یادی از فعالیتهای افشین یداللهی در خانه ترانه و صنف ترانهسرایان
شاعری با دغدغههای جدی صنفی
سید ابوالحسن مختاباد
[ روزنامهنگار و پژوهشگر تاریخ موسیقی معاصر ایران ]
درآمد: میخواهم خبر را باور نکنم. شاید این دوستان خوب من میخواهند سربهسرم بگذارند و یا یک دروغ آخر سال به خوردم بدهند. لحن کلامشان هم بهگونهای است که چنین چیزی را از فحوای سخنانشان استشمام میکنم. پیش از این البته برخی موارد از این سرکاریها داشتهام. اما وقتی جزئیات ماجرا را توضیح میدهند و میگویند که افشین یداللهی شب گذشته با خانواده مهمان آنها بوده، ماجرا کمی نگرانکننده میشود. هنوز میخواهم باور نکنم که بهداد بابایی میگوید باور کن؛ آقای یداللهی فوت کردند. دکتر معتمدی هم همچنین. اما من نمیخواهم باور کنم. ابتدا با اخوی (دکتر عبدالحسین) تماس میگیرم و ماجرا را جویا می شوم. خبر نداشت. بعد بلافاصله به سید عباس سجادی زنگ میزنم. او نیز بیخبر است.
مجدداً به دکتر معتمدی و آقای بابایی زنگ میزنم و آنها میگویند که دارند حرکت میکنند به طرف سردخانه هشتگرد. هیچ خبرگزاری نیز خبری انعکاس نداده است. هنوز میخواهم آن را دروغ آخر سال بپندارم. چند دقیقه بعد اما زمزمهها به موجی بزرگ تبدیل و خبر تأیید میشود.
***
میانه: افشین یداللهی را نخستینبار در منزل دکتر غلامحسین معتمدی دیدم. بیش از ۵ سال قبل. همانجا بود که فهمیدم این دو همرشتهاند و هر دو البته در زمینه ادبیات و هنر چیرهدست. افشین، ضرب خوبی مینواخت و با پیانوی دکتر معتمدی آوازکی هم خواند. در آنجا بود که بحثی بین ما درگرفت درباره تشکل صنفی در بخش فرهنگ و نیز صحبت «خانه ترانه» به میان آمد و ایشان پیشنهاد دادند که نشستی برگزار شود با موضوع دفاع از حقوق صنفی ترانهسرایان.
چند هفته بعد، به عنوان یکی از سخنرانان که تجربههایی در کارهای صنفی و کپیرایت اهالی موسیقی دارد، به این نشست دعوت شدم. تا قبل از آن تاریخ، من در نشستهای خانه ترانه شرکت نکرده بودم. وقتی وارد سالن شدم و آن جمعیت مشتاق را دیدم، دریافتم که خانه ترانه و مجموعهای که شکلش دادهاند -و بهخصوص آقای یداللهی- چه زحمتی کشیدهاند که چنین جمعی را گرد هم آوردهاند. بعدها برایم تعریف کرد که برای گرفتن مکان ماهانه و برگزاری این نشستها به شکل منظم، چه مصیبتهایی کشیده و میکشد و چند بار تغییر مکان دادهاند.
***
انجام: درباره جایگاه او در ترانهسرایی قطعاً دوستاناش -که دست به قلم هم هستند- باید بنویسند و خواهند نوشت؛ اما مختصر بگویم که قوت و استحکامی که در اشعارش هست و نیز ریتم و وزن مناسب، به همراه تأثیرگذاری این اشعار بر مخاطبان، بیتردید او را در زمره بهترین ترانهسرایان بعد از انقلاب مینشاند. من اما به بخشی از ویژگی او اشاره میکنم که دغدغه ذهنی و اجتماعی من در حداقل دو دهه اخیر بوده و هست و آن، فعالیتهای صنفی اهالی فرهنگ و هنر است. به همین دلیل، همچنان که بر این باورم که باید سالها بگذرد تا شخصی مثل علی معلم در حوزه فعالیتهای صنفی و اجتماعی حوزه سینما و تلویزیون و نقد پیدا شود، جای افشین یداللهی را نیز در کارهای صنفی حوزه ترانه، کمتر کسی پُر خواهد کرد و ما به فاصله دو روز، دو تن از فعالترین چهرههای صنفیِ عرصه هنر را از کف دادهایم.
امثال «یداللهی» و «معلم»، جمعبستِ یک روحیه حقطلبیِ شخصی به همراه قدرت بسیجکنندگی جمعی را داشتند که تقریباً در کمتر اهل هنری پیدا میشود. در این حقطلبی شخصی، منفعت شخصی در درجه بعدی قرار میگیرد؛ امری که در اخلاق صنفی و مدنی ما -بهخصوص در حیطه موسیقی- تقریباً نادر است (بنگرید به خانه موسیقی که چگونه منافع شخصی این نهاد را به وضعیتی شگفت تنزل داد) و حکم کیمیا را دارد.
نمونهای از این حقطلبی شخصی و پیگیری را آقای یداللهی برایم تعریف کرد و همان را در نشست ۳۰ شهریور سال ۱۳۹۱ -که من نیز سخنانی درباره بیانگیزگی خانه موسیقی در پیگیری کپیرایت بیان کردم- توضیح داد. جالب این که آقای سریر (به عنوان ریاست هیأتمدیره وقت خانه موسیقی) در این نشست حضور داشتند و من جلوی ایشان گفتم که خانه موسیقی در این زمینه شعار میدهد و عملی صورت نمیگیرد و از مرحوم «زهرایی» جملهای را آوردم به این مضمون که «حماقت هم با سماجت و استمرار، به حکمت تبدیل میشود و اگر خانه موسیقی این مسئله را پیگیری میکرد، قطعاً میتوانستیم به جایی برسیم.» و اکنون که پنج سال از آن زمان میگذرد، بنگرید که خانه موسیقی در زمینه کپیرایت، حتی یک شکایت در دادگاه ثبت نکرده است. در آن زمان، از قرار، ارکستر ملی قرار بود قطعاتی از موسیقی «شب دهم» و «مدار صفردرجه» را اجرا کند که اشعار آن را آقای یداللهی سروده بود. اما شرکت مجری تبلیغات، از درج نام ترانهسرا خودداری کرده بود، بدون آنکه با او در این زمینه هماهنگیای صورت دهد.
آقای یداللهی تعریف میکردند که با مسئولان مربوطه تماس گرفتم و هشدار دادم که اگر نام من در کنار این تابلو نیاید، از نظر قانونی میتوانم جلوی شما را بگیرم. آنها به دست و پا میافتند و توضیحاتی میدهند و در نهایت، با پادرمیانی استاد حسین علیزاده، ماجرا به سمتی سوق پیدا میکند که قانع میشوند برای نوبت بعدی، این کار را انجام دهند و خوشبختانه انجام میدهند.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : پنجشنبه 26 اسفند 1395 - 22:51
دیدگاهها
با سلام
یادشون بخیر اقای یداللهی واقعا فوق العاده بودن....خیلی دوستشون دارم
افزودن یک دیدگاه جدید