهر کنسرت گروه همنواران حصار (علی قمصری و همایون شجریان) لغو مجوز شد و سالهای قبلتر هم چهرههایی چون ناظری، مختاباد، سراج و دیگر هنرمندان موسیقی سنتی و البته موسیقی پاپ در آخرین لحظات از برگزاری کنسرت منع شدند و حتی نگارنده اطلاع وثیق دارد که چند سال قبل مدیر و تهیهکننده یکی از این کنسرتها به خاطر تعهداتی که ایجاد کرده بود و به گمان اینکه از قبل و نتیجه برگزاری این کنسرت میتواند آن تعهدات را برآورده سازد، به دلیل برهم خوردن کنسرت در آخرین لحظات، هزینههای صدابرداری، دستمزد خواننده و گروه و اجازه سالن و ... بر دوشش افتاد و به دلیل نداشتن توانایی مالی در بازپرداخت این تعهدات به زندان افتاد.
به همین دلیل است که خطرپذیری برگزاری کنسرت در ایران بسیار بالاست و اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان و برگزارکنندگان کنسرت معتقدند ایران پرهزینهترین کشور برای برگزاری کنسرت است.
دوم: سال گذشته که کنسرت تبریز گروه همنوازان حصار توسط مدیرکل ارشاد این استان لغو شد، یکی از دستاندرکاران وزارت ارشاد (به گمانم مدیرکل روابطعمومی وزیر) به تصمیم خودسرانه آن مدیرکل اعتراض کرد و گفت که مجوز کنسرت از مرکز صادر میشود و مدیران کل ارشاد باید به اینگونه تصمیمات احترام بگذارند و نسبت به اجرای آن مطیع باشند. اما از قرار این سخنان همانند بادی در هوا بود که از گوشی فرو رفت و از گوشی دیگر به در، همچنانکه اعتراضات هنرمندانی چون لطفی، شجریان، ناظری و مختاباد و سراج در این زمینه و در سالهای گذشته گوش شنوایی نیافت و محلی از اعراب پیدا نکرد.
سوم: این یک قاعده مدیریتی است که اگر در سیستم و سامانهای مشکلی ایجاد شود، مدیران و مشاوران ابتدا به شناسایی آن گره و مشکل میپردازند و سپس در صدد حل آن بر میآیند. اگر خود نتوانستند آن را حل کنند، به مدیر بالادستی ارجاع میدهند و در نهایت کار را به جایی میکشانند که بتوان تصمیمی واحد را برای این گونه امور اتخاذ کرد. اما از قرار در ساختار مدیریت هنری کشور اصولا برنامهریزی و شناخت مشکلات جایی ندارد و این همه کارمندان و مدیرانی که از بیتالمال حقوق دریافت میکنند، برای یکی از مهمترین مشکلات هنرمندان موسیقی (که دیگر ریشهای و مزمن شده است) و به تبع آن شهروندانی که برخورداری از تفریحی سالم و پاک جزو حقوق آنان است، تدبیری نیندیشیدهاند.
نگارنده البته مشکل را در نهادی به نام شورای عالی انقلاب فرهنگی میداند که سیاستگذاری امر هنر و فرهنگ بر عهده آن گذاشته شدهاست، اما این شورا هم به جای آنکه چنین موانعی را شناسایی کند و برای آن تصمیمسازی کرده و مدیران اجرایی را به اجرای مصوبات آن مقید کند، هر روز بر دخالتهای خود در اموری که ربطی به این شورا ندارد، میافزاید و انرژی و هزینه و وقت را صرف آن امور میکند؛مثل همین ماجرای دانشگاه آزاد که دخالت شورای عالی انقلاب فرهنگی در آن بسیار شبیه کبودیزدن قزوینی است در داستان مثنوی مولوی که البته این بار شورای یاد شده میخواست نقش شیر را بر شانهگاه اصل 44 تجربه کند که تا کنون توفیقی نیافت.
بخشی از حل نشدن این مسئله به نقشآفرینی نهادهای مدنی همانند خانه موسیقی در این گونه امور راجع است. نهادهای مدنی میتوانند ضمن شناسایی دقیق مشکل و ارائه راهحلهای گرهگشای، از طریق مذاکره و یا رایزنی بانهادهای تأثیرگذار و نامهنگاری به آنها از یک سو و طرح مسأله با افکار عمومی در سوی دیگر، به فشارهای خود بر نهادهای تصمیمساز بیفزایند و آنها را نسبت به مسؤولیتشان آگاه سازند و نوع و نحوه مدیریت آنها در چنین اموری را در معرض قضاوت افکار عمومی قرار دهند. برای نمونه خانه موسیقی به جای آنکه به یک ابراز تاسف خشک و خالی (که البته گاه از آن هم دریغ میکند) بسنده کند، میتواند با اولویت دادن به چنین امری، مبانی نظری و عملی و حقوقی چنین مشکلی را شناسایی حداقل تکلیف مدنی خود را انجام دهد.
شاید این بار که شتر بر در خانه یکی از اعضای مؤثر هیأتمدیره خانه موسیقی خوابید. هیأتمدیره یاد شده به این صرافت بیفتد که حداقل یک بیانیه خشک و خالی منتشر و این پرسش را با مدیریت فرهنگی در میان بگذارد که چه کسی مسؤول چنین وضعیت شتر گاو پلنگی است؟
منبع:
خبرآنلاين
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 تیر 1389 - 00:00
دیدگاهها
dastetun dard nakone ke hadde aghal shoma be fekre ma hastyn/torokhoda in ghaziaro peygiry konin.tabriz shahrie ke az lahaze musighy kheili aasile.nemidunam ma che gonahy kardym ke in adamaye [...] bayad masoole mojavvez dadan tu tabriz beshan
مگر اینکه شما با این مطالب یه فشاری به اینها وارد کنین ، اصلا معلوم نیست استدلالشون برای این کار چیه یکی دو سال هست که دیگه تو شهر ما (تبریز) کنسرت آنچنانی برگزار نشده، حالا پاپ به کنار من دلیل مجوز ندادن به گروه های سنتی رو اصلا درک نمیکنم
آقای مختاباد گرامی ممنون از حساسیتی که به خرج میدهید. من از کرمانشاه تماس میگیرم که بلیت کنسرت آقای سراج را هم خریده بودم ولی گروهی نادان تفریح سالم را هم برای ما جوانها نمیخواهند. این گونه باید به بنگ و حشیش و شبکههای ماهواره ای پناه ببریم.
دولت محترم با شعار فرهنگی کارش را شروع کرد، اما هیچ گاه به این نکته توجه نکرد که نباید فرهنگ را چهارچوب گذاری کرد، فرهنگ، فرهنگ است، آن چیزی که آقایان به دنبالش هستند سلیقه شخصی است، عاجزانه خواهش دارم با موسیقی اینگونه رفتار نکنند.
موسیقی سخیف و بی مایه برای تأسف خوردن کم نیست، شما دیگر با این رفتار ظالمانه با موسیقی سنتی و اصیل مردم را سر افکنده نکنید، موسیقی متعالی ای که مطربی می خوانیدش و از طرف دیگر مطرب ترین افراد را حمایت می کنید، دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را!
چه کسی جرات جواب گو یی دارد ؟وچه کسی می خواهد تو این روزهای تعطیل جوانان سرگرمی سالمی داشته باشند؟به کنسرت تو زمستان که همه مشغولند ااجازه میدن اون هم فقط شهریار ی بقیه سال ما باید تو ابرسان یا ولیعصر ول بگردیم.
افزودن یک دیدگاه جدید