نظری که شما قصد پاسخ دادن به آن را دارید وجود ندارد.
به مناسبت آغاز بیست و نهمین جشنواره موسیقی فجر
رویای موسیقی
[ علی ترابی - رئیس انجمن موسیقی ایران ]
جشنواره ی موسیقی فجر در پیش است . و من «پای آبله از راهی دراز» ، کوله بارم را لحظه ای از دوش وا می نهم تا دمی برآسایم . می دانم که باید به خوابی خوش فرو روم تا توان خود را برای رساندن این بار به روزهای فرجامین آن، احیا کنم:
در خواب می بینم که کارها با نهایت آرامش به پیش رفته است. سالن هایی عالی و حرفه ای در اختیارمان نهاده و مدیران سالن ها به عهد خود وفادار مانده اند ؛ دیگر ، چند روز مانده به جشنواره، ناگهان خبری از احتمالِ نداشتن سالن برای برخی از روزهای میانی جشنواره ، به گوش نمی رسد و دیگر هیچ یک از متولیان سالن ها از نبود امکانات کافی و فقدان تجهیزات صدابرداری، پیانو ، نداشتن صدابردار و مشکلاتی از این دست ، سخن نمی گویند.
خواب می بینم که اعتباری مناسب در اختیارمان نهاده اند و به ما توصیه می کنند که این همه سخت گیری و خسّت نسبت به حق الزحمه ی گروها، عوامل و کارکنان را کنار بگذاریم و نگذاریم که جشنواره تا به این اندازه در فشار مالی و به شکلی حداقلّی برگزار گردد ... . این آرامش و شادمانی رویایی، هنگامی به اوج خود نزدیک می شود که بر روی میز، نامه هایی از دبیران فستیوال های معتبر جهانی می بینم که در آن ها با اشاره به اعتبار بی نظیری که جشنواره ی موسیقی فجر ، بدان دست یافته است و با توجه به میزان قدمت، ابعاد گسترده و تنوع آن در ژانرهای گوناگون، تقاضای حضور در این جشنواره را نموده اند ، بلکه بتوانند گروهی را مجاب به شرکت در فستیوال های خود کنند.
در خواب من ، بزرگان موسیقی به عنوان متولّیان اصلی و واقعی این هنر ارجمند، دور هم گرد می آیند و از خود می پرسند: چرا باید بزرگان سینما ،همه ی اعتبار و حاصل تلاش خود را با جدّیتی تمام به جشنواره ی فیلم فجر برسانند و در دراز مدت، خود و فرهنگ کشور خود را از امکاناتی که اعتبار و جایگاه جشنواره، به خود جذب می کند، بهره مند سازند ولی ما هیچ وقت نتوانیم برای یک بارهم که شده، همه ی دلخوری ها و گلایه های به حقّ مان را کنار گذاشته و جشنواره ای را که در حقیقت، خود ، مالک و صاحب آنیم، همیشه به دیده ی انکار ننگریم؟!.
در این خواب شیرین، تمامی کسانی که فقط به هنگام توزیع بلیت های اهدایی ، به صرافتِ رفتن به کنسرت های موسیقی می افتند، این بار با من تماس می گیرند و اعلام می کنند که برای نشان دادن احترام خود به تلاش و کوشش گروه های موسیقی و برای کمک به تأمین مالی این گروه ها ، تصمیم گرفته اند ، امسال برای شرکت در جشنواره، بخش ناچیزی از هزینه های سالانه ی خود را که صرف خرید پوشاک و گوشی های گران قیمت می کنند، به خرید بلیت نیز اختصاص دهند.
در خواب می بینم که اجرای گروه های جوان جشنواره در بخش «استعدادهای درخشان» و «نسلی دیگر» - که ناب ترین آفرینش های موسیقیایی را ارائه می کنند- با استقبالی بی نظیر از سوی مردم روبه رو شده و جوانان خلاق و هنرمند این بخش ها با امید و اشتیاق فراوان، به مخاطبانی فکر می کنند که اصالت هنر را درک کرده و آن را ارج نهاده اند.
در این شب پیش از آغاز جشنواره ، امیدها و رویاهای دیگری نیز از جلوی دیدگانم می گذرد : این که اجراها با بهترین کیفیت صدا و سرِوقت آغاز گردیده اند؛ هر میهمانی دقیقاً در جایگاه خود نشسته است؛ هیچ گروه رتبه نیاورده ای در بخش رقابتی ، داوران را متهم به جانبداری از گروه های برگزیده نمی کند ؛ برخی از رسانه ها در گزارش خود از جشنواره ، سازها را صور قبیحه تشخیص نداده و پشت گل و بلبل پنهان نکرده اند و ... بسیاری دیگر .
اما پایان خوش این رویاها هنگامی است که می بینم، خود من نیز به عنوان مدیر اجرایی، بالاخره توانسته ام بخشی از مشکلاتی را که به نحوه ی مدیریتم مربوط است، برطرف نموده، ظرفیت خود را به حداکثر و نقایصم را به حداقل برسانم.
از خواب برمی خیزم. اینک روز نخست جشنواره است. باید میان خواب شیرین و بیداری، سخت یکی را انتخاب کرد : "به زیر سایه رفتن، پناه جستن ، بارهای سنگین را از دوش برداشتن و سبکبال شدن؟ یا ایستادن، به خود تکیه کردن، بارها را به دوش کشیدن و به رفتن ادامه دادن؟"1 .... بر می خیزم.
تاریخ انتشار : یکشنبه 27 بهمن 1392 - 16:22
دیدگاهها
چه متن زیبا و با احساسی است.
بسیار زیبا و عالی
مرسی آقای ترابی مدیر توانا و دوست داشتنی موسیقی ایران.
مجری اختتامیه جشنواره کی هست؟
آقای ترابی عزیز این خواب یک شب شما خواب هر شب ما اهالی موسیقی است با کمی تفاوت! به خصوص اون قسمت اعتبار و بودجه و اونجا که که سازها را صور قبیحه تشخیص نداده و پشت گل و بلبل پنهان نکنند!!
با این همه باز هم دم شما گرم که به ما انرژی مثبت میدید و تا جایی که تونستید جشنواره امسال رو هم پرمخاطب و خوب دارید برگزار می کنید.
آقای ترابی متن بسیار زیبا و دلنشینی بود. فقط من آخرش رو با ابهام تمام کردم!
افزودن یک دیدگاه جدید