دندون طلا و آقا مرتضی و گنج مغفول ریتمهای کوچه و بازار
موسیقی فراگیر کجاست؟
[آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
چند ماه بعد از موفقیت درام و موسیقی سریال دندون طلا، بخش دیگری ازمجموعه «صدای تهرون» با صدای یکی از شاخصترین سمبلهای تاریخ تهران، مرتضی احمدی هم منتشر شد تا یک بار دیگر یادمان بیاید موسیقی و هنر روز ما، خود را از چه گنجینهٔ درخشانی محروم کرده است. ریتمها، ملودیها و تصنیفهایی که بخشی از هویت موسیقایی و فرهنگی ما هستند و هربار، به هر شکلی ارائه شدهاند مورد توجه عمومیقرار گرفته و فراگیر شدهاند. مثالهای زیادی در این باره میتوان مطرح کرد که نمونه آن همین «دندون طلا» ست که پانزده سال پیش به صورت تئاتر مورد استقبال گسترده عارف و عامی قرار گرفت و مدت زیادی روی صحنه بود و حالا که بعد از پانزده سال به شکلی دیگر و به صورت سریال در شبکه خانگی منتشر شده، باز هم شاهد استقبال گستردهاش بودیم و دریغا که باز هم این ژانر میرود در حاشیه و نه توسط شاغلان در ژانر موسیقی اصیل ایرانی و نه در سمت اهالی موسیقی پاپ کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
***
شاید هم این یک واقعیت ناگزیر باشد. استفاده از این قابلیتهای فرهنگی به فرهنگ و شناخت نیاز دارد و مگر ما چند نفر مثل داود میرباقری داریم که توانایی استفاده به روز و به موقع از این پیشینه را داشته باشند؟ او بارها و در اشکال مختلف قابلیتها و ظرفیتهای فرهنگ عامه ما را به ما شناسانده است و هربار البته با کنار هم قرار دادن جمعی از بهترینها این کار را کرده و این بار هم. ترانهها و تصنیفهای «دندون طلا» را «هنگامه مفید» کار کرده که خودش و خانوادهاش پیشینه درخشانی در این حوزه دارند و اتفاقا نمونههای دیگری که نشان میدهند این ژانر موسیقیایی و نمایشی چه قابلیتی دارند، کار همین خانواده و بالاخص مرحوم بیژن مفید است. بیژن هنرمند آثار درخشانی در این حوزه و استفاده از موسیقیهای کوچه و بازار تهران و استفاده و به روز کردن آنها دارد، کارهایی مثل «شهرقصه» که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفتند. اینها در یک خانواده با فرهنگ بزرگ شده بودند. اخیرا هنگامه مفید در مصاحبه با مرجان صائبی در روزنامه شرق گفته است: «تصنیفها و ترانههای «دندون طلا» براساس میراث شفاهی مطربها، نمایشهای روحوضی و اشعار کوچه وبازار سروده شده که دانش و چگونگی استفاده از این گنجینه شاهوار را مرهون پدرم غلامحسینخان مفید هستم که هم مردمی، هم فرهنگی و هم از اهالی معتبر نمایش در تهران قدیم بود. او به فرزندانش آموخت ارزش کلام نه به گوینده، بلکه به محتوای کلام است و ماندگاریاش نه به زبان فاخر که به اعتبار مردم؛ همان نقالان بینامونشان تاریخ است.» (روزنامه شرق-۶آبان ۹۴)
آفتاب آمد دلیل آفتاب. اینکه استفاده از این میراث به فرهنگ و درک محتوای آنها و البته درک ریتم جاری در آنها دارد و کسی به این درک میرسد، که روح خود را از موسیقیهای روزمره و سهلالوصول امروز بزداید و به ذات هنرهای مردمی دست یابد. آن وقت میتواند با آن درونمایه، حتی با شکل و شمایل جدید و قالبهای به روز بدرخشد. نمونه آن کارهای اولیه فرامرز آصف است که در آن ملودیها و ریتمها و حالتهای همین موسیقیها و نمایشهای کوچه بازاری قدیم را مورد استفاده قرار داد و نوع دیگری از موسیقی به روز کوچه بازاری را خلق کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت اما وقتی چشمهٔ خلاقیتش در این حوزه خشکید و به قالبهای «مثل همه» در آمد، کمکم به حاشیه رفت. آنچه او را به اوج رساند همین ملودیهای دلنشین مردمپسند بود که در عین سادگی و روانی ریشه دارند و این ریشهها و درونمایه مورد توجه قشر فرهیختهترهم هست. این موضوع در مورد موسیقیهای محلی همهٔ اقوام هم مصداق دارد. اینکه استفاده از اشعار عامیانه و فولکلور محلی مناطق مختلف ایران چقدر دلنشین و دلپذیر است و چگونه آهنگی مثل «بارون بارونه زمیناتر میشه» مرحوم ویگن، شهرت او را چند برابر کرد و چه اقبال گستردهای در جمع عموم مردم داشت و هنوز هم از ماندگارترینهای این اسطوره ماندگار موسیقی پاپ است و اینکه چگونه همین چند سال پیش، ملودی «سکینه دای گزی نای نای»، دوباره آن خواننده لسآنجلسی را رو آورد و دهها مثال دیگر در این باره را به وقت دیگر میگذاریم. صحبت ما در اینجا صرفا ریتمهای موسیقی کوچه و بازار تهرانی و جایگاه مغفول مانده آن است.
