به بهانهی انتشار آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» اثر تهمورس پورناظری و همایون شجریان
اهمیت مؤلف در موسیقی
[ بهزاد عبدی - آهنگساز ]
موسیقی ایرانی ریشه در تاریخ دارد. تاریخی که نه تنها مورخان، بلکه پادشاهان و خلفای قبل و بعد از اسلام در شکلگیری، ثبت و پویایی یا ایستایی آن نقشی بسیار مهم ایفا کردهاند. برخی آهنگسازی امروزی در موسیقی ایران را به «باربد» منسوب میسازند. هماو که مرگ «شبدیز» را با ساخت اثری غمگین به «خسروپرویز» اعلام کرد. «فارابی» از «فهلبد» خوانندهی مشهور دربار خسرو دوم به عنوان هنرمندی والا یاد میکند. اینکه چگونه به چنان درجهای از تعالی در موسیقی میرسد و چنین خلق میکند که مستقیم منظور نظر خود را به مخاطب خاص خود برساند، نشانی بر کمالطلبی و حرکت به قلههای رفیع و دوری از درجازنی او است.
حکمای بزرگ ایرانی چون «فارابی» و «ابنسینا» موسیقی را به همراه علوم دیگر میآموختند و نظریاتی بسیار بدیع در آن زمان ارائه میدادند. موسیقی علمی بود که به همراه ریاضی تحصیل و تدریس میشد و گاه در زمان خلفای عباسی در جشنها و بزمها از دف و مزمار و آلات دیگر موسیقی برای زینت مجالس خویش استفاده میکردند.
تاریخ، موسیقی جهان را با پویایی و کمالطلبی میشناسد. بررسی دورههای مختلف موسیقی از باروک تا امروز که به تولید اصواتی که شاید در اولین برداشت فقط سر و صدایی بیش نیستند، حکایت از همین دارد. البته مخالفان سنتی همواره در نگهداشتن سنتها متعصبانه تلاش کرده و بی درکی همهجانبه از مقتضیات زمانه، سعی در ایجاد مانعی در برابر تغییر داشتهاند. از اولین اجرای بالهی «پرستش بهار» به آهنگسازی «ایگور استراوینسکی» که با آشوب متوقف میشود، میتوان به این مهم پی برد که همواره کسانی سد راه پویایی موسیقی و مجریان آن بوده و هستند.
موسیقی ایرانی نیز از این آفات بینصیب نبوده است. چه مذهبیون افراطی که اصل و ذات موسیقی را زیر سوال برده و حضورش را معادل با همنشینی با شیطان توصیف کرده و چه موسیقیدانان مرتجع و سنتگرا که راه بر رشد موسیقیدانان جوان و کمالطلب بستهاند. اما با بررسی آثار بزرگانی چون «درویشخان»، «علینقی وزیری»، «صبا»، «نیداوود» و... در مییابیم که این اساتید، پیوسته برای اعتلای موسیقی ایرانی تلاش کرده و با وجود تکیه بر «سنت»، همواره پیشرفت و جهانیشدن را در افق اهدافشان مدنظر قرار داشتهاند. چنانکه هیچگاه در محدودهی ردیف و گوشههای موسیقی آن محصور نشده، برعکس، از پایههای محکمش برای بالا بردن و به اوج رساندن صدای موسیقی ایرانی بهره جستهاند.
حاصل این تلاش، تولد و بالیدن نسل تازهای از هنرمندان ایرانی بود که آثار روحنواز و دلانگیزشان، همواره تحسین ایرانی و غیرایرانی را برمیانگیزد، اساتیدی چون «حسین علیزاده»، «پرویز مشکاتیان» در میان آهنگسازان و «محمدرضا شجریان»، «شهرام ناظری» و دیگرانی در آواز.
امروزه نیز خوانندگان و آهنگسازان جوانی که همت بر نوخواهی و نونوازی دارند، کم نیستند. اما متأسفانه گاهی شاهد آثاری هستیم که با نگاهی بسیار سطحی بر ردیفها و مقامهای موسیقی ایرانی نهتنها کمکی به رشد و تعالی موسیقی ایران نمیکنند که چه بسا آن را در سطح نگه داشته یا پایین میکشند. این در حالی است که ردیفها و اصول موسیقی ایرانی با جان و روح آثار اساتیدی چون «حسین علیزاده» و «پرویز مشکاتیان» آمیخته و چون رودی عمیق و خروشان در سراسر آن پیش رفته و شنوندهی خاص و عام را با خود به دریا میبرند. چرا که ذات آن درست و بر پایههایی استوار بنا شده است.
