یک گزارش منتشر نشده از مرتضی پاشایی؛
روز به روز، آنچه در 20 روز آخر بر مرتضی گذشت
داریوش شهریاری: حکایت 20 روز پایانی زندگی یکی از بهترین ستارههای موسیقی پاپ ما برای خیلیها هنوز نامشخص است. این که حال مرتضی چرا ناگهان رو به وخامت گذاشت و چه شد که سرانجامش از دست دادن یک سوپراستار واقعی بود. پیمان عیسیزاده از همان آغاز کنسرتهای مرتضی یعنی حدود 3 سال پیش، سرپرست ارکستر او بود. صدابردار و موزیسین باتجربه ای که بیش از 10 سال است او را در موسیقی میشناسیم. در تمام مدتی هم که مرتضی روی تخت بیمارستان بود، پیگیری موارد پزشکی او توسط پیمان انجام میشد. پیمان که در این 20 روز در اکثر لحظات کنار مرتضی بود، با شرایط روحی نامناسب و بغضی در گلو پاسخگوی ما شد و شرح حال 20 روز پایانی مرتضی را با ما قسمت کرد.
اما هنگامی که مرتضی را به منزل رساندیم، دکتر با تلفن همراه برادر مرتضی (مصطفی) تماس گرفت و حقیقت را گفت. دکتر توکلی برای اینکه مرتضی روحیهاش را از دست ندهد، او را در جریان وخامت اوضاع قرار نداده بود. در حقیقت حدس مرتضی و ما درست بود و ماجرا به همان متاساز استخوان بازمیگشت.
در هرصورت آن شب مرتضی کنسرتش را برگزار کرد و بعد هم در شهر کرد روی سن رفت و کنسرت داد. قرار بود در نیشابور هم کنسرت داشته باشد که به سبب درگذشت حضرت آیتالله مهدی کنی لغو شد. با این حال بچههای گروه تا مشهد رفته بودند و من در این سفر غیبت داشتم. بچهها میگفتند در مشهد به شدت درد داشت و به خودش میپیچید.
به هرحال او را در بیمارستان بستری کردند و از همان روز مرتضی را مدام برای «رادیوتراپی» می بردند تا شاید زردی پوست و سفیدی چشمش کمتر شود و شرایط کیسه صفرایش بهتر شود. البته امیدی به ماندنش نداشتند. درواقع هدف این بود که از دردش کم شود و شاید کمی بیشتر بتواند زنده بماند.
مرتضی قرار بود 8 آذر در تورنتوی کانادا کنسرت داشته باشد. بچههای گروه برای دریافت ویزا به ترکیه رفتند، خودش هم دوشنبه هفته قبل (19 آبان) بلیت داشت اما به هرحال نشد که برای دریافت ویزا راهی ترکیه شود و...
دکتر که بالای سرش آمد، دستور انتقالش به آی. سی. یو را صادر کرد. آن روز و روز بعدش، یعنی شنبه حال مرتضی واقعاً بد بود. اما روز دوشنبه و با تلاش بیوقفه پزشکان اوضاع عمومی مرتضی بهتر شد. البته تلاش خودش هم واقعاً تأثیر داشت. مرتضی به شدت آدم مبارزی بود. آن روز مرتضی اوضاع مناسبتری پیدا کرد.
مرتضی در جریان همه مسائل پزشکیاش بود و من به همین دلیل عصر سه شنبه در گوشش گفتم: «مرتضی! اگر قرار باشد عمل شوی به خاطر پایین بودن پلاکتهایت، خونت بند نمیآید. از دیشب 10 واحد پلاکت و 6 واحد خون به تو تزریق کردهاند و فاکتورهای خونت 70 درصد بهتر شده است. (البته واقعیتش 70 درصد نبود و من امیدوارانه به مرتضی حرف زدم. حقیقت این بود که شرایط فقط 50 درصد تغییر کرده بود). به مرتضی گفتم اگر تسلیم نشدهای و همچنان قصد مبارزه داری به من بگو و اگر هم خسته شدی دست از مبارزه کشیدهای به من اطلاع بده». مرتضی چنان دستم را فشار داد که جای ناخنهایش روی بازویم ماند و این یعنی من همچنان میخواهم مبارزه کنم. این آخرین عکسالعملی بود که مرتضی نسبت به اطرافش داشت. من سه شنبه خیلی امیدوارتر شده بودم.
سه شنبه شب دکترها سعی کردند به نحوی مجرایی را در کبد باز کنند تا شاید فرجی شود اما متأسفانه همه مجراهای کبدش مسدود بود و کاری نمیشد کرد.
آن شب دکترها جلسهای برگزار کردند که در آن جلسه پدر و مادر و برادر مرتضی، خود من و آقای توتونچیان حضور داشتیم. دکترها گفتند با توجه به این که تنفس مرتضی شدیداً سخت شده. ترجیح میدهیم او را به دستگاهی متصل کنیم که تنفسش راحتتر شود و زجر کمتری بکشد. (دستگاهی به نام ونیلاتور). من و برادر مرتضی مخالفت کردیم چرا که مرتضی با آن شرایط بیماری اگر به این دستگاه متصل میشد، دیگر جدا کردنش بسیار سخت و غیرممکن بود. از دکترها خواستیم یک بار دیگر سونوگرافی انجام شود، شاید در این 2،3 روز گذشته فرجی حاصل و اوضاعش کمی بهتر شده باشد. دکتر لطف کرد و خواسته ما را اجابت کرد. با دکتر متخصص سونوگرافی تماس گرفت و او هم شبانه خود را به بیمارستان رساند. مرتضی سونوگرافی شد اما هیچ مجرای بازی در کبدش یافت نشد که بتواند کمکی کند. با این حال دکترها یک روز دیگر به مرتضی فرصت دادند و امیدوار ماندیم که شاید بدون دستگاه، تنفساش کمی بهتر شود. اتفاقی که متأسفانه رخ نداد و قرار شد که اگر لازم شد، دکترها بدون اطلاع ما، مرتضی را به آن دستگاه متصل کنند.
من با چند دقیقه تأخیر پاسخ دادم چون به شدت خسته و غرق خواب بودم. در هرحال خبر ناگوار را به من دادند و متوجه شدم که ساعت 8 صبح ضربان قلب مرتضی به شدت افت کرده و پزشکان نیم ساعت تمام برای احیایش تلاش کردهاند اما در نهایت ساعت 30/8 صبح جمعه 23 آبان 93، این فوق ستاره و این پسر فوقالعاده و شریف را برای همیشه از دست دادیم...
از همه هنرمندانی که در این مدت بدون چشمداشت و با نهایت علاقه حواسشان به مرتضی بود و به او سر زدند هم صمیمانه ممنونم.
- آخرین کنسرت تهران
اما هنگامی که مرتضی را به منزل رساندیم، دکتر با تلفن همراه برادر مرتضی (مصطفی) تماس گرفت و حقیقت را گفت. دکتر توکلی برای اینکه مرتضی روحیهاش را از دست ندهد، او را در جریان وخامت اوضاع قرار نداده بود. در حقیقت حدس مرتضی و ما درست بود و ماجرا به همان متاساز استخوان بازمیگشت.
در هرصورت آن شب مرتضی کنسرتش را برگزار کرد و بعد هم در شهر کرد روی سن رفت و کنسرت داد. قرار بود در نیشابور هم کنسرت داشته باشد که به سبب درگذشت حضرت آیتالله مهدی کنی لغو شد. با این حال بچههای گروه تا مشهد رفته بودند و من در این سفر غیبت داشتم. بچهها میگفتند در مشهد به شدت درد داشت و به خودش میپیچید.
- و مرتضی بستری شد
به هرحال او را در بیمارستان بستری کردند و از همان روز مرتضی را مدام برای «رادیوتراپی» می بردند تا شاید زردی پوست و سفیدی چشمش کمتر شود و شرایط کیسه صفرایش بهتر شود. البته امیدی به ماندنش نداشتند. درواقع هدف این بود که از دردش کم شود و شاید کمی بیشتر بتواند زنده بماند.