آفتاب آمد دلیل آفتاب. اینکه استفاده از این میراث به فرهنگ و درک محتوای آنها و البته درک ریتم جاری در آنها دارد و کسی به این درک میرسد، که روح خود را از موسیقیهای روزمره و سهلالوصول امروز بزداید و به ذات هنرهای مردمی دست یابد. آن وقت میتواند با آن درونمایه، حتی با شکل و شمایل جدید و قالبهای به روز بدرخشد. نمونه آن کارهای اولیه فرامرز آصف است که در آن ملودیها و ریتمها و حالتهای همین موسیقیها و نمایشهای کوچه بازاری قدیم را مورد استفاده قرار داد و نوع دیگری از موسیقی به روز کوچه بازاری را خلق کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت اما وقتی چشمهٔ خلاقیتش در این حوزه خشکید و به قالبهای «مثل همه» در آمد، کمکم به حاشیه رفت. آنچه او را به اوج رساند همین ملودیهای دلنشین مردمپسند بود که در عین سادگی و روانی ریشه دارند و این ریشهها و درونمایه مورد توجه قشر فرهیختهترهم هست. این موضوع در مورد موسیقیهای محلی همهٔ اقوام هم مصداق دارد. اینکه استفاده از اشعار عامیانه و فولکلور محلی مناطق مختلف ایران چقدر دلنشین و دلپذیر است و چگونه آهنگی مثل «بارون بارونه زمیناتر میشه» مرحوم ویگن، شهرت او را چند برابر کرد و چه اقبال گستردهای در جمع عموم مردم داشت و هنوز هم از ماندگارترینهای این اسطوره ماندگار موسیقی پاپ است و اینکه چگونه همین چند سال پیش، ملودی «سکینه دای گزی نای نای»، دوباره آن خواننده لسآنجلسی را رو آورد و دهها مثال دیگر در این باره را به وقت دیگر میگذاریم. صحبت ما در اینجا صرفا ریتمهای موسیقی کوچه و بازار تهرانی و جایگاه مغفول مانده آن است.
***
خدا آقامرتضی احمدی را رحمت کند که در سالهایی که این موسیقیها و ضربیها میرفت از حافظههای جمعی ما برود، به گردآوری آنها همت گماشت و اصل آنها را نگه داشت. این بزرگمرد، با «کهنههای همیشه نو» و کارهای دیگر اصل آن ضربیها را ضبط و در مقام یک راوی از نسل گذشته به نسل امروز منتقل کرده و حالا هم بخش دیگری از «صدای تهرون» به همت موسسه بتهوون و بابک چمن آرا منتشر شده است. این مجموعهها میتواند گنجینهای باشد برای موزیسینهای جوان که از آنها الهام بگیرند و نه آنها را، که موسیقی خود را با الهام از ریشههای خود خلق کنند نه فرهنگ و پیشینهٔ وارداتی و تکراری.
