برای محسن چاوشی که با صدای عصیانزدهاش، درد یک نسل را فریاد زد
صدای نسل یاغی
[ وحید سعیدی - روزنامه نگار ]
01
نسل ما یک صدای خسته میخواست؛ یک صدای زخمخورده از نسل خودش. این نسل یاغی دنبال صدایی بود برای فریاد. نسلی که به آن میگفتند نسل سوم. این نسل از نیمه دوم دهه ۷۰ آرام آرام وارد اجتماع شد و اوایل دهه ۸۰ ستارههای این نسل ظهور کردند. محسن چاوشی یکی از همانها بود. یک عاصی با صدایی سوخته که میخواست فریاد نسلش باشد. قلاب صدایش در همان تکتِرکهایی که به شکل غیرمجاز بین مردم دست به دست میشد، به دل مخاطبش گیر کرد.
02
اوج کار چاوشی در آن سالها، ترانههای «سنگ صبور»، «خیانت» و «عروس خوب قصه» بود. دو تای اول همانهایی بودند که شریفینیا و مهرجویی را آنچنان تحت تاثیر قرار دادند که از بین آن همه خواننده، صدای چاوشیِ غیرمجاز آن سالها را برای «علی سنتوری»شان انتخاب کردند. صدایی که هماهنگ و همسنگ شده بود با تیپ و قیافه بهرام رادان که قرار بود علی سنتوری باشد. اینجا بود که انگار چاوشی در قامت رادان حلول کرد. هر دو ستارههای یک نسل بودند، در بهترین سالهای جوانیشان قرار بود شاهکار سنتوری را به اتفاق خلق کنند. صدای او بر جسم آن دیگری نشست و ماحصلش شد اجرای ترانه «خیانت» و «سنگ صبور» در فیلم سنتوری. فیلم هیچوقت رنگ پرده را به خودش ندید، اما برای چاوشی نقطه عطفی شد برای دیده شدن بیشتر.
03
صدای چاوشی چند سال بعد از «سنتوری» مجاز شد و آلبومهایش یکی یکی بیرون آمدند. آلبومهایی که حالا دیگر امضای پر رنگ چاوشی را بر پیشانی داشتند. او از اینجا به بعد مخاطبان تازهای پیدا کرد. نسل چهارم که تازه در حال سر برآوردن بودند. نسلی که دغدغههایش با نسل چاوشی متفاوت بود و این یعنی مصاف خواننده محبوب نسل سوم با یک چالش بزرگ. چالشی که خیلی از خوانندههای همنسل او نتوانستند از پسش بر بیایند، یا به مصافش نرفتند و یا اگر رفتند شکست خوردند. اما چاوشی مجهز بود به یک سلاح آخته که هر نسلی را زمینگیر میکرد. سلاحش همان صدای خستهای بود که همگام شده بود با ترانههای از جنس و روح زمانه. او با این سلاح در هر چالشی پیروز میشد و در این چالش هم. صدای او این نسل را هم مسحور خودش کرد تا در اوایل دهه نود به اوج محبوبیت برسد.
04
بزنگاه دیگر چاوشی جایی بود که او به مصاف اشعار کهن رفت. جایی که توانست وجه دیگری از توانایی خودش را عیان کند. اشعار کهن بیشتر با موسیقی سنتی همآوا شده بودند، حالا با صدای عصیانزده چاوشی رنگ و لعابی دیگر پیدا کرده بودند، انگار چاوشی با صدایش نوری بر این اشعار تاباند که ابعاد دیگرشان نمایان شدند. او با نسلی همراه شده بود که مثل نسل خودش و یا نسل قبلترش، زیاد اهل کاوش و کنجکاوی نبود و شاید به همین خاطر بخشی از هویتش که همان ادبیات کهن بود را نمیشناخت. صدای چاوشی پلی شد تا این نسل اشعاری از خاقانی، مولانا و... به گوشش بخورد و بداند خاقانی شعرهایی دارد که بر روح و روان چنگ میاندازد و مخاطب را به خلسه میبرد. چاوشی با روح و روانش میخواند، صدایش مماس است با جان مخاطب.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 - 12:50
دیدگاهها
محسن چاوشی عزیز دله
شما می توانید یک صدا رو دوست داشته باشید یا نداشته باشید. صدا چیزی است خدادادی که شخص در ان نقشی نداره. تربیت صدا ، استفاده درست از صدا ، ساخت ملودیهای زیبا و تنظیم های مناسب ، انتخاب اشعار مناسب کاری است که محسن چاوشی بخوبی از عهده آن بر امده. او حالا کسی است که در موسیقی ما دارای سبکه. می توانید او را دوست داشته باشید یا نداشته باشید .باور کنید اگر از کسی یا کارش خوشتان نمی آید در موسیقی راحتترین راه حل برای شما وجود دارد . کارهای او را گوش نکنید. دلیلی وجود ندارد که به او و صدایش یا سبک کاریش توهین کنید.محسن چاوشی اگر حتی همین امروز از موسیقی خداحافظی کند ، نامش همیشه در موسیقی ایران جاودانه خواهد ماند. چه بخواهیم چه نخواهیم. اما بنظرم او هنوز خیلی در موسیقی کار دارد و هنوز نقطه اوج او فرا نرسیده.
شما میتونی محسن چاووشی باشی با حلقه دوستان محدود که هر روز یک لقب برات میسازند و نقد هر منتقد رو غرض ورزی علیه محسن چاووشی بدانند و نگذارند که انتقاد ها به چاووشی برسه .چاووشی چاووشی شد بخاطر حس مشترک نسل جوان با اشعارش ولی چاووشی الان مجموعه ای گاها از شعر های گنگ و نامفهومه که فقط حلقه اطرافیان و متعصبان بهش برایش کف و جیغ میزنند و چاووشی شروع به سقوط میکند.من از اول چاووشی گوش میدادم و برای شنیذن اثرش لحظه شماری میکردم اما افسوس الان....
جانم که حق مطلب رو ادا کردید .
افزودن یک دیدگاه جدید