- کنسرت تورنتو
مرتضی قرار بود 8 آذر در تورنتوی کانادا کنسرت داشته باشد. بچههای گروه برای دریافت ویزا به ترکیه رفتند، خودش هم دوشنبه هفته قبل (19 آبان) بلیت داشت اما به هرحال نشد که برای دریافت ویزا راهی ترکیه شود و...
- آی. سی. یو
دکتر که بالای سرش آمد، دستور انتقالش به آی. سی. یو را صادر کرد. آن روز و روز بعدش، یعنی شنبه حال مرتضی واقعاً بد بود. اما روز دوشنبه و با تلاش بیوقفه پزشکان اوضاع عمومی مرتضی بهتر شد. البته تلاش خودش هم واقعاً تأثیر داشت. مرتضی به شدت آدم مبارزی بود. آن روز مرتضی اوضاع مناسبتری پیدا کرد.
- و دوباره گفت مبارزه می کنم
مرتضی در جریان همه مسائل پزشکیاش بود و من به همین دلیل عصر سه شنبه در گوشش گفتم: «مرتضی! اگر قرار باشد عمل شوی به خاطر پایین بودن پلاکتهایت، خونت بند نمیآید. از دیشب 10 واحد پلاکت و 6 واحد خون به تو تزریق کردهاند و فاکتورهای خونت 70 درصد بهتر شده است. (البته واقعیتش 70 درصد نبود و من امیدوارانه به مرتضی حرف زدم. حقیقت این بود که شرایط فقط 50 درصد تغییر کرده بود). به مرتضی گفتم اگر تسلیم نشدهای و همچنان قصد مبارزه داری به من بگو و اگر هم خسته شدی دست از مبارزه کشیدهای به من اطلاع بده». مرتضی چنان دستم را فشار داد که جای ناخنهایش روی بازویم ماند و این یعنی من همچنان میخواهم مبارزه کنم. این آخرین عکسالعملی بود که مرتضی نسبت به اطرافش داشت. من سه شنبه خیلی امیدوارتر شده بودم.
سه شنبه شب دکترها سعی کردند به نحوی مجرایی را در کبد باز کنند تا شاید فرجی شود اما متأسفانه همه مجراهای کبدش مسدود بود و کاری نمیشد کرد.
- آخرین امیدها
آن شب دکترها جلسهای برگزار کردند که در آن جلسه پدر و مادر و برادر مرتضی، خود من و آقای توتونچیان حضور داشتیم. دکترها گفتند با توجه به این که تنفس مرتضی شدیداً سخت شده. ترجیح میدهیم او را به دستگاهی متصل کنیم که تنفسش راحتتر شود و زجر کمتری بکشد. (دستگاهی به نام ونیلاتور). من و برادر مرتضی مخالفت کردیم چرا که مرتضی با آن شرایط بیماری اگر به این دستگاه متصل میشد، دیگر جدا کردنش بسیار سخت و غیرممکن بود. از دکترها خواستیم یک بار دیگر سونوگرافی انجام شود، شاید در این 2،3 روز گذشته فرجی حاصل و اوضاعش کمی بهتر شده باشد. دکتر لطف کرد و خواسته ما را اجابت کرد. با دکتر متخصص سونوگرافی تماس گرفت و او هم شبانه خود را به بیمارستان رساند. مرتضی سونوگرافی شد اما هیچ مجرای بازی در کبدش یافت نشد که بتواند کمکی کند. با این حال دکترها یک روز دیگر به مرتضی فرصت دادند و امیدوار ماندیم که شاید بدون دستگاه، تنفساش کمی بهتر شود. اتفاقی که متأسفانه رخ نداد و قرار شد که اگر لازم شد، دکترها بدون اطلاع ما، مرتضی را به آن دستگاه متصل کنند.
