درباره روزگار سپری شده استاد تورج شعبانخانی و ...
آنهایی که باید شرمنده باشند
[ آرش نصیری - روزنامه نگار، مدیر و مجری برنامه هزارصدا ]
«افسوس»، فقط موتیف یکی از مشهورترین آهنگهای زندهیاد تورج شعبانخانی نیست. «افسوس» همراه همه لحظههای او و همه کسانی بود که دوستش داشتند، اما این افسوسها و این همه ویژگی مثبت و مهربانی و شخصیت و نجابت، برای کسانی که یاد گرفتهاند ظرفیتها و سرمایههای اجتماعی ما را بسوزانند، چندان مهم نیست. آنها معمولا دلایل مختلفی پیدا میکنند تا آنچه که باید را انجام ندهند و کاری را انجام بدهند که نباید. آنها معمولا صرفا شلوغیها و سرو صداکنندهها و جوگیرها و ... را میبینند و استاد شعبانخانی اینگونه نبود. نجیبانه و بیادعا و بیسرو صدا گوشهای نشسته و منتظر بود تا قدر تواناییاش برای خلق شریفترین ملودیها دانسته شود، اما افسوس.
***
خیلیهایمان، در اندازههای مختلف، در سوختن کسانی مثل استاد شعبانخانی دست داریم. خیلیهایمان. البته بر کسی که وظیفه و مسئولیتی ندارد حرجی نیست، اما آن مسئول ارشاد یا صدا و سیما یا دیگر نهادهای مسئول نه. آنها در ایجاد سلامت فکری و فرهنگی و هنری جامعه وظیفه دارند و باید ظرفیتهای موجود را دریابند تا جامعه هنری، (و در اینجا جامعه موسیقی) در غیاب معیارهایی که میتوانند موثر و الگو باشند، به راهی نروند که الان رفتهاند. نگارنده البته، مخالف حضور انواع و اقسام موسیقی، حتی موسیقیهای کوچه و بازاری و سبک در بازار موسیقی نیست، اما وقتی شما دوز آهنگهای سالم اما تاثیرگذار را، با بیتوجهی به بزرگانی چون شعبانخانی پایین میآورید، قطعا باید شاهد فراگیری هرچه بیشتر آهنگهای سبک باشید.او همیشه چندین آهنگ سنگین و دلنشین در آرشیوش داشت که همهشان میتوانستند، حتی در صدا و سیما تولید و منتشر شوند و بسیار موثر و جریانساز باشند، مثل «بهار، بهار» که بیشتر در تلویزیون هیت شد، اما وقتی مهمترین و پربینندهترین برنامههای تلویزیون هم در اختیار و اشغال موسیقیهای سطحی قرار میگیرند، امثال شعبانخانیها باید در محاق بمانند و اینگونه، «در وطن خویش غریب» بمیرند. افسوس!
***
شعبانخانی یک موزیسین موسیقی پاپ بود، اما بدون آنکه ادعا و شوآفی داشته باشد، عمیقا فرهنگ داشت. منطق و فرهنگ موسیقایی را از استادش مرتضی حنانه و همنشینی با بزرگان آموخته بود و این آموختهها اضافه شده بود به آنچه در درون داشت. او عاشق فرهنگ و هنر و تاریخ و همه چیز سرزمینش بود. همواره حرمت کلام را نگه داشت و هیچ گاه کار سخیف نخواند و نساخت. حزن ملودیها و صدایش یک حزن تاریخی و عمیق بود. حزنی که غمگینت نمیکند، رهایت میکند در مهربانی و عشق و اشک. همه آهنگهایش چون خود اویند: مهربان و نجیب، ساده و عمیق و بیریا. او خودش بود و همانطوری که دوست دیرینهاش و پیشکسوت صدابرداری، ویگن داودی در مراسم بدرقهاش گفت درون و بیرون استودیو و همه جا یکی بود. این را همکار و دخترخالهاش بانو سیمین غانم هم گفت که علاوه بر همکاری، به واسطه نسبت فامیلی از کودکی با او زیسته بود. اما افسوس این انسان شریف و بیحاشیه حتی در جایی که به امثال او نیاز داشتند، هم قدر ندید؛ صدا و سیمایی که تاکنون هزاران بار «بهار بهار» تورج شعبانخانی را پخش کرده است و هیچ کدام از دهها آهنگ سفارشی که خودشان مدیریت کرده و ساختهاند، به اندازه این آهنگ، نوستالژی بهار را به دلهای مردم نمیآورد. اما افسوس!
***
داستان ارشاد هم به همین منوال است. آنها هم فرصتهایی برای جریانسازی و زنده نگه داشتن ظرفیتها و معیارها دارند، اما علاقهای به کار ریشهای ندارند، حتی در جشنوارههایشان. یک مثال بزنم که خودم پیگیری کردهام.
نگارنده سال قبل، خیلی مانده به جشنواره موسیقی، به نیابت از استاد نامهای نوشتم به «مدیر محترم دفتر موسیقی و دبیر گرامی جشنواره فجر» و در آن «پس از عرض سلام و آرزوی موفقیت در همه امور و به ویژه برگزاری هر چه بهتر جشنواره موسیقی فجر» پیشنهاد برگزاری کنسرت یا برنامه استاد شعبانخانی در جشنواره موسیقی فجر را دادم. کنسرت او نه خرجی داشت و نه مشکلی ایجاد میکرد. خودش گیتارش را بر میداشت و میآمد روی صحنهای که آرزوی اجرا در آن را داشت. همه اینها را در نامه آوردم. حتی پیش از آن، این مقدمه را هم آوردم که «در سالهای اخیر، به هر دلیل، ایرادهایی به انواع موسیقیهای فراگیر و از جمله موسیقی پاپ مطرح میشود که چندان هم بیربط و بیدلیل نیست. از جمله دلایلی که برای این بیهویتی در موسیقیهای تولیدی برمیشمارند، فاصله گرفتن نسل جوان از پیشکسوتان و ستونهای موسیقی، به ویژه در موسیقی پاپ است. بسیاری از این چهرههای شناخته شده و تاثیرگذار که دهها آهنگ ماندگار و شنیدنی و فاخر را ساختهاند، از متن موسیقی و تاثیر بر نسلهای جوانتر دور ماندهاند و یکی از این پیشکسوتان استاد تورج شعبانخانیست.»
بعد درباره ایشان توضیح دادم و نوشتم که «شعبانخانی از نسلیست که ستارههای بزرگشان هم اکنون در حدود سنهای شصت و پنج تا هفتاد و پنج سال هستند و ستارههای مطرح موسیقی پاپ بودند. در بین این چهرهها، آنها که کوچ کردند هنوز هم به عنوان ستارههایی مطرح هستند و البته در سبک و سیاق دیگری کار میکنند، اما استاد شعبانخانی در ایران ماند و متاسفانه چندان قدر ندید، با اینکه هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن آثار درخشانی را ساخته است. او از نوجوانی روی صحنه بود و آثار فاخر موسیقی ایرانی و غربی را میخواند و بعد، با ساختن آهنگ «آدمک» برای صدای زندهیاد فریدون فروغی مطرح شد و بعد از آن، دهها آهنگ درخشان دیگر را برای مطرحترین خوانندگان هم روزگارش ساخت و همچنین آثار زیبایی را برای صدای خود ساخت و خواند که از آن جملهاند: «بهار بهار، چه اسم آشنایی»، «کویر»، «آدمکها»، «خونه خالی، خونه غمگین»، «نازی ناز کن»، «تکیه برباد»، «قمری»، «همسفر تنها نرو»، «دیگه دیره» یا «هنوزم چشمای تو مثل شبای پرستاره ست»، «تکیهگاه»، « چه صبوره دل من»، « گل کاغذی»، «باغچه»، «گل لاله عباسی»، « پروانه من»، « گل ناز پرپر من»، «پرستوهای عاشق» و چندین و چند ترانه زیبای دیگر.» بعد توضیح دادم که «آثار استاد تورج شعبانخانی، چه آنها که برای خود ساخته و چه آنها که برای خوانندگان دیگر ساختهاند، جدای از زیبای و قابلیت زمزمه شدن، از اصالت برخوردارند و همه اینها نشانه جایگاه ویژه این هنرمند پیشکسوت است»
حتی برای آنکه نوشتهام مجابشان کند نوشتم «استاد تورج شعبانخانی یکی از نجیبترین و مظلومترین هنرمندان بزرگ موسیقی پاپ است که آثارش و صدایش طرفداران بیشماری دارد اما به خاطر عرق به وطن و ماندن، سالها گوشهگیر و دور از صحنه ماند. قطعا حضور ایشان روی صحنه، آن هم در جشنواره موسیقی فجر بسیار خبرساز و تاثیرگذار خواهد بود. لازم به ذکر است که بسیاری از بهترین نوازندگان این روزگار آرزوی حضور در کنار ایشان روی صحنه را دارند و قطعا برای اجرای ایشان گروهی حرفهای تشکیل خواهد شد و اجرایش به کیفیت جشنواره خواهد افزود.» و در آخر هم، با کسب اجازه قبلی از استاد خودم را مدیر برنامههای ایشان معرفی کردم. جواب نامهام شفاهی بود. حضور ایشان با اهداف جشنواره نمیخواند! یا یک همچین چیزی. اغلب مدیران فرهنگی ما، متاسفانه سیاستهای نانوشته و ناگفته دارند و یا از این سیاستها خط میگیرند و اتفاقا جایی هم مکتوبش نمیکنند، چون خودشان بهتر میدانند انجام میدهند غیرقانونی و سلیقهایست. افسوس.
***
عاشق اجرا روی صحنه بود و دایما برای آن لحظه که پردهها کنار میرود و او به همراه ارکسترش روی صحنه میآید رویا میدید. با او در این باره خیلی حرف زدیم و لابد با دوستان دیگر هم این حرفها را زد، اما حیف که میسر نشد به جز همان اجرا در هزارصدا که فیلمش پخش شده است و یکی دو بزرگداشت و دیگر هیچ. افسوس!
***
فکر میکنم عمو تورج هم، به سیستم دولتی و خصوصی موسیقی نه تنها امیدی نداشت که شاید از آنها آنقدرها هم ناراحت نبود. او مهربانتر و بزرگوارتر از آن بود که چیزی را به روی کسی بیاورد. بینهایت عزت نفس داشت و قانع بود و اساسا اگر هم چیزی میگفت به خاطر تامین زندگی و نگرانی از آینده همسر جوان و فرزند نوجوانش بود. او میتوانست و شاید، باید از مملکت میرفت تا سالها گرفتار محاق کاری ومالی نباشد اما به عشق وطن و خانه مادری نرفته بود. آنها که رفته بودند اما دوستان گذشته و نردبانهایشان را فراموش کرده بودند و استاد، به حق، بیش از همه از دوستان قدیمش ناراحت بود و این بیش از همه خودش و دوستان نزدیکش را ناراحت میکرد. آقای ابراهیم حامدی و حسن پورستار چند ساعت بعد از رسانهای شدن درگذشت آقای شعبانخانی برایش پست اشک و خون گذاشتند! آقای صدا، تا حالا کجا بودید؟ در آن پست اینستاگرامی پرسیدید: «تورج جان، تو هم رفتی؟» بله، رفت. این را باید وقتی که بود از خودش میپرسیدید و مثلا میپرسیدید که «تورج جان، چه میکنی و چگونه زندگی میگذرانی؟» میدانید نمایندگان شما از استاد آهنگ میخواستند اما رایگان؟ میدانید که شما اگر سالی اقلا یک آهنگ از ایشان میگرفتید و یا اقلا اجازه میدادید که ادمین شما، هر سال یک بار و به بهانه تولد یک پست از ایشان بگذارد، چقدر در خروج ایشان از انزوا کمک میکرد و یا اقلا شادش میکرد؟ آقای «همسفر تنها نرو» (که این آهنگ بعد این همه سال، قطعا جزو سه تا از بهترین آثاریست که خواندهاید)، چرا دوباره نخواستید از این مرد که این همه مدیونش هستید، سالی اقلا یک ملودی بگیرید و در آلبومتان بگذارید تا او همچنان در بورس بماند؟ اصلا چرا حق همان آهنگها را درست و درمان ندادهاید؟ آیا حق تورج جان شما این بود که فرستاده شما از او آهنگ بخواهد اما رایگان؟! چه کسی این را باور میکند، خوانندگانی که این همه مدیون این مرد نجیب و شریف بودند و سالهای خوش جوانی را در کنار هم گذرانده بودند، این همه سنگدلانه و کاسبکارانه با او برخورد کردهاند؟ اغلب آنها البته در مورد دیگران هم همیناند. تا وقتی از ایران شعر و آهنگ رایگان برایشان سرازیر است چه نیازیست به تورج شعبانخانی و اکبر آزاد و محمدعلی شیرازی و آرش سزاوار و سعید دبیری و .....
افسوس!
***
آقای استاد بزرگ موسیقی ایران که با موسیقی پاپ، حتی پاپ فاخری مثل آثار تورج شعبانخانی عداوت دایم دارید و در اکثر شوراها هم هستید و در دادن نشان هنری به ایشان ممانعت به وجود آوردید و حالا خانوادهشان را از حداقل مستمری محروم کردهاید، شما هم شرمنده باشید.
***
اینجا سرزمین از دست دادن فرصتها و سرمایههاست. نه تنها سیستم مدیریت در بخشهای مختلف، که خود ما هم در کار تلف کردن همدیگر هستیم. افسوس که فرصتهایی که از دست میروند دیگر بر نمیگردند. تورج شعبانخانی یک مثال و نشانه است. کسی که پشت دیوارهای سطحی شدن موسیقیها و ملودیها و شتاب اغلب اهالی موسیقی برای تاختن به آن سمت ماند برای آنکه از او سطحی شدن بر نمیآمد. نجابت و گوشهگیری او کار دستش داد و بیتوجهی همه ما مزید بر علت شد تا صدایش شنیده نشود، هرچند آنچه که از او ماند همیشه خواهد ماند به خصوص آنجا که گفت: «دیگه دیره، دیگه دیره...»
دوستانی که عمو تورج مهربان از شما رنجیده بود، هر چند که برای دلجویی کردن از خود او دیگر دیر شده است، اما ملودیهایی ساخت که خیلیها را، دوست قدیمی همه شما، ویگن داودی ضبط کرده و هنوز هست. استاد شعبانخانی عاشق آن بود که ملودیهایش توسط مردم کوچه و بازار زمزمه شوند. خودش بارها گفت این ماجرا در مصاحبه مفصلی که با ایشان داشتم هم آمده است. میگوید: وقتی در تاکسی مینشینم و راننده دارد آهنگ مرا میشنود و زمزمه میکند انگار دنیا را به من دادهاند. میپرسم: حتی اگر آن راننده نداند سازنده این آهنگ شما هستید که در تاکسی نشستهاید؟ میگوید بله، حتی اگر نداند...
او دنیا را داشت و رفت...اما افسوس!
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 24 آذر 1398 - 14:05
دیدگاهها
نوشته ای عمیق و تاثر برانگیز بود و از تو تشکر میکنم برای همت و غیرتی که داری و صرف نوادر و بزرگان هنر این خاک هنرکُش می کنی.پیشتر گفتم و اینجا هم میگویم : محمدعلی شیرازی و سعید دبیری و اکبر آزاد و دیگر یلان موسیقی را بیشتر دریابید قبل از آنکه رسم نوحه سراییشان را بجا آوریم.
Ok. I use translate and will be good ok?
افزودن یک دیدگاه جدید