تعامل میان سازنده اثر و مجری آن در تولید یک اثر خاص، به گونهای که هم در سطح باقی نمانده و هم چنان از پویایی برخوردار باشد که جمعیت زیادی از جامعه موسیقایی و غیرموسیقایی را همراه کند، نقشی بسیار اساسی دارد. قبول که خواننده نقش مجری دارد، ولی آیا خواندن هر اثری که به ظاهر دم از نوگرایی میزند، میتواند درست باشد؟
خوانندگان محترم که جامعه امروزی در تمام دنیا (به غلط یا درست) آنها را صاحبان اثر میدانند، در انتخاب و حتی شکلگیری آهنگ، نقش اساسی بازی میکنند. ایدههای خوانندهی کمالجو و نوگرا میتواند با منطق و توانایی آهنگسازیِ آهنگساز ترکیب شده و به خلق اثری بدیع منجر گردد. این درست است که آهنگساز، اثری مینویسد و از مجریان دعوت به اجرای آن میکند، ولی خوانندهای که بر خلق آثاری نو همت دارد، میتواند با پیشنهادات خود بر مسیر ذهنی آهنگساز قطعه، تأثیر گذاشته، آن را تغییر داده و یا حتی اصلاح کند. نکتهای که باید به آن اشاره کرد، میل به پیشرفت و ایجاد تکنیکهای جدید آوازی است. موسیقی آوازی از کانتاتهای باخ تا به امروز که آوازهای موسیقی «جَز» یا «راک» را شامل میشوند، چه در شیوههای اجرایی و چه در فرمهای منسوب به آواز، تغییراتی اساسی داشتهاند. خوانندگان جوان و مطرح نسل امروز ما که متمایل به نوگرایی و خلق شیوههای جدید آوازیاند، ناگزیر از دست زدن به تجربههای جدید و چه بسا تلفیق شیوههای مختلف غربی از کلاسیک گرفته تا جَز و راک هستند.
آثاری که بر مبانی موسیقی دستگاهی استوارند، آثاری با رنگ و بوی متفاوت، از شیوههای اجرایی تحریرها تا مکاتب مختلف آوازی که در سرتاسر ایران شیوههای مستقلی دارند، همه و همه باید در خدمت تجربهای نو باشند. نوگرایی در آواز به صورت مجرد، به درک و جسارت خواننده بازمیگردد، البته خوانندهای که به پشتوانهای محکم از دانش دستگاهی و ردیفی مجهز است. خوانندگان بسیاری بوده و هستند که ردیف را به عنوان منزلگاه و نه گذرگاه برگزیدهاند، در آنجا آرام گرفته و قصد عبور از آن را ندارند و از آن بدتر، روندگان به نقاط دیگر را منع و سرزنش میکنند. اما عبور و رسیدن به نقاطی که به ظاهر تاریکاند و با همین جسارتهای مبتنی بر دانش ردیفهای موسیقی ایرانی روشن و روشنتر خواهند شد، وظیفه یک خوانندهی نوگرا است.
میدانیم که آواز در موسیقی ایرانی، حتی در تصانیف و قطعات بهشدت به خواننده اثر وابسته بوده و تحریرها و جملات تحریری همیشه از پیشنهادات یک خوانندهی موفق است که گاهی در بداههها شکل میگیرند و درخشان میشوند. این از امتیازات این شیوهی خوانندگی است که در موسیقی کلاسیک -که به شدت وابسته به نت قطعه بوده و عدول از آن تقریباً غیرممکن است- خیلی کمتر به چشم میخورد. در قطعات موسیقی ایرانی، خواننده میتواند با نگاهی متنوع و اجراهایی متفاوت که وامدار دانش و آگاهی نسبت به ردیفها است، یک قطعه را منحصربهفرد سازد. البته آهنگساز اثر باید در نوشتن اثر خویش این مهم را لحاظ کند که بداههپردازی خواننده به شیوهای منطقی و اصولی منصه ظهور بیابد و شکل بگیرد. اگر چنین جسارتی در خوانندهی اثر مشهود باشد، بدیهی است که پس از اندک زمانی این نگاه و اجرا جای باز خواهد کرد و سلیقهی عموم را همراه خویش خواهد ساخت.