در برنامهای که همین جناب چمنآرا به مناسبت هشتادو ششامین سالگرد تولد مرتضی احمدی برگزار کرده بود، استاد حسین علیزاده گفته بود: من مرتضی احمدی را با لقب استاد صدا نمیکنم. چون هرگاه نام او برده میشود مثل این است که از هفت هنر سخن به زبان آوردهایم. او من را به یاد استاد علی اکبرخان شهنازی میاندازد... خنده و شادمانی همیشه با مرتضی احمدی همراه است. از آنجا که تهران شهر مهاجرنشینی بوده است به نظر میرسد که فرهنگ مشخصی نداشته باشد. اما زمانی که پای صحبتهای مرتضی احمدی مینشینیم متوجه میشویم که تهران و ایران فرهنگ عامه مشخص و قدیمی دارند. مرتضی احمدی به ما زندگی اهدا میکند. همه نسلهای مختلف با شنیدن نام او هویت و اصالت خود را به یاد میآورند.» جدای از تعریف یا حتی تعارف استاد، این «اهدای زندگی» به واسطه همان فرهنگ و اصالتیست که ایشان به آن مجهز بود و کلامش و نفسش را نافذتر میکرد. او این آراسته بودن به «هفت هنر» مورد اشاره استاد علیزاده را از از درس و دفتر نیاموخته، از دفتر دل مردم کوچه بازار برداشته است.
(حالا که این صحبت پیش آمد اشارهای هم بکنیم به یکی از اولین کسانی که آواز بیات تهران را در سینما و تئاتر ایران میخواند و اولین کسی هم بود که در سینما کلاه مخملی و شمایل جاهلی را به تن کرد، مرحوم عبدالعلی همایون، که خیلیها بازی او را در نقش سرکاراستوار به یاد دارند. او یک برنامه رادیویی پرشنونده هم داشت و آنجا هم این آوازهای کوچه و بازاری را اجرا میکرد. بررسی این موضوع نیازمند یک کار تحقیقیست که ما معافیم از آن، اما بنده –گویا- لابلای نوارهای ضبط شدهٔ مصاحبههایم، اجراهایی از ایشان در سالهای آخر زندگیشان را دارم.)
بگذریم.
***
جدای از زیبایی متن و کل کار به خصوص در پنج قسمت اول و جدای از بازیهای بسیار خوب و به ویژه بازی درخشان ستاره اسکندری و حضور و صدای حامد بهداد به عنوان خواننده-بازیگر، میرباقری، فردین خلعتبری را برای بخش موسیقی آن به همکاری دعوت کرد که انتخاب شایستهای بود. خلعتبری با اشرافش به موسیقی ایرانی، کلاسیک و پاپ و موسیقی فیلم و همچنین وجهه و شناخت فرهنگی که دارد، تلفیق مناسبی در موسیقی مجموعه ایجاد کرد. اینکه او چقدر توانسته با دغدغهها و توانایی هنگامه مفید تعامل فکری داشته باشد را نمیدانم و البته گاها گسستهایی بین موسیقی مرتبط با متن نمایشی و نمادهای بیرونی آن-به خصوص در نیمه دوم-دیده شد اما در نهایت آثار درخوری خلق شد که نمونههای آن بخش مربوط به لالایی (قاقات میدم میریم دَدَر / بابات میشم، تو بیخبر/ یه لقمه نونِ مختصر/ پیشی اومده پیشش کن! لالا و پیشپیشش کن!) و تیتراژ پایانی آن است: «گفتم که حقیرم، که صغیرم، که فقیرم/ گفتم که به تار سر زلف تو اسیرم/ گفتم تو بگو! لبتر بکن واست بمیرم! / جون به لبم کرد، نگفت/ خون به دلم کرد، نگفت/ دَس به سرم کرد، نگفت/ دربهدَرَم کرد، نگفت/ آخ! آخ! جگرم سوخت...»
تصنیفی سوزناک ملهم از تصانیف موسیقیهای کوچه و بازار اما اجرا شده با ساختاری مدرن که میتواند بسط یابد. آثاری که همیشه با مخاطب گسترده مواجه شدهاند اما نمیدانم چرا توسط آهنگسازان ما، به صورت منسجم و پیگیر جدی گرفته نشدهاند و مثلا خود جناب خلعتبری همین روند را در تولید آثاری ملهم از این موسیقیهای مردمی ادامه نمیدهد. این ظرفیت وجود دارد و در همین کار، حامد بهداد علاوه بر بازی خوبش، ظرفیت و علاقهاش در خواندن این آثار را هم نشان داده است. خوانندگان دیگر هم قطعا میتوانند با حضور در کارهایی از این دست، خود را از تکرار موجود در بخش مهمی از موسیقی این روزها برهانند.