- سرانجام، آن دستگاه
- و پایان تلخ قصه
من با چند دقیقه تأخیر پاسخ دادم چون به شدت خسته و غرق خواب بودم. در هرحال خبر ناگوار را به من دادند و متوجه شدم که ساعت 8 صبح ضربان قلب مرتضی به شدت افت کرده و پزشکان نیم ساعت تمام برای احیایش تلاش کردهاند اما در نهایت ساعت 30/8 صبح جمعه 23 آبان 93، این فوق ستاره و این پسر فوقالعاده و شریف را برای همیشه از دست دادیم...
- سپاس و تسلیت
از همه هنرمندانی که در این مدت بدون چشمداشت و با نهایت علاقه حواسشان به مرتضی بود و به او سر زدند هم صمیمانه ممنونم.
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 آبان 1393 - 16:31
دیدگاهها
مرتضی پاشایی فقط درد کشید بخاطر ما حالا دیگه نوبت ما هست درد بکشیم
واقعا متاسفم
خدا رحمتش کنه
چقد تلخ بود این متن..قلب تحت فشار قرار گرفت و بدرد اومد..چ لحظات سخت و وحشتناکی...چ اسطوره بی بدیل و تکرار نشدنی ای....فقط فکر اینکه در زندگی ابدی موفق به دیدن مرتضی عزیز میشیم و شاهد کنسرتش در بهشت خواهیم بود قلبم ارام میگیرد و نفسی می اید....
برای ارامشش قرائت فاتحه ای
مرتضی جونم همیشه عاشقت می مونم،آخه تو چقدر صبور و مقاوم بودی پسر،بمیرم برات که اینقدر زجر کشیدی،نمی دونم چرا خدا نخواست که تو بمونی...
مرتضی..عزیزم..بخدا قسم که از وقتی رفتی عذادارتم..
از جمعه تا حالا از خونه بیرون نرفتم..حتی دانشگاه هم نرفتم..میخوام عذادارت باشم..دست و دلم به هیچ کاری نمیره..
من نمیتونم مثل بقیه بگم همه رفتنی هستیمو..قسمت این بود و......زجر میکشم از نبودت..کاش بودی..کارم شده گوش دادن به آهنگات و گریه کردن..تو از خدا بخواه دلم آروم بگیره..
فقط خدا میدونه چی بر من گذشت بعد رفتنت..فقط خدا میدونه چقدر گریه کردم..
پنجشنبه قراره برات خیرات بدیم..کاش من میمردم اما تو میموندی..چطور دلشون اومد اون حنجره گرم و اون پیکر نحیف رو زیر خاک بذارن..فقط خدا خودش به پدر و مادرت صبربده..
آخ خدااااااااا........
مرتضی....مرتضی جانم....خداحافظ....
بد جور بغضم گرفته.چقدر عذاب کشید :(((( واقعا برای همیشه مرتضی پاشایی در ذهن ما به عنوان اسطوره مقاوت و صبر و امید حک میشه.
سپاس فراوان از جناب عیسی زاده که با وجود بغض و ناراحتی شون این مصاحبه رو کردن و مارو از جزییات حال این اسطوره آگاه کردند.
واقعا برام سخته که واژه های زنده یاد یا خدابیامرز قبل از اسم مرتضی عزیز به کار ببرم .
اطرافیانش داغدارن شاید درست نباشه اینو بگم. اما خیلی خیلی در حق طرفداراش بدی کردن! روزای آخر به همه امید واهی دادن برای آرامش روحی خودشون. در حالی که امیدوار بودیم خوب بشه و مرخص بشه یهو ههمون شوکه شدیم و خبر فوتشو شنیدیم. ما طرفدارای از همه جا بی خبر. تنمون لرزید. همین. روحش شاد یادش و آهنگاش همیشه تو قلبمون زنده اس.
چقدر درد کشیدی مرتضی.آخخخخ.این دنیا همش درد و عذابه.
آخه چرا؟چرا باید یه آدم این همه درد و رنج بکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخ الهیییییی ... اون روزا که همه ی ما مردم تو حال خودمون بودیم چی به روز مرتضی عزیز اومده بووود :(
هنوزم باورم نمیشه مرتضی از بین ما رفته و نمیخوامم باور کنم ...طفلکی چقد درد کشید ... مرتضی زندس ،تو قلب همه ی طرفداراش زندس ...مرتضی اگه بزرگ و لایق نبود این همه مردم داغدارش نبودن ، این همه مردم بعد از گذشت چند روز باورشون نمیشه که مرتضی رفت ...من که هنوز تو شوکم :( :"(
مرتضی واقعاااا لایق این بود که میلیون ها نفر در سرتاسر این کره ی خاکی برای وداع و آخرین دیدار حضور داشته باشن ، اینو برای اون گروه از آدمایی گفتم که با کوته بینیشون این اجازه رو به خودشون دادن که بگن دیگه خیلی الکی مرتضی رو بزرگ کردن و یعنی چی این کارا و...من این رو میزارم به حساب درک پایینشون ! اگه میشد و دست و بالمون بازتر بود بیشتر ازینا واسه مرتضی عزیز سنگ تموم میزاشتیم ...
مرتضی اسطورس ، سمبل قهرمان و مبارز واقعیه ...دوست داریم تا ابد مرتضی :"(
الهی که روحش در آرامش باشه و اون دنیا لبخند از اون لباش محو نشه ...
خداوند بزرگ به همه ی ما صبر و آرامش بده :"(
انشالله
چرا مردی؟
زود نبود هنوز 30 سالت بود.
طرفدارت هستم.
روحت شاد
برای شادی روح مرتضبی پاشایی صلوات.
میدونی حالم این روزا بدتراز همه س.....با آهنگات اشک ریختم و زندگی کردم..آسمونی شدنت و پرواز با شکوهت رو تبریک میگم..باور کردنی نیست اما..کی مث تو میشه؟؟؟؟؟؟؟
بمیرم...
چقد زجر کشیده چقدر درد کشیده خدا بیامرزتش خیلی ناراحتم هنوز باورم نمیشه
ولی راحت شد از اون همه درد کسی که تجربه نداشته باشه نمیدونه چقدددد زجر داره این مریضی لعنتی
روحش شاد
هر روز پاییزه
هنوز باورم نمیشه رفتی همش صدات تو گوشمه همش اشک تو چشامه همش غمت تو دلم همش تو. . . .
مرتضی عاشق زندگی بود و تا نفس داشت زندگی کرد.
واقعا شگفت انگیزه که یه نفر فقط در طول 3 سال فعالیت حرفه ای به یک چنین سطحی از موفقیت و محبوبیت برسه. این نمیتونه فقط به خاطر صدای روح نوازش باشه . قطعا روحیه و نوع نگاهش به زندگی هم در موفقیت تاثیر داشته.مدتها بود که به خاطر کسی گریه نکرده بودم ولی به شنیدن خبر رفتن مرتضی بی اختیار اشک ریختم. سه سال پیش اولین بار آهنگ یکی هست رو شنیدم . آهنگ پیشواز گوشی یکی از دوستام بود. هر وقت به اون دوستم تماس میگرفتم دلم نمیخواست تلفن روجواب بده تامن بتونم با لذت تمام این آهنگ رو بشنوم.متاسفانه هیچ وقت نتونستم مرتضی و اجراش رو از نزدیک ببینم. منم مثله خیلی های دیگه آهنگهاش رو دانلود میکردم و میشنیدم. درواقع هیچ وقت حتی یک ریال به مرتضی منفعتی نرسوندم. ولی اون به من خیلی لطف کرد و باصدای دوست داشتنیش لحظات فوق العاده ای رو برام بوجود آورد. اینجا دوست دارم ازش تشکر کنم.
مرتضی عزیزم
خیلی ازت ممنون
آرام بخواب روحت شاد
مرتضی عزیز با شنیدن صدات قلبم سوراخ سوراخ می شود . خدایا به من ارامش بده .
برای شادی روح مرتضی عزیز صلوات .
موسیقی ما چرا خبرش رو ندادی فردا جمعخه30ابان 10نا11/5صبح رادیو جوان برناما موسیقی من دعوت از خانواده پاشایی کرده ودرنورد شایعات اخیر صحبت میکنه همراه با لهراسبی وبنیامین .
این رو که خوندم بیشتر ناراحت شدم چقدرامیدولربود واز پا ننشست تا اخرین لحظه ایستا دومبارز ه کردوترانه خوند الان ترانه های پخش نشده وانهایی که دم اخر خوندی که میلادترابی تنظیم کنندش میگفت دیگه جون نداشت از تو صدات که وندی معلومه .هنوز از جلو چشمم نمیری غصه دارتم وبرات صلوات میفرستم
حیف بود زود رفت
30سال و 3 ماه و 3 روز عمر کرد
دوباره فصل شکستن من به سر رسیده
هوایی قلبم یه لحظه رنگ خزوون ندیده
تمام عمرو کنار من باش دیوونگی کن
برات میمیرم جای دوتامون تو زندگی کن
روحت شاد
خیلی خیلی زود رفت....
فقط میتونم بگم
وحش شاد...
واقعا از شنیدن این داستان تلخ قلبم به درد اومد. خیلی دوستش داشتم. تا ابد به یادشم و به آهنگاش گوش میدم
با صدای تو با ترانه هات گریه کردم مشکلاتمو
مشکلاتم فراموشم شد
زنده ای همیشه تو دنیای من
زنده باد اون خواننده ی دلها
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
بغضم گــــرفته وقتشه ببارم چه بی هوا هوای گریه دارم
12 روز گذشته ولی اصلا نمیتونم نبودت رو باور کنم ارزوم این بود که یه بار بیام کنسرتت و از نزدیک ببینمت ولی...
هر روز صبح که بلند میشم باید به خودم یادآوری کنم که دیگه نیستی هر روز صبح بغضم میگیره و کاری از دستم بر نمیاد جز افســوس
هیچ کاری نمیشه کرد جز اینکه سر تعظیم رو به روی خدا فـــــرود بیاریم و فقط برای ارامش روحت دعا کنیم هرچند الان جات از همه ما خیلی بهتره و تو آغوش خـــدایی پس به خدا جـــــون بگو به همه مــون به خصوص خانوادت صبـــــر بده :(
اقای باشایی خیلی دوستتون دارم نمیخوام از فعل گذشته استفاده کنم چون شما همیشه هستی و هیچ وقت فراموش نمیشین درسته با چشم نمیشه دیگه صورتتونو ببینیم اما در دل تک تکمان به اسانی حستان میکنیم و اهنگاتون مثه همیشه زیبا و یکنواخت برایمان خاطره هس از خدا میخوام که روحتون همیشه در ارامش باشه و بهشته خدارو تا روز قیامت بر از اهنگایه عاشقانه کنین برای مردم تا در اون دنیا هم از صدای شما لذت ببریم روحتون شاد و یادتان گرامی
واقعا اشک ها مجال صحبت کردن نمیدن .. :(((((
یکی هست که دیگه نیست...
یکی هست، هنوزم هست، همیشه هست
واقعا مرتضی مرد نبود شاه مرد بود من عزادارشم هنوز بزای شادی روح بهترین صدا صلوات مرتضی تو همیشه درقلب مردم هستی
مرتضی به خدا سپردمت تو بهترینی . اخه چطور دلت اومد بری لطفا برای شادی روح مرتضی عزیزم صلوات
سلام من تو خانواده ای متولد شدم که از موسیقی هیچ احساسی نداشتن اما من وحشتناک موسیقی را دوست داشتم همیشه گوش میدادم تا اینکه نبض احساس شنیدم هزار بار هزار بار گوش میدم ترانه های اسطوره صدااااااااااا اما آروم نمیشم *دارم دیونه میشم با نبودنش حیف که زود خاموش شددددددددد خدایااااااااااااااا خودت کاری کن آروم بگیرمممممممممممممم
افزودن یک دیدگاه جدید