هنگامی که هنرمندی با دانش و آگاهی دست به خرق عادات میزند، جسور نام میگیرد و وقتی ندانسته چنین کاری کند، گستاخ است. اینکه خوانندهی یک اثر با سلیقه جامعه همراه شود، بسیار پسندیده است؛ اما باید پذیرفت که اثر هنری، زمانی موفقتر است که جامعه را با خویش همراه سازد و سلیقهپروری کند. اما متأسفانه، در حال حاضر بیشتر خوانندگان اگر اثری نو در کارنامهی کاری خویش دارند، مرهون آهنگسازی اثر است و نه شیوهی منحصربهفرد خویش.
در این مقال، آهنگساز کسی است که بر علوم آهنگسازی واقف است و از ذوق آن بهره کافی دارد و منظور، آهنگسازانِ سطحی و باری به هر جهت نیست و خواننده موسیقی ایرانی کسی که بر ردیفهای موسیقی ایرانی مسلط است و در اجرای آنها بسیار چیرهدست و نه خوشصدا و با اندکی دانش ردیفی. خوانندگان موثر در موسیقی ایران باید هر اثر را متناسب با ژانر اثر بخوانند، یعنی در هر اثر نویی، قرائتی نو از آواز خویش ارائه دهند. اگر این مهم اتفاق بیفتد، موسیقی ایرانی آنچنان اثربخش خواهد بود که دنیا را به تحسین واخواهد داشت، کما این که شاهد بزرگداشت آنان هستیم و میبالیم.
«باربد»ها و «فارابی»ها در میان ما هستند، اگر باور کنیم و خود جریانساز باشیم و نه اینکه با جریان جامعه همراه شویم؛ چرا که موسیقی در نهاد خویش پویا است و هرگز در یک جا نمیماند، مگر مجریان آن، او را در مردابی اسیر کنند و وادار به ایستایی.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : پنجشنبه 1 خرداد 1393 - 23:13
دیدگاهها
بادرود و احترام به جناب عبدی البته شما به بهانه آن آلبوم مطالب ارزنده ای بیان کردید و غیر مستقیم و با احتیاط سرزنش ها نمودید اما ای کاش فضای نقدتان کمی صریح تر و بی پرده تر باشد بی تعارف این آلبوم و آلبوم بعد11 هیچکدام ماندگار نیستند و چون ماندگار نیستند ارزش بیش از یک بار شنیدن را هم ندارند همایون شجریان اگر مثلا همایون احمدیان بود آیا همین مقداراقبال را هم داشت؟ البته از انصاف نباید گذشت که همایون عزیز ما آلبوم ها و تصنیف های خوبی در گذشته خوانده اما اگر مسیر آینده اش اینچنین باشد وامصیبت
1- مولف فقط آهنگساز نيست!
2- خواننده مجري نيست! ( همه خواننده ها مجري نيستند.)
همايون شجريان در اين آلبوم تركيبي از دانسته ها و تجارب آواز خواني اش را ارائه كرده است و به زيان حسي و تكنيكي شخصي خودش. قطعات چرا رفتي و آواز كولي از بهترين آثار كل خوانندگي همايون شجريان است چه در تكنيك و چه در حس بيان مفهوم و حس كلمات كه اين " احساس" ركن گمگشته ي اغلب آوازهاي ايراني اين سالهاست.
جناب فرامرز اتفاقا جناب عبدى در اين نقد، نقش خواننده كه همايون شجريان باشد را بسيار موثر توصيف كرده است. و به همان نكته كه مجرى بايد اثر را بالا ببرد اشاره دارد كه همه مى دانيم همايون اثر را عالى اجرا كرده. و نظر ايشان هم همين است.
اما آهنگساز مولف است و خواننده مجرى.
ایشون نقدشون اصلا قابل قبول نیست
چون بر خلاف همایون و پورناظری در البومشون در این نقد بسیار ترسو نوشتند.
و ادبیات مثلا فاخری که بزور هم استفاده کرده اند از این مسلط نبودنشون خبر میده مثلا یه جا میگن: خلفای قبل و بعد از اسلام که یکی از بهترین سوتی های اخیره. اخه برادر من قبل از اسلام اصلا خلیفه وجود نداشته که چه برسه در ایرانش خلیفه یعنی جانشین پیغمبر.
چه کنیم که گرفتاریم واقعا....
درود برهمه دوستان/بنده یکی عاشقان استادشجریان و شاهزاده آوازایران هستم ولی جناب عبدی هم نباید در آهنگسازی دست کم گرفت/اگه باور ندارید به اپرای شمس و مولوی مراجعه کنید//با مهر و سپاس
افزودن یک دیدگاه جدید