هنگامه مفید، جدای از «خونه مادر بزرگه»، «شهر موشهای دو»، «آبپریها» و «غلامحسینخان اصلتهرانی»، «بیالوی آوازهخان» و «مَلی»، سالها قبل، با نام مستعار هنگامه یاشار «ترانههای کوچک برای بیداری» را با بنمایههایی متاثر از همین فضاها برای کودکان خوانده که تبدیل به نوستالژی ما شدهاند. اُپِرِتهای اسماعیل مهرتاش و کارهای ضربی که در آن زمان ساخت و بعضیهایشان بعدا توسط جناب محمد منتشری دوباره اجرا شدند، هنوز هم شنیدنی هستند حتی وقتی مناسب با شرایط و ذایقه روز بازسازی نشدهاند. مرحوم مرتضی احمدی در کنار مجموعهای بود که داستانهایی را برای کودکان ونوجوانان تولید کرده بودند. «این مجموعه از محصولات شرکت «چهل و هشت داستان» است که در اواخر دوران شاه و اوایل انقلاب به تولید محصولات فرهنگی برای کودکان ایرانی میپرداخت. دیگر اعضای این گروه عبارت بودند از ناهید امیریان در نقش «جینا»، نادره سالارپور در نقش پینوکیو و کنعان کیانی در نقش «گربه نره». ویژگی اصلی این اجرا از داستان پینوکیو، ادغام آن با سازوضرب ایرانی و ترانههای سبک روحوضی است که به این داستان خارجی حال و هوای کاملاً ایرانی میدهد؛ تا آنجا که قسمتی ویژه، جدااز خط سیراصلی قصه، برای نوروز و سفره هفت سین تهیه میشد و در آن قسمت شخصیتهای داستان (پینوکیو، جینا، آقا روباهه و گربه نَره) به شمردن سینهای، هفتسین و خواندن آواز جوجه خروس میپردازند.» (به نقل از ویکیپدیا). از آن مجموعهها ماجرای علیمردان خان و چند قصه دیگر از این دست جزو ماندگارترینها هستند و دریغ که این روزها این آثار نه تنها در آثاری برای بزرگسالان که برای کودکان هم به کار گرفته نمیشوند. نگارنده در هنگام پخش بخشهای ریتمیک همین دندون طلا در جمع خانوادگی دیده است که چگونه همه سنین خانواده تحت تاثیر قرار گرفتهاند. لحن ریتمیک، موزون و آهنگین در کنار محتوای آن و همخوانی با فضای قصه و مضامین اجتماعی آنها واقعا در این تاثیرگذاری جمعی موثر است. در نمایشهای تخت حوضی، بازیگران و خوانندگان از دل مردم بودند و آشنا با آلام، رنجها و شادیهایشان، برای همین بود که اجراهایشان مورد توجه بود و در مورد ادبیات عامهٔ همهٔ اقوام این قابلیتها وجود دارد. آنها بسیاری از مهمترین مفاهیم اجتماعی، اخلاقی و حتی عاشقانه را در سادهترین و دلنشینترین قالبها میریختند و چون از دلشان بر میآمد بر دل مینشست و تصانیف و ترانههای امروز بر دل نمینشینند و همه گیر نمیشوند برای اینکه از این ظرفیتها تهیاند.
از تیراژهای زیر صدهزارتای آلبومهای ستارگان موسیقی و کنسرتهایی که چند بار هم تکرار و تمدید میشوند صحبت نمیکنیم. صحبت از فراگیری در سطح عمومی جامعه است وگرنه آنها که در این کنسرتها، از این کنسرت به آن کنسرت میروند جمعا صدهزار نفر هم نمیشوند!
تصنیفی سوزناک ملهم از تصانیف موسیقیهای کوچه و بازار اما اجرا شده با ساختاری مدرن که میتواند بسط یابد. آثاری که همیشه با مخاطب گسترده مواجه شدهاند اما نمیدانم چرا توسط آهنگسازان ما، به صورت منسجم و پیگیر جدی گرفته نشدهاند و مثلا خود جناب خلعتبری همین روند را در تولید آثاری ملهم از این موسیقیهای مردمی ادامه نمیدهد. این ظرفیت وجود دارد و در همین کار، حامد بهداد علاوه بر بازی خوبش، ظرفیت و علاقهاش در خواندن این آثار را هم نشان داده است. خوانندگان دیگر هم قطعا میتوانند با حضور در کارهایی از این دست، خود را از تکرار موجود در بخش مهمی از موسیقی این روزها برهانند.
هنگامه مفید، جدای از «خونه مادر بزرگه»، «شهر موشهای دو»، «آبپریها» و «غلامحسینخان اصلتهرانی»، «بیالوی آوازهخان» و «مَلی»، سالها قبل، با نام مستعار هنگامه یاشار «ترانههای کوچک برای بیداری» را با بنمایههایی متاثر از همین فضاها برای کودکان خوانده که تبدیل به نوستالژی ما شدهاند. اُپِرِتهای اسماعیل مهرتاش و کارهای ضربی که در آن زمان ساخت و بعضیهایشان بعدا توسط جناب محمد منتشری دوباره اجرا شدند، هنوز هم شنیدنی هستند حتی وقتی مناسب با شرایط و ذایقه روز بازسازی نشدهاند. مرحوم مرتضی احمدی در کنار مجموعهای بود که داستانهایی را برای کودکان ونوجوانان تولید کرده بودند. «این مجموعه از محصولات شرکت «چهل و هشت داستان» است که در اواخر دوران شاه و اوایل انقلاب به تولید محصولات فرهنگی برای کودکان ایرانی میپرداخت. دیگر اعضای این گروه عبارت بودند از ناهید امیریان در نقش «جینا»، نادره سالارپور در نقش پینوکیو و کنعان کیانی در نقش «گربه نره». ویژگی اصلی این اجرا از داستان پینوکیو، ادغام آن با سازوضرب ایرانی و ترانههای سبک روحوضی است که به این داستان خارجی حال و هوای کاملاً ایرانی میدهد؛ تا آنجا که قسمتی ویژه، جدااز خط سیراصلی قصه، برای نوروز و سفره هفت سین تهیه میشد و در آن قسمت شخصیتهای داستان (پینوکیو، جینا، آقا روباهه و گربه نَره) به شمردن سینهای، هفتسین و خواندن آواز جوجه خروس میپردازند.» (به نقل از ویکیپدیا). از آن مجموعهها ماجرای علیمردان خان و چند قصه دیگر از این دست جزو ماندگارترینها هستند و دریغ که این روزها این آثار نه تنها در آثاری برای بزرگسالان که برای کودکان هم به کار گرفته نمیشوند. نگارنده در هنگام پخش بخشهای ریتمیک همین دندون طلا در جمع خانوادگی دیده است که چگونه همه سنین خانواده تحت تاثیر قرار گرفتهاند. لحن ریتمیک، موزون و آهنگین در کنار محتوای آن و همخوانی با فضای قصه و مضامین اجتماعی آنها واقعا در این تاثیرگذاری جمعی موثر است. در نمایشهای تخت حوضی، بازیگران و خوانندگان از دل مردم بودند و آشنا با آلام، رنجها و شادیهایشان، برای همین بود که اجراهایشان مورد توجه بود و در مورد ادبیات عامهٔ همهٔ اقوام این قابلیتها وجود دارد. آنها بسیاری از مهمترین مفاهیم اجتماعی، اخلاقی و حتی عاشقانه را در سادهترین و دلنشینترین قالبها میریختند و چون از دلشان بر میآمد بر دل مینشست و تصانیف و ترانههای امروز بر دل نمینشینند و همه گیر نمیشوند برای اینکه از این ظرفیتها تهیاند.
از تیراژهای زیر صدهزارتای آلبومهای ستارگان موسیقی و کنسرتهایی که چند بار هم تکرار و تمدید میشوند صحبت نمیکنیم. صحبت از فراگیری در سطح عمومی جامعه است وگرنه آنها که در این کنسرتها، از این کنسرت به آن کنسرت میروند جمعا صدهزار نفر هم نمیشوند!
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 30 آذر 1394 - 15:29
افزودن یک دیدگاه جدید