[ پویا نیکپور - آهنگساز و تنظیمکننده ]
در یک مجموعه یادداشت قصد داریم درباره نقش و عملکرد یک تنظیمکننده در تولید قطعات موسیقی صحبت کنیم. در ابتدا موسیقی را به دو بخش هموفونیک و پلیفونیک تقسیم میکنیم. موسیقی هموفونیک از قرن نهم میلادی به وجود آمد و به معنای تک صدا و تک نت است. موسیقی پلی فونیک هم به معنای چندصدایی و چند نتی است و از قرن سیزدهم شکل گرفت و در قرن شانزدهم میلادی به دوران طلایی خودش میرسد و به فرم کَنُن میرسد.
فرم کنن هم یکی از جالبترین شیوههای اصوات برای آهنگسازان در دورهای بوده که یک فضای کنترپوئنتال درست میکردند و ملودیها قابل پیشبینی بوده و تکرار میشده و در واقع یک نوع موسیقی پاپ امروزی بوده که در قرن شانزدهم رواج داشته است. میرسیم به موسیقی امروز ما که پلی فونیک و پلی تونیک است. یعنی چند صدایی و از لحاظ هارمونی هم چند لایهای است.
علم هارمونی در کنار بحث تنظیم، علم بسیار کارساز و کارآمدی است. بهاین نحو که نشان میدهد سمت و سوی آن موسیقی از لحاظ آکوردی با چه تزئیناتی میتواند پیش برود.
-
* یک آهنگساز خودش تنظیمکننده هم هست
اگر خیلی ساده بخواهیم از تنظیم یاد کنیم در حقیقت تنظیم عملی کردن یک نقشه گنج یا نقشه یک ساختمان است. آهنگسازی نقشه اصلی آن و تنظیم عملی کردن آن است. بهاین نحو که شعر به عنوان مضمون و آهنگسازی هم به عنوان نقشه آن کار است و بخش عملی کردن بسیار مهم است. زمانی که نقشه یک ساختمان کشیده میشود نیاز به ساخته شدن و عملی کردن دارد. یک مهندس باید با تمام ظرافتها بسازد و حتی گاهی براساس نقشه اولیه، چیزهایی را هم تغییر میدهد و این بخش فوق العاده کار سخت و در عین حال فنی است.
همانطور که میدانید سبک های مختلفی در موسیقی وجود دارد. اگر بخواهیم به شکل کلاسیک بررسی کنیم،
یک آهنگساز خودش تنظیمکننده هم هست. آهنگسازان بزرگ در قرنهای قبلی از دوره باروک تا دوره کلاسیک و رمانتیک و مدرن و پست مدرن هیچ وقت آهنگ خودشان را برای تنظیم در اختیار شخص دیگری قرار نمیدادند. در نتیجه آن آهنگساز از لحاظ علمی در جایگاه بالایی قرار داشته و از لحاظ عملی هم تنظیم را میدانسته و یعنی علم تنظیم مثل علم جراحی است.
علم ارکستراسیون، سازشناسی، هارمونی، کنترپوئن و فرم و موارد دیگری است که در تنظیم وجود دارد. این چیزی که عنوان میکنم بخش علمی و الگوریتم یک کار اساسی بین المللی است. در قرن بیستم وارد یک عصر تکنولوژیک میشویم و تمام این بحث در قالب قدرت رایانه مطرح میشود. یعنی تمام قدرتی که فرد برای انجام این عملیات باید داشته باشد که هرکدام یک تخصص و دوره چند ماهه و چند ساله است، امروز با رایانه تمام این کارها انجام میشود. سادگی این موضوع به قدری میشود که یک دانش آموز میتواند با کنار هم قراردادن سادهترین پترنها و لوپها و سمپلهای آماده یک چیزی تولید کند و سطح فکری مردم در قالب پاپیولار را مرتفع کند. پس تنظیم را اگر بخواهیم جدی بررسی کنیم به معنای شاخ و برگ دادن و عملی کردن تفکرات و نقشههای آهنگساز است.
-
* آهنگساز با ملودیسرا چه تفاوتی دارد؟
تفاوت آهنگساز با ملودیسرا این است که آهنگساز تمامی قواعد علمی موسیقی اعم از ملودی شناسی، ملودیسازی، حرکات کاملاً مختلف در بخش ملودیک و الگوها را میشناسد. اما ملودیسرا به شکل قریحی چیزی را یاد گرفته و به او الهام میشود که بعضاً در قرن بیستم هم ملودیها تکراری است.
کسی که ملودی می سازد، آهنگساز نیست. بلکه آهنگساز کسی است که بتواند خودش خط ملودیاش را تنظیم کند. موتزارت، ژوزف هایدن، باخ و شوپن و... را آهنگساز میدانیم چون آهنگ را در قالب تونالیته، ریتم، سلفژ، نت و پلی فونی میشناسند. اما کسی که امروز آهنگ میسازد کمتر با این علوم آشنایی دارد و شاید هم اصلاً نیاز نباشد. پس بنابراین آهنگساز و تنظیمکننده اسمشان همان است ولی کاملاً عملیاتشان تغییر کرده است.
در صورتی که بخواهیم موسیقی را به شکل اجمالی نگاه کنیم،
موسیقی الکترونیک از یک سری اتفاقات الگووار تشکیل شده که کنار هم قرار گرفته اند و وقتی این پترن ها و لوپها در بیتهای متفاوت تکرار میشوند، ریتمی در نبض و فکر و روح افراد ایجاد میکند. این موضوع خیلی اپیدمی شده که تنظیمکنندهها حتماً موسیقی های ریتمیک تهیه کنند تا مردم اوقات خوشی با آن داشته باشند. بخشی از تنظیم این است که کار شاد و ریتمیک تهیه شود اما
تنظیم صرفاً این نیست که حجم عظیمی از صدا را روی هم بریزیم و به کسی بدهیم تا میکس و مستر کند. تنظیم یعنی داشتن علم اینکه سمفونی چهار موومانی را به سه دقیقه موسیقی روی سازی مثل گیتار یا پیانو تبدیل کنند. به نحوی که فرمت و شکل اصلی ملودی ثابت باقی بماند و تنظیمکننده بتواند آن را برای یک ساز خلاصه کند. تنظیم صرفاً شلوغی و صد کانال صدا گرفتن نیست. خیلی از تنظیمکنندههای بزرگ دنیا، موسیقی های با عظمت را برای یک ساز تنظیم میکنند. پس بنابر این تنظیمکننده فردی است که علوم مختلف در رابطه با موسیقی را به نحوی دارد که به هر شکل بخواهند میتواند کاری را تنظیم کند.
همچنین یکی دیگر از ویژگی های تنظیمکننده این است که بتواند در چند سبک، یک موسیقی را تقسیم کند. اگر تنظیمکننده امروز ما بتواند یک ملودی را در هشت یا ده یا هر چند نوع تنظیم کند، اسمش تنظیمکننده است. مثل جراحی که هر نوع تومور را در هر نقطه مغز باشد بتواند عمل کند. اگر کسی بتواند علوم تنظیم را برای رضایت سبکهای مختلف به کار بگیرد در حقیقت یک موزیک پرودیوسر است و میتواند در چندین زمینه، سبک داشته باشد. البته کسی که یک سبک کار میکند هم موزیک پرودیوسر هست ولی قابلیتهای محدودی دارد. این بحث به بخش استودیو و فنی و صدا و میکس و مسترینگ ختم میشود. امروزه اگر تنظیمکنندهها این علم را داشته باشند در زمان تنظیم از لحاظ بازه فرکانسی و صدایی و ارکستری، طوری این کار را انجام میدهند که روز آخر خودشان بتوانند در میکس از پس کار بر بیایند.
خیلیها انتظارشان از میکس و مستر این است که معجزه رخ دهد ولی معجزه باید در تنظیم رخ دهد تا دست آن فرد را باز بگذارد که در بازه فرکانسی بیست هرتز تا بیست کیلوهرتز صداها را طوری میکس و مستر کند که آن تنظیم خوب باشد.
دیدگاهها
چند تا نکته :
۱. ما موسیقی به نام هموفونیک و پلی فونیک نداریم در اصل بافت هموفونیک و پلی فونیک داریم.
۲. موسیقی تک صدا و تک نت مونوفونیک است نه هموفونیک، بافت هموفونیک بافتی است که داری یک صدا بعنوان ملودی اصلی و صدای دیگر بعنوان همراهی باشد.
۳. دوران طلایی (؟؟؟!!!) بافت پلی فونیک، فرم فوگ است نه کانن چون از پیچیدگی و جذابیت بسیار بالاتری نسبت به فرم کانن (که صرفا تکرار ایده اولیه پس از فاصله ی زمانی کوتاه میباشد) برخوردار است.
۴. ما چیزی به نام موسیقی (بافت) پلی تونیک نداریم، شاید منظورشون پلی تنالیته (استفاده ی از چند تنالیته ی مختلف همزمان با هم) است!
۵. ایشون گفتند ((تنظیم یعنی داشتن علم اینکه سمفونی چهار موومانی را به سه دقیقه موسیقی روی سازی مثل گیتار یا پیانو تبدیل کنند)). کسی که قصد تنظیم یک سمفونی رو داره نمیتونه مدت زمان اثر رو کاهش بده (اونم ۳ دقیقه!!!).
۶. ایشون گفتند ((کسی بتواند علوم تنظیم را برای رضایت سبکهای مختلف به کار بگیرد در حقیقت یک موزیک پرودیوسر است)) اما تعریف استاندارد موزیک پرودیوسر هیچ ربطی به چیزی که ایشون گفتند نداره و خیلی گسترده تر از صرفا توانایی در تنظیم به سبک های مختلف است.
اینکه میگن تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد حقیقتی است...
این همه اشتباه در یک مقاله اونم از کسی که خیلی ها گمان میکنن با سواده جای تامل داره...!
موزیک ما حذف نکن لطفا...
من موسیقی رو علمی بلد نیستم، اما تا جایی که سواد انگلیسیم جواب میده،
"مونو" به معنی "تک" به کار میره و "همو" برای چیز های هم جنس و همگن استفاده میشه !
پس مونوفونیک میشه تک صدایی ! نه هموفونیک ! کما این که دوستان حرفه ای هم بالاتر اشاره کردن !
----------------------------------------------------------
ضرب المثل معروفی هست که میگه : کوری عصاگیر کور دگر شود !
با این مقالات پر از غلط، افراد جویای دانش بیشتر گمراه میشن !
لطفا چاپ کنید !
افزودن یک دیدگاه جدید