نامه سرگشاده یک ترانهسرای نامدار داخلی به شهیار قنبری
افشین مقدم: دریغ که ما بسیار کمتر از نسل شما از قوه به فعل میرسیم
موسیقی ما - به دنبال انتشار گفتگویی از شهیار قنبری ترانهسرای نامآشنای موسیقی ایران با عنوان «اول آرتیست شوید، بعد ترانه بنویسید»، یکی از ترانه سرایان فعال داخلی که سابقه همکاری با خوانندگانی چون علیرضا عصار، محمد اصفهانی و... را در کارنامه خود دارد، نامه سرگشاده ای را خطاب به شهیار قنبری در اختیار موسیقی ما قرار داده که در ادامه عیناً می خوانید:
«وقتی كه جریانی به نام ترانهسرایی مورد انتقاد تند قرار میگیرد و همه در این میان بیسواد و بیدانش لقب داده میشوند -آنهم از طرف كسی كه خود یكی از بزرگان ترانه است- یا به احترام پیشكسوتی پاسخی داده نمیشود یا برای موضوع اهمیتی قائل نیستیم كه پاسخ دهیم، یا به خاطر قدرت حریف توان پاسخگویی نداریم و صدایی نیست كه پاسخ دهد! سكوت ترانهسرایان دیگر را اگر به قولی به پای احترام به پیشكسوت بگذاریم، ناگزیر باید پاسخ مرا حمل بر این كنید كه صدایی هست که پاسخ میدهد و هم اینكه موضوع قابل اعتنا و بسیار بااهمیت است. از هركسی كه این متن را میخواند، خواهش میكنم حتی این تعبیر را هم نداشته باشد. من صدای كسی نیستم و به نمایندگی از جامعه ترانهسرایی دست به تقریر این نامه نزدهام كه اگر جز این بود، حتماً امضایشان را پای این نامه كپی برابر اصل میكردم. پاسخ مرا صرفاً در جهت اهمیت موضوع دنبال كنید.
چیزی كه مرا بر آن داشت تا این یادداشت را بنویسم، این بود كه احساس كردم بخش بزرگی از انتقاد موجود از وضعیت ترانه و ترانهسرایی داخل كشور -با توجه به كدهای مصاحبه و بعضی از شاهد مثالها- ناشی از قضاوت مصاحبهكننده و مصاحبهشونده روی بعضی از دوستان ترانهسرای داخلی است که با خوانندگان بزرگ مشغول همکاری هستند و این قضاوت به كل جریان ترانهسرایی داخل كشور تعمیم داده شده و به نوعی جدا از بخشهای بسیار مفید این مصاحبه، در بخشهایی هم با یك انتقامگیری (با لحنی تحقیرآمیز) مواجه هستیم تا یك مصاحبه و نصیحت پیشكسوتی كه میخواهد تجربه خود را در اختیار دیگران قرار دهد و به كارورزان ترانه نسل بعد از خود بگوید که برای بهتر شدن چه باید بكنند و چگونه قد بكشند!
و اما پیش از هرچیز سخن كوتاهی با مصاحبهكننده دارم.
آقای مصاحبه کننده! افرادی از نسل ترانهسرای امروز هستند كه یكی از عوامل جدی اوجگیری و زمزمهپذیر شدن بیش از پیش آثار خوانندگان بزرگ و حتی خوانندگان متوسط -چه داخل و چه خارج از كشور- در میان مخاطب شدهاند و پس از سالها ركود، دوباره امروز شاهد هستیم كه ترانهها و آهنگهای اسلو و فاخر كه خاطرهاش برمیگشت به دوران طلایی دهه پنجاه، در سطح وسیعی شنیده شده و در مواردی مگاهیت میشوند. چیزی كه پیش از همكاری تنی چند از ما با خوانندگان بزرگ فقط در مورد آهنگهای ریتمیك دیسكو اتفاق میافتاد. بعضی از رپرها و گروههای زیرزمینی با مستهجنترین ادبیات، موسیقی پاپ را به انزوای كامل كشانده بودند. آیا درست شنیدم؟ ما باید برگردیم از «ستاره آی ستاره» آغاز كنیم؟! انصاف، کمترین چیزی است كه از یك مصاحبهكننده انتظار میرود. كوبیدن تلاشهای یك نسل -كه در ادامه به آن اشاره خواهم كرد- به بهانه مصاحبه با یك اسطوره، وجدان راحتی میخواهد كه امیدوارم شما داشته باشید.
چه تفاوت وحشتناكی است بین پانزده سالگی تو و پانزده سالگی ترانهسرایان بزرگ دهه پنجاه مثلاً شهیار قنبری كه به قول خودش در آن سن اروپا را دیده، بیتلز گوش داده و... در پانزده سالگی من «مدرن تاكینگ» در كاستهای بیلیبل و بیكیفیت در اوج بود و تا قبل از همهگیر شدن ویدئو، هنوز شكل خوانندگانش را هم ندیده بودم و مارادونا تنها قهرمان نوجوانیام بود كه تصویرش را میدیدم. ماشینها را میگشتند و نوارهای خوانندگان را جمع میكردند. اگر در خانه صدای ضبط از پنجره بیرون میآمد، همسایه ناراحت ما زنگ میزد به كمیته. اگر تا حدی بود كه كلمات را تشخیص دهی، پدر استغفرالله میفرستاد و میگفت «پسر! مردم شهید دادهن. اون وقت تو آهنگ گوش میدی؟!»
تردید دارم نسل ترانهسرای دهه پنجاه در تمام تجربه پانزده سالگیاش عذاب وجدانی از این جنس را تجربه كرده باشد. یك شب در میان، هنگام دیدن سریال مورد علاقهمان آژیر خطر از تلویزیون پخش میشد و به پناهگاه نرفته، خاموشی مطلق و صدای شكستن دیوار صوتی را میشنیدیم و میفهمیدیم كه جنگندههای عراقی از بمباران هموطنانمان به آشیانه بازمیگشتند. نه در آسمان آرامش بود و نه در زمین.
كوچه كودكی من اسمش بنبست «ستاره» بود كه در حدود 15 سالگیِ من شد شهید عباس آذربو. عباس كاپیتان تیم فوتبال محلهمان بود. روز تشییع جنازهاش، مدرسه فقط دو ساعت مرخصی میداد و من و بچهمحلهای هممدرسهای زمان بیشتری میخواستیم. چندتایی از مدرسه فرار كردیم كه به تابوتش برسیم. ولی قدمان كوتاه بود و دستمان به تابوتش نمیرسید. غافل از اینكه جنازه عباس در تابوت فقط یك مشت استخوان و پلاك بود و این دقیقاً همان زمانی بود كه ترانه «بمان مادر» در ایران كولاك كرده و شنیدناش جرم بود.
آقای قنبری! كجای 15 سالگی من و همنسلانام شبیه نسل شما بود؟
«قصه دو ماهی» و ١٧سالگی خالقاش یادش بهخیر كه آغازش با خوانندگان مطرح روز و محبوب مردم است. شاید كسی ادعا كند كه در یك تدوین موازی و همزمان، فلان استعدادِ همسن «شهیار» در فلان شهرستان دورافتاده هیچوقت حتی خواب فرهاد را هم نمیتوانست ببیند. چه برسد به اینكه موفق شود ترانهای به دستاش برساند. حتی اگر موفق هم میشد، آیا چون شهیار و ایرج و اردلان برند میشد؟ اینجاست كه شهیار خودش پاسخ میدهد «ابتدا باید آرتیست باشی و بعد ترانه بنویسی» و البته من هم معتقدم آن زمان حتی با مدرك سیكل، كارمندت میكردند نه مثل حالا با مدرك PhD بیكار و اگر كسی حتی استعداد در حد سیكل داشت، میتوانست خودش را به قافله برساند و نقش خود را بازی كند.
ترانهسراهای غریبهتر -نسبت به مثلث ترانه- هم از صدای خوانندگان مطرح در همان دوران بینصیب نماندند؛ اما این كجا و آن كجا؟! راستی آیا به آنها هم تا این اندازه انتقاد میشد كه به ما میشود؟ اگر فرهاد بزرگ هم زنده میماند و از این نسل، ترانه میخواند، طرفدارانتان به او نیز حمله میكردند یا نه، از او همچنان به عنوان خوانندهای بزرگ یاد و تمجید میكردند؟ ولی باید اسفندیار زمانه هم میبود، باید واروژان بزرگ هم میبود تا آن اتفاقی كه شما و نسلتان به آن میبالید، برای ما هم رخ میداد.
با همین معادله، شاید چون دیگر واروژان نبود، فائقه آتشین حتی در كنار بعضی از یاران قدیمی خود هم با خواننده موفق دهه پنجاه فاصله چشمگیری داشت و -البته به شهادت مصاحبه شما با تلویزیون تپش- بسیار خوانندهی بهتری است نسبت به گذشته. دریغ كه ما بسیار كمتر از نسل شما از قوه به فعل میرسیم. صداهای فاخر و اوریجینال داریم اما یا خانهنشین و كمكارند یا به خاطر مسائل حرفهای، حلقههای خوب كنار هم قرار نمیگیرند و كمپانیها از صدا و سبكشان حمایت نمیكنند و شاید ارادهای در پشت پرده وجود دارد كه صنعت ستارهسازی در موسیقی را در ژانر جدی و فاخر دوست ندارد و در آن شرایط آرمانی شاید بهتر میشد روی این نسل قضاوت كرد!
در دوران شما موسیقی پاپ در بطن جامعه جریان داشت و در تلویزیون و رادیو خریداران ترانه زیاد بودند؛ نه مثل دوران ما كه تا همین چند سال پیش مجریان تلویزیون اجازهی به كار بردن واژه ترانه را نداشتند و از كلمه سرود استفاده میكردند. مطرحترین و محبوبترین خوانندگان روز آنقدر مردمی بودند که شاید بخشی از ساختار قدرت در آن زمان هم پشت پرده از آنها حمایت میکرد و این یعنی بلیت رابطه و قدرت كه میتوانست به وقت مجوز و تولید و انتشار به راحتی خرج شود (بهروز وثوقی در کتاب خاطراتش به این نکته اذعان دارد که محبوبیت اش در میان بخشی از ساختار قدرت به نوعی امنیت اکران برخی فیلم ها را به ارمغان میآورد). چون با استناد به حافظه خالقین دهه ٥٠ با ارعاب ساواك باید تولید متوقف میشد؛ حال یا به دلیل زیركی خالقین در استفاده از استعارههای شاعرانه سانسورچی فریب میخورد یا با ارادههای ناشناخته پشت پرده، مشكوكترین و پُرمغزترین ترانههای اعتراضی تا سال ٥٧ عرضه رسمی میشد.
در كلیات بحث میكنم. موافقم كه در جزئیات اگر همان سانسور نبود، ممكن بود استعاره خالقینِ ترانه دهه ٥٠ رنگوبوی تندتری میگرفت و جسارت بیشتری پیدا میكرد؛ مثل همین متن كه بنا به ملاحظاتی در قسمتهایی دچار خودسانسوری شده و مثل خیلی از اشعار محاوره من و تعدادی از همنسلانم كه هیچگاه به چرخه تولید نرسید و شاید هیچوقت هم نرسد. آثاری كه بیشك در بُعد زبان، تكنیك و نوآوری، ورود به حوزههای غیرمتعارف در صورتی که موسیقی مناسب خود را پیدا کند، این پتانسیل را دارد که در فراسوی مرزهای ترانه نوین قدم بردارد که به اعتقاد من در تعدادی از آثار منتشر شده هم به این مهم دست پیدا کرده است. البته به شرطی كه با زیباییشناسی امروز و مختص خودش سنجیده شود، نه زیباییشناسی مرسوم و كلیشهای گذشته كه هر شعر و ترانهای را كه به آن معیارها نزدیك باشد، متر میكند و زیبا میداند و غیر از آن را مبتذل میخواند!
به عنوان مثال، مانیفست شعر پُستمدرن بر پایه عدم قطعیت، عدم مركزیت، عدم محوریت، عدم جنسیت و... شكل میگیرد. پس باید با این زیباییشناسی آن را تحلیل كرد. اگر این زیباییشناسی را نشناسیم و كدهایش را نتوانیم باز كنیم، از اثر لذت نمیبریم. تا دیروز، مثلاً بالا بردن بسامد یك كلمه یا یك تركیب، سبك و امضای یك شاعر و ترانهسرا میشد؛ امروز آگاهانه از این تكنیك استفاده نمیشود یا دستكم من استفاده نمیكنم، چون اعتقاد دارم بسامد در كوتاهمدت سبك میشود و در درازمدت خستهكننده و كلیشه. این زیباییشناسی امروز من است كه مطمئناً با زیباییشناسی شما تفاوت دارد.
اگر تا دیروز تصاویر ذهنی، تخیل و عنصر انتزاع، حسآمیزی، تشبیه و استعاره، تركیبسازی و کلی گویی، نقطهعطف زیباییشناسی ترانه دهه پنجاه بود، امروز در کنار آن فنون، سوژهیابی، تصاویر بكر عینی، عاطفهی محض برای همذاتپنداری، رفتارشناسی، تعامل عینیت و ذهنیت، معادلسازی، كشف، كاراكترسازی، لحنسازی، سرودن ابیاتی با قابلیت ضربالمثل شدن و پرداختن به جزئیات شاخصههایی هستند كه میتواند به گذشته ترانه ایران تكامل بیشتری ببخشد و حتی بهطور كامل ترانه امروز را از زیر سایهسار سبز ولی سنگین دهه ٥٠ بیرون آورد و شهیار و ایرج و اردلان و زویا زاكاریان زمان خود را پرورش دهد.
دیروز ترانههای روایی، استفاده از صنعت تشخیص در ترانههایی نظیر «مرداب» و «دو پنجره» مُد بود، در زمانی كه زمان هر آهنگ دو برابر امروز بود. امروز زمان كوتاهتر است و از حوصله روایت خارج؛ و البته شما جناب شهیار قنبری، به درستی این مسأله را دریافتید كه بسیار بیشتر از گذشته از تكنیك حذف فعل با توجه به سبك موسیقی خود استفاده میكنید. (سازهای غربت، سازهای ناكوك/ شعر، بادامی تلخ، سوگوار دلپوك) كه بیشك شما اولین ابداعكننده این سبك در ترانه بودهاید و همچنین از تكنیك اتصال كوتاه در ترانه زیبا و متفاوت «سفرنامه» (جان لنون در باران/ چشم گاوی در دیس/ ونگوگ گوش به دست...) استفاده میكنید، همه و همه به خاطر شرایط زمان است. چون اعتقاد دارم جبر و شرایط زمان و مكان در علل ظهور بسیاری از سبكها تأثیرگذاری ژرف داشتهاند. اما حتی شما هم از همین شبکه واژگانی و این تکنیک برای خوانندگان بزرگ بسیار بسیار کمتر استفاده میکنید. چون به درستی میدانید که از زبان آن خوانندهها شاید زیبا نباشد و اینجاست که اوج تنوع زبانی شهیار قنبری را شاهد هستیم که متناسب با شخصیت هر صدا با توجه به حفظ معیارهای خود ترانه مینویسد. شاید جبر زمانه امروز و شرایط مخاطبین امروز كه به سبك و سیاق شعر و ترانه امروز داخل كشور منجر شده كه باب دل شما و همنسلانتان نیست. مثل من كه دیگر استفاده از استعارهها و تركیبسازیهای بسیار كمكاركرد و عقبتر از اتفاقات اصیل و واقعی مردم كوچه و خیابان و مخاطب امروز در ترانه امروزِ خالقین دهه پنجاه را مناسب نمیدانم.
با تمام احترامی كه برای شما و قلمتان و همنسلانتان قائلام، اعتقاد دارم سرودن ترانههای اجتماعی-سیاسی از جانب خالقین دهه پنجاه در یك دهه گذشته، در بُعد كلام دیگر به هیچ وجه به قدرت گذشته نبوده و تأثیرگذاری عمیق و همهگیرِ چند ترانه اجتماعی خالقین داخل كشور (كه بخش زیادی از سطح و لایههای اجتماع -از مردم خانه و خیابان گرفته تا جماعت بازار و دانشگاهیان و حتی سیاسیون- را درگیر خود كرده) ندارد.
ترانههای اجتماعیِ سروده شده و خوانده شده در نسل شما، در سالهای اخیر اگرچه به نیتِ سرودنِ درد جامعه بوده، ولی در كاركرد، حرف اجتماع امروز و حرف امروز زمانه نبود. به دلیل احترام به مخاطب این ترانهها از ذكر مثال خودداری میكنم. اگرچه همه این ترانهها از بابت تخیل و تكنیك، بسیار شاعرانه بودهاند، ولی در عنصر مهم عاطفه و تأثیرگذاری، به شهادت زمزمه نشدنشان و عدم همذاتپنداری با دایره وسیعی از مخاطب عام (نه طرفداران دوآتشه كه تجربه ثابت كرده همواره موافق بودهاند) متأسفانه ناكام بودهاند.
شاید دقیقاً اینجاست كه پاسخ تاریخی تمام خالقین صاحبسبك دنیا به نقدهایی از این دست داده میشود: پاسخ «هنر برای هنر» كه شما و همنسلانتان هم از این قاعده مستثنی نیستید و شاید همین فاصلهی دو طرز فكر، دو دیدگاه و دو شرایط زندگی، دلیل زمزمه نشدن ترانههای آلبوم خوانندگان بزرگ در این سالها بوده و بزرگترین دلیل دلسردی مخاطب از موسیقی پاپ فاخر كه مقارن است با ظهور صداهای تقلیدی، غیراصیل و در مواردی بسیار بد با كاور ریتمها و ملودیهای یونان، عرب و ترك و شیوع نوحهگری در موسیقی پاپ همزمان با این خلأ.
شاید دلیل روی آوردن خوانندههای بزرگ به آهنگسازها و ترانهسراهای داخلی برای پیدا كردن حلقههای حسی و عاطفی گمشده از این بابت باشد. ولی ما همواره متهم شدهایم به اینكه چون مجانی هستیم و یا ترانه ارزانقیمت در اختیار آنها میگذاریم، با ما همکاری میکنند! هیچكس از نسل شما و طرفدارانتان نتوانستهاند بپذیرند و باور كنند كه مسیر ترانه امروز شاید مسیر دیگری است. این خوانندگان به دلایل دیگری از جمله دگردیسی اجتماعی و تغییر ذائقه در سلیقه مخاطب كه احتمالاً در كنسرتهایشان به آن پی بردهاند، از كلام و آهنگ داخلیها استفاده میكنند.
نسل شما، دوستان، همكاران و طرفدارانتان ما را متهم میكنند تا عدم سازگاری كلام و آهنگهای خود با واقعیتهای موجود را انكار كنند. نسل شما چهار دهه تشویق شد و تأیید. كم نیستند ترانههای ماندگاری كه در بُعد كلام به واقع حرف چندانی برای گفتن نداشتند، اما با آهنگ و تنظیم و صدای درست خاطره شدند و بیش از چهار دهه از چشم و گوش مخاطب، ضعف خود را پنهان نگاه داشتند؛ چراكه از قداست دوران طلایی دهه پنجاه میآمدند.
ولی ما پس از همكاری با اسطورهها توهین شنیدیم و تهدید! چه میشود آن هنگامی كه این نسل گمنامتر از امروز بود، وقتی با هزار سختی مراسم یادمان، بزرگداشت و تجلیل از تلاش نسل شما در عرصه ترانه برگزار میكرد، از نسل ما به عنوان فرزند و استعداد آینده یاد میشد؛ اما به محض اینكه ورود كردیم به این همكاریها، عدهای دست به تخریب و تحقیر زدند؟!
آقای قنبری! ما هیچوقت به اندازه شما تشویق و تأیید نشدیم. من هیچوقت در تمام زندگی هنریام به اندازه شما و همتایان شما تریبون و شبكه و برنامه و مصاحبه و طرفدار دوآتشه نداشتهام. كسانی را نداشتهام كه در حمایت از من به دیگران حمله كنند. همواره به ما حمله شد. به اسم طرفداران خوانندگان، ترانهسرایان و آهنگسازان بزرگ دهه 50، علیه ما موج درست شد. زیباترین و نوآورترین ترانهها انكار شد. بعضی از همكاران شما به خوانندگان میگفتند نباید از كلام فلان ترانهسرای داخلی در این آلبومها استفاده كنید. دوستان آهنگساز نسل شما به تحریك دیگران روی كلامی كه خواننده اسطوره از هر ترانهسرای داخلی انتخاب میكرد، ملودی نمیگذاشتند و اجازه حضور هیچ كسی غیر از خود را هم در آلبومی نمیدادند. آهنگسازها و ترانهسراهایی كه یك عمر در ترانههاشان شعار آزادی، برادری، برابری مرد و زن و غیره سر میدادند، حتی تحمل حضور دیگران در یك آلبوم را در كنار خود نداشتند.
منكر صدور بیرویه آهنگ، تنظیم و ترانه مجانی و حتی ساخت موزیكویدیو به خارج از كشور نیستم، ولی نباید همه را با یك چوب زد. خوانندگان شریفی هم هستند كه اینگونه فكر نمیكنند؛ چون اعتقاد دارند كالای هنریِ به دفعات مفت و مجانی، به معنی این است که خالقش برایش زحمت نكشیده و نمیتواند كار خوبی باشد. از طرفی، فاصله سنی این نسل با آنها بین دو، سه تا چهار دهه است و برایشان حكم اسطوره و پیشكسوت دارند.
از نظر روانشناختی، گاهی دلیل این مسأله، معذورات اخلاقی و پیشكشی و كادو دادن مطرح میشود؛ از جنس پیشكشی ترانه شما و افرادی چون شما به فیلم «خداحافظ رفیق» امیر نادری كه البته تفاوت این پیكشی ممكن است از نظر شما در این باشد كه شما در اوج شهرت از روی قدرت انجام میدادی ولی كسانی از این نسل با یك فاصله چشمگیر از نظر اقتصادی و شهرت با فلان آرتیست، از روی ضعف و برای دیده شدن و شنیده شدن.
از طرفی ما مانند نسل شما و به اندازهی شما صداهای اهل ترانههای درست و آنچنانی نداریم. در دوران شما از بس صداهای خوب و اوریجینال وجود داشت، فرصتی برای ترانه بد نوشتن نبود. اما در این دوران بدها آنقدر زیادند که خوب ها به گوش نمیرسند. صداهای درست این نسل، تهیهكنندهای ندارند كه تولید كنند. همین تعداد كمی را كه احتمالاً شنیدهاید، با هزار سختی به تولید رساندهایم. شاید بد نباشد بدانید هفده سالگی من و همنسلانم در چه حالی گذشت. مشغول هر كاری میتوانستیم باشیم، جز ترانه به شكل حرفهای.
در ١٧ سالگی من، موسیقی پاپ در داخل كشور وجود خارجی نداشت و ترانه در جریان نبود. ما احتمالاً مثل شما برنامه «میخك نقرهای»، «ایستگاه آخر»، «زنگولهها» و «گلها» و «رنگارنگ» نداشتیم. شاملو و فروغ میخواندیم و ترانه گوش میدادیم و شعر مینوشتیم و ترانه هم شاید؛ ولی به اجرا فكر نمیكردیم. آغازمان با اسمها نبود. آغازمان با شهرت نبود. صفحههای 45 دور نداشتیم كه برای ترانهسرایان قدیمی در كنار خوانندگان با عكس روی جلد دست به دست میچرخید و ترانههاشان زمزمه میشد و چه شهوتی دارد شهرت و چه انگیزهای میدهد كه بنویسی و بنویسی و بنویسی و در ایران ٣٠ میلیونی دهه پنجاه و تهران خیلی خیلی كوچكتر از اكنون و كمجمعیتتر از امروز با صداهای درست زمزمه و شناخته شوی. روز به روز پویاتر از گذشته حركت كنی و البته در اوج جوانی وشهرت، اوج زمزمهپذیری، درست وقتی باید كاشتههایت را برداشت كنی، اتفاق تلخ هجرت.
چهقدر رنج كشیدید برای زنده نگاه داشتن موسیقی پاپ و ترانه نوین كه تنها یك دهه از عمرش سپری میشد و چطور بهیكباره كشتی غولپیكر موسیقی و ترانه نوین با كوچیدن اجباری خالقین و مجریانش چون تختههای پراكنده روی آب هر كدام در یك گوشه دنیا دور افتاده از هم خاطرات را مرور كردید و چه عشقی در این میانه بود كه در روزهای سخت غربت، دگرباره به هم وصل شدید، نوشتید و ساختید و خواندید؛ و ما نوجوانی و جوانیمان با ترانههایتان گره خورد و همینطور نسل بعدی و بعدی.
این انتقادِ گاهی بهحق و گاه وسواسگونهی بزرگان هنرِ ترانه دهه پنجاه، به نسل ترانه بعد از خود، ریشه در همین سختی دارد. ریشه در این به قول شما شرایط نابرابر زندگی در خاك و زندگی در غربت دارد. ریشه در همان نپذیرفتن سبك و سیاق ترانه نوین از جانب نسل قبل از شهیار قنبری و همنسلانش دارد كه شاید آنان هم نسل بعد از خود را قبول ندارند. (پانویسهای اردلان سرفراز در كتابش «از ریشه تا همیشه» و «سال صفر» و مصاحبه ایرج جنتی عطایی در كتاب «مرا به خانهام ببر» كه از برخورد تند هوشنگ ابتهاج (سایه) با شخص ایشان و ترانهشان حكایت دارد و خود شما هم مطمئناً خاطراتی در این زمینه دارید كه به چه سختی جا باز كردهاید.) و شاید ریشه در نداشتن اطلاعات درست از وضعیت زندگی داخل ایران و مخاطب امروز دارد.
این مخاطب قابل پیشبینی نیست و به همین خاطر است که ترانهای را كه سالها زمزمه كرده و دوست داشته، به ناگاه با به راه افتادن موجی در یك نظرسنجی برنامه «سالی تاك»، به شاهكار «نون و پنیر و سبزی» زرشك طلایی اعطا میكند؛ البته بیآنكه منكر ترانهسرایش شوند! به من هم بابت ترانه «خدا با ماست» زرشك طلایی دادند و هم در فضای مجازی توهین كردند و در فضای حقیقی تهدید!
در این سالها آن قدری كه به جریان ترانه و ترانهسرایی و ترانهسرای داخل ایران حمله شد، به هیچ جریان دیگری حمله نشده است. اینكه میگویید این نسل كتاب نمیخواند، سواد ندارد و تجربه نمینویسد، یك حكم مطلق است و همه را در بر میگیرد كه شاید در مواردی اینچنین نباشد. پس بگذارید هر كس ضعف و توانایی خود را بروز دهد؛ مانند شما كه بروز دادید و شاید هنگام خلق «قصه دو ماهی» نمیدانستید اسطوره میشوید. نسل شما هم مانند نسل ما، از نسل قبل از خود چراغ سبز نگرفت و بالا آمد. بگذارید نسل ما هم خودش تجربه كند. اگر خوب باشد میماند، اگرنه فراموش میشود.
این نسل هیچ گناهی ندارد، جز اینكه مثل نوجوانی و جوانی شما عاشق ترانه و ترانهسرایی است. اینكه چرا به صداهایی كه شما و همتایانتان یك عمر برایشان خون جگر خوردید، دست انداخته و چرا با نسل خود كار نمیكند، دلایلش روشن است. عدهای فقط ویترین میخواهند؛ عدهای میخواهند مسیر میانبُر را بروند و عدهای دوست دارند ترانههایی که صداهای دیگر از پس اجرایشان برنمیآیند را با صداهای بزرگ و نوستالژیک به اجرا در بیاورند.
در جهان آزاد امروز، هر كسی حق انتخاب دارد. البته وسواس و حساسیت نسل شما هم روی این صداها برای من قابل ستایش است. نگران آنید که صاحبان برخی صداها با اجرای برخی آثار ضعیف، گذشتهای را که شما برایش خون دل خوردهاید، زیر سوال ببرند. من به سهم خودم امیدوارم چنین جنایتی را مرتکب نشده باشم. برای اینکه بیشتر بدانید، بارها از جانب برخی از آهنگسازها ملودیهایی پیشنهاد شده که رویش برای فلان صدای بزرگ ترانه بنویسم و امتناع کردهام. چون اعتقاد دارم صِرف کارکردن با این صداها اگرچه حائز اهمیت است، ولی از آن مهمتر این است که چه چیزی بخوانند؛ و روی آن ملودیها نه اینکه نمیشد ترانه متفاوتی کار کرد، ولی هدف آهنگساز جنس دیگری از کلام بود که به اعتقاد من در شأن آن صدا نبود. اگر شما بعد از چهار دهه درخشش در سطح اول ترانه این مرز و بوم و خلق صدها ترانه جاودانه، از وضعیت امروز گلایهمندی و زندگی در غربت را حق خود نمیدانی، ما تنها میتوانیم آرزو كنیم كه شرایطی ایجاد شود برگردید و دوست داریم كه برگردید.
من به هنر شما احترام میگذارم. نمیدانم اگر جای این دو نسل با هم عوض میشد و ما به جای شما در آنجا بودیم، آیا با نسل بعد از خود تلخی میكردیم یا نه؛ كه البته در همین نقطه هم برخی از ما درگیر تلخی با برخی دیگریم. اما اینكه گروهی از نسل شما تمام ترانهسازان نسل ما را زاییده تفكرات و ایدئولوژی سیستمی میداند كه میخواهد از طریق صداهای ماندگار تفكرات و ایدئولوژی هماهنگ شدهای را به خورد مخاطب دهد و این صداها را به نابودی بکشاند، باور كنید سوءتفاهمی بیش نیست.
یه نفر میآد كه من منتظر دیدنشام
یه نفر میآد كه من تشنهی بوییدنشام
(شهیار قنبری)
امید داریم روزی شما را در یك نقطه از جهان ببینیم و امید داریم آن نقطه ایران باشد.»
افشین مقدم
مرداد 94
«وقتی كه جریانی به نام ترانهسرایی مورد انتقاد تند قرار میگیرد و همه در این میان بیسواد و بیدانش لقب داده میشوند -آنهم از طرف كسی كه خود یكی از بزرگان ترانه است- یا به احترام پیشكسوتی پاسخی داده نمیشود یا برای موضوع اهمیتی قائل نیستیم كه پاسخ دهیم، یا به خاطر قدرت حریف توان پاسخگویی نداریم و صدایی نیست كه پاسخ دهد! سكوت ترانهسرایان دیگر را اگر به قولی به پای احترام به پیشكسوت بگذاریم، ناگزیر باید پاسخ مرا حمل بر این كنید كه صدایی هست که پاسخ میدهد و هم اینكه موضوع قابل اعتنا و بسیار بااهمیت است. از هركسی كه این متن را میخواند، خواهش میكنم حتی این تعبیر را هم نداشته باشد. من صدای كسی نیستم و به نمایندگی از جامعه ترانهسرایی دست به تقریر این نامه نزدهام كه اگر جز این بود، حتماً امضایشان را پای این نامه كپی برابر اصل میكردم. پاسخ مرا صرفاً در جهت اهمیت موضوع دنبال كنید.
چیزی كه مرا بر آن داشت تا این یادداشت را بنویسم، این بود كه احساس كردم بخش بزرگی از انتقاد موجود از وضعیت ترانه و ترانهسرایی داخل كشور -با توجه به كدهای مصاحبه و بعضی از شاهد مثالها- ناشی از قضاوت مصاحبهكننده و مصاحبهشونده روی بعضی از دوستان ترانهسرای داخلی است که با خوانندگان بزرگ مشغول همکاری هستند و این قضاوت به كل جریان ترانهسرایی داخل كشور تعمیم داده شده و به نوعی جدا از بخشهای بسیار مفید این مصاحبه، در بخشهایی هم با یك انتقامگیری (با لحنی تحقیرآمیز) مواجه هستیم تا یك مصاحبه و نصیحت پیشكسوتی كه میخواهد تجربه خود را در اختیار دیگران قرار دهد و به كارورزان ترانه نسل بعد از خود بگوید که برای بهتر شدن چه باید بكنند و چگونه قد بكشند!
و اما پیش از هرچیز سخن كوتاهی با مصاحبهكننده دارم.
آقای مصاحبه کننده! افرادی از نسل ترانهسرای امروز هستند كه یكی از عوامل جدی اوجگیری و زمزمهپذیر شدن بیش از پیش آثار خوانندگان بزرگ و حتی خوانندگان متوسط -چه داخل و چه خارج از كشور- در میان مخاطب شدهاند و پس از سالها ركود، دوباره امروز شاهد هستیم كه ترانهها و آهنگهای اسلو و فاخر كه خاطرهاش برمیگشت به دوران طلایی دهه پنجاه، در سطح وسیعی شنیده شده و در مواردی مگاهیت میشوند. چیزی كه پیش از همكاری تنی چند از ما با خوانندگان بزرگ فقط در مورد آهنگهای ریتمیك دیسكو اتفاق میافتاد. بعضی از رپرها و گروههای زیرزمینی با مستهجنترین ادبیات، موسیقی پاپ را به انزوای كامل كشانده بودند. آیا درست شنیدم؟ ما باید برگردیم از «ستاره آی ستاره» آغاز كنیم؟! انصاف، کمترین چیزی است كه از یك مصاحبهكننده انتظار میرود. كوبیدن تلاشهای یك نسل -كه در ادامه به آن اشاره خواهم كرد- به بهانه مصاحبه با یك اسطوره، وجدان راحتی میخواهد كه امیدوارم شما داشته باشید.
- نامهای سرگشاده به شهیار قنبری نازنین
چه تفاوت وحشتناكی است بین پانزده سالگی تو و پانزده سالگی ترانهسرایان بزرگ دهه پنجاه مثلاً شهیار قنبری كه به قول خودش در آن سن اروپا را دیده، بیتلز گوش داده و... در پانزده سالگی من «مدرن تاكینگ» در كاستهای بیلیبل و بیكیفیت در اوج بود و تا قبل از همهگیر شدن ویدئو، هنوز شكل خوانندگانش را هم ندیده بودم و مارادونا تنها قهرمان نوجوانیام بود كه تصویرش را میدیدم. ماشینها را میگشتند و نوارهای خوانندگان را جمع میكردند. اگر در خانه صدای ضبط از پنجره بیرون میآمد، همسایه ناراحت ما زنگ میزد به كمیته. اگر تا حدی بود كه كلمات را تشخیص دهی، پدر استغفرالله میفرستاد و میگفت «پسر! مردم شهید دادهن. اون وقت تو آهنگ گوش میدی؟!»
تردید دارم نسل ترانهسرای دهه پنجاه در تمام تجربه پانزده سالگیاش عذاب وجدانی از این جنس را تجربه كرده باشد. یك شب در میان، هنگام دیدن سریال مورد علاقهمان آژیر خطر از تلویزیون پخش میشد و به پناهگاه نرفته، خاموشی مطلق و صدای شكستن دیوار صوتی را میشنیدیم و میفهمیدیم كه جنگندههای عراقی از بمباران هموطنانمان به آشیانه بازمیگشتند. نه در آسمان آرامش بود و نه در زمین.
كوچه كودكی من اسمش بنبست «ستاره» بود كه در حدود 15 سالگیِ من شد شهید عباس آذربو. عباس كاپیتان تیم فوتبال محلهمان بود. روز تشییع جنازهاش، مدرسه فقط دو ساعت مرخصی میداد و من و بچهمحلهای هممدرسهای زمان بیشتری میخواستیم. چندتایی از مدرسه فرار كردیم كه به تابوتش برسیم. ولی قدمان كوتاه بود و دستمان به تابوتش نمیرسید. غافل از اینكه جنازه عباس در تابوت فقط یك مشت استخوان و پلاك بود و این دقیقاً همان زمانی بود كه ترانه «بمان مادر» در ایران كولاك كرده و شنیدناش جرم بود.
آقای قنبری! كجای 15 سالگی من و همنسلانام شبیه نسل شما بود؟
«قصه دو ماهی» و ١٧سالگی خالقاش یادش بهخیر كه آغازش با خوانندگان مطرح روز و محبوب مردم است. شاید كسی ادعا كند كه در یك تدوین موازی و همزمان، فلان استعدادِ همسن «شهیار» در فلان شهرستان دورافتاده هیچوقت حتی خواب فرهاد را هم نمیتوانست ببیند. چه برسد به اینكه موفق شود ترانهای به دستاش برساند. حتی اگر موفق هم میشد، آیا چون شهیار و ایرج و اردلان برند میشد؟ اینجاست كه شهیار خودش پاسخ میدهد «ابتدا باید آرتیست باشی و بعد ترانه بنویسی» و البته من هم معتقدم آن زمان حتی با مدرك سیكل، كارمندت میكردند نه مثل حالا با مدرك PhD بیكار و اگر كسی حتی استعداد در حد سیكل داشت، میتوانست خودش را به قافله برساند و نقش خود را بازی كند.
ترانهسراهای غریبهتر -نسبت به مثلث ترانه- هم از صدای خوانندگان مطرح در همان دوران بینصیب نماندند؛ اما این كجا و آن كجا؟! راستی آیا به آنها هم تا این اندازه انتقاد میشد كه به ما میشود؟ اگر فرهاد بزرگ هم زنده میماند و از این نسل، ترانه میخواند، طرفدارانتان به او نیز حمله میكردند یا نه، از او همچنان به عنوان خوانندهای بزرگ یاد و تمجید میكردند؟ ولی باید اسفندیار زمانه هم میبود، باید واروژان بزرگ هم میبود تا آن اتفاقی كه شما و نسلتان به آن میبالید، برای ما هم رخ میداد.
با همین معادله، شاید چون دیگر واروژان نبود، فائقه آتشین حتی در كنار بعضی از یاران قدیمی خود هم با خواننده موفق دهه پنجاه فاصله چشمگیری داشت و -البته به شهادت مصاحبه شما با تلویزیون تپش- بسیار خوانندهی بهتری است نسبت به گذشته. دریغ كه ما بسیار كمتر از نسل شما از قوه به فعل میرسیم. صداهای فاخر و اوریجینال داریم اما یا خانهنشین و كمكارند یا به خاطر مسائل حرفهای، حلقههای خوب كنار هم قرار نمیگیرند و كمپانیها از صدا و سبكشان حمایت نمیكنند و شاید ارادهای در پشت پرده وجود دارد كه صنعت ستارهسازی در موسیقی را در ژانر جدی و فاخر دوست ندارد و در آن شرایط آرمانی شاید بهتر میشد روی این نسل قضاوت كرد!
در دوران شما موسیقی پاپ در بطن جامعه جریان داشت و در تلویزیون و رادیو خریداران ترانه زیاد بودند؛ نه مثل دوران ما كه تا همین چند سال پیش مجریان تلویزیون اجازهی به كار بردن واژه ترانه را نداشتند و از كلمه سرود استفاده میكردند. مطرحترین و محبوبترین خوانندگان روز آنقدر مردمی بودند که شاید بخشی از ساختار قدرت در آن زمان هم پشت پرده از آنها حمایت میکرد و این یعنی بلیت رابطه و قدرت كه میتوانست به وقت مجوز و تولید و انتشار به راحتی خرج شود (بهروز وثوقی در کتاب خاطراتش به این نکته اذعان دارد که محبوبیت اش در میان بخشی از ساختار قدرت به نوعی امنیت اکران برخی فیلم ها را به ارمغان میآورد). چون با استناد به حافظه خالقین دهه ٥٠ با ارعاب ساواك باید تولید متوقف میشد؛ حال یا به دلیل زیركی خالقین در استفاده از استعارههای شاعرانه سانسورچی فریب میخورد یا با ارادههای ناشناخته پشت پرده، مشكوكترین و پُرمغزترین ترانههای اعتراضی تا سال ٥٧ عرضه رسمی میشد.
در كلیات بحث میكنم. موافقم كه در جزئیات اگر همان سانسور نبود، ممكن بود استعاره خالقینِ ترانه دهه ٥٠ رنگوبوی تندتری میگرفت و جسارت بیشتری پیدا میكرد؛ مثل همین متن كه بنا به ملاحظاتی در قسمتهایی دچار خودسانسوری شده و مثل خیلی از اشعار محاوره من و تعدادی از همنسلانم كه هیچگاه به چرخه تولید نرسید و شاید هیچوقت هم نرسد. آثاری كه بیشك در بُعد زبان، تكنیك و نوآوری، ورود به حوزههای غیرمتعارف در صورتی که موسیقی مناسب خود را پیدا کند، این پتانسیل را دارد که در فراسوی مرزهای ترانه نوین قدم بردارد که به اعتقاد من در تعدادی از آثار منتشر شده هم به این مهم دست پیدا کرده است. البته به شرطی كه با زیباییشناسی امروز و مختص خودش سنجیده شود، نه زیباییشناسی مرسوم و كلیشهای گذشته كه هر شعر و ترانهای را كه به آن معیارها نزدیك باشد، متر میكند و زیبا میداند و غیر از آن را مبتذل میخواند!
به عنوان مثال، مانیفست شعر پُستمدرن بر پایه عدم قطعیت، عدم مركزیت، عدم محوریت، عدم جنسیت و... شكل میگیرد. پس باید با این زیباییشناسی آن را تحلیل كرد. اگر این زیباییشناسی را نشناسیم و كدهایش را نتوانیم باز كنیم، از اثر لذت نمیبریم. تا دیروز، مثلاً بالا بردن بسامد یك كلمه یا یك تركیب، سبك و امضای یك شاعر و ترانهسرا میشد؛ امروز آگاهانه از این تكنیك استفاده نمیشود یا دستكم من استفاده نمیكنم، چون اعتقاد دارم بسامد در كوتاهمدت سبك میشود و در درازمدت خستهكننده و كلیشه. این زیباییشناسی امروز من است كه مطمئناً با زیباییشناسی شما تفاوت دارد.
اگر تا دیروز تصاویر ذهنی، تخیل و عنصر انتزاع، حسآمیزی، تشبیه و استعاره، تركیبسازی و کلی گویی، نقطهعطف زیباییشناسی ترانه دهه پنجاه بود، امروز در کنار آن فنون، سوژهیابی، تصاویر بكر عینی، عاطفهی محض برای همذاتپنداری، رفتارشناسی، تعامل عینیت و ذهنیت، معادلسازی، كشف، كاراكترسازی، لحنسازی، سرودن ابیاتی با قابلیت ضربالمثل شدن و پرداختن به جزئیات شاخصههایی هستند كه میتواند به گذشته ترانه ایران تكامل بیشتری ببخشد و حتی بهطور كامل ترانه امروز را از زیر سایهسار سبز ولی سنگین دهه ٥٠ بیرون آورد و شهیار و ایرج و اردلان و زویا زاكاریان زمان خود را پرورش دهد.
دیروز ترانههای روایی، استفاده از صنعت تشخیص در ترانههایی نظیر «مرداب» و «دو پنجره» مُد بود، در زمانی كه زمان هر آهنگ دو برابر امروز بود. امروز زمان كوتاهتر است و از حوصله روایت خارج؛ و البته شما جناب شهیار قنبری، به درستی این مسأله را دریافتید كه بسیار بیشتر از گذشته از تكنیك حذف فعل با توجه به سبك موسیقی خود استفاده میكنید. (سازهای غربت، سازهای ناكوك/ شعر، بادامی تلخ، سوگوار دلپوك) كه بیشك شما اولین ابداعكننده این سبك در ترانه بودهاید و همچنین از تكنیك اتصال كوتاه در ترانه زیبا و متفاوت «سفرنامه» (جان لنون در باران/ چشم گاوی در دیس/ ونگوگ گوش به دست...) استفاده میكنید، همه و همه به خاطر شرایط زمان است. چون اعتقاد دارم جبر و شرایط زمان و مكان در علل ظهور بسیاری از سبكها تأثیرگذاری ژرف داشتهاند. اما حتی شما هم از همین شبکه واژگانی و این تکنیک برای خوانندگان بزرگ بسیار بسیار کمتر استفاده میکنید. چون به درستی میدانید که از زبان آن خوانندهها شاید زیبا نباشد و اینجاست که اوج تنوع زبانی شهیار قنبری را شاهد هستیم که متناسب با شخصیت هر صدا با توجه به حفظ معیارهای خود ترانه مینویسد. شاید جبر زمانه امروز و شرایط مخاطبین امروز كه به سبك و سیاق شعر و ترانه امروز داخل كشور منجر شده كه باب دل شما و همنسلانتان نیست. مثل من كه دیگر استفاده از استعارهها و تركیبسازیهای بسیار كمكاركرد و عقبتر از اتفاقات اصیل و واقعی مردم كوچه و خیابان و مخاطب امروز در ترانه امروزِ خالقین دهه پنجاه را مناسب نمیدانم.
با تمام احترامی كه برای شما و قلمتان و همنسلانتان قائلام، اعتقاد دارم سرودن ترانههای اجتماعی-سیاسی از جانب خالقین دهه پنجاه در یك دهه گذشته، در بُعد كلام دیگر به هیچ وجه به قدرت گذشته نبوده و تأثیرگذاری عمیق و همهگیرِ چند ترانه اجتماعی خالقین داخل كشور (كه بخش زیادی از سطح و لایههای اجتماع -از مردم خانه و خیابان گرفته تا جماعت بازار و دانشگاهیان و حتی سیاسیون- را درگیر خود كرده) ندارد.
ترانههای اجتماعیِ سروده شده و خوانده شده در نسل شما، در سالهای اخیر اگرچه به نیتِ سرودنِ درد جامعه بوده، ولی در كاركرد، حرف اجتماع امروز و حرف امروز زمانه نبود. به دلیل احترام به مخاطب این ترانهها از ذكر مثال خودداری میكنم. اگرچه همه این ترانهها از بابت تخیل و تكنیك، بسیار شاعرانه بودهاند، ولی در عنصر مهم عاطفه و تأثیرگذاری، به شهادت زمزمه نشدنشان و عدم همذاتپنداری با دایره وسیعی از مخاطب عام (نه طرفداران دوآتشه كه تجربه ثابت كرده همواره موافق بودهاند) متأسفانه ناكام بودهاند.
شاید دقیقاً اینجاست كه پاسخ تاریخی تمام خالقین صاحبسبك دنیا به نقدهایی از این دست داده میشود: پاسخ «هنر برای هنر» كه شما و همنسلانتان هم از این قاعده مستثنی نیستید و شاید همین فاصلهی دو طرز فكر، دو دیدگاه و دو شرایط زندگی، دلیل زمزمه نشدن ترانههای آلبوم خوانندگان بزرگ در این سالها بوده و بزرگترین دلیل دلسردی مخاطب از موسیقی پاپ فاخر كه مقارن است با ظهور صداهای تقلیدی، غیراصیل و در مواردی بسیار بد با كاور ریتمها و ملودیهای یونان، عرب و ترك و شیوع نوحهگری در موسیقی پاپ همزمان با این خلأ.
شاید دلیل روی آوردن خوانندههای بزرگ به آهنگسازها و ترانهسراهای داخلی برای پیدا كردن حلقههای حسی و عاطفی گمشده از این بابت باشد. ولی ما همواره متهم شدهایم به اینكه چون مجانی هستیم و یا ترانه ارزانقیمت در اختیار آنها میگذاریم، با ما همکاری میکنند! هیچكس از نسل شما و طرفدارانتان نتوانستهاند بپذیرند و باور كنند كه مسیر ترانه امروز شاید مسیر دیگری است. این خوانندگان به دلایل دیگری از جمله دگردیسی اجتماعی و تغییر ذائقه در سلیقه مخاطب كه احتمالاً در كنسرتهایشان به آن پی بردهاند، از كلام و آهنگ داخلیها استفاده میكنند.
نسل شما، دوستان، همكاران و طرفدارانتان ما را متهم میكنند تا عدم سازگاری كلام و آهنگهای خود با واقعیتهای موجود را انكار كنند. نسل شما چهار دهه تشویق شد و تأیید. كم نیستند ترانههای ماندگاری كه در بُعد كلام به واقع حرف چندانی برای گفتن نداشتند، اما با آهنگ و تنظیم و صدای درست خاطره شدند و بیش از چهار دهه از چشم و گوش مخاطب، ضعف خود را پنهان نگاه داشتند؛ چراكه از قداست دوران طلایی دهه پنجاه میآمدند.
ولی ما پس از همكاری با اسطورهها توهین شنیدیم و تهدید! چه میشود آن هنگامی كه این نسل گمنامتر از امروز بود، وقتی با هزار سختی مراسم یادمان، بزرگداشت و تجلیل از تلاش نسل شما در عرصه ترانه برگزار میكرد، از نسل ما به عنوان فرزند و استعداد آینده یاد میشد؛ اما به محض اینكه ورود كردیم به این همكاریها، عدهای دست به تخریب و تحقیر زدند؟!
آقای قنبری! ما هیچوقت به اندازه شما تشویق و تأیید نشدیم. من هیچوقت در تمام زندگی هنریام به اندازه شما و همتایان شما تریبون و شبكه و برنامه و مصاحبه و طرفدار دوآتشه نداشتهام. كسانی را نداشتهام كه در حمایت از من به دیگران حمله كنند. همواره به ما حمله شد. به اسم طرفداران خوانندگان، ترانهسرایان و آهنگسازان بزرگ دهه 50، علیه ما موج درست شد. زیباترین و نوآورترین ترانهها انكار شد. بعضی از همكاران شما به خوانندگان میگفتند نباید از كلام فلان ترانهسرای داخلی در این آلبومها استفاده كنید. دوستان آهنگساز نسل شما به تحریك دیگران روی كلامی كه خواننده اسطوره از هر ترانهسرای داخلی انتخاب میكرد، ملودی نمیگذاشتند و اجازه حضور هیچ كسی غیر از خود را هم در آلبومی نمیدادند. آهنگسازها و ترانهسراهایی كه یك عمر در ترانههاشان شعار آزادی، برادری، برابری مرد و زن و غیره سر میدادند، حتی تحمل حضور دیگران در یك آلبوم را در كنار خود نداشتند.
منكر صدور بیرویه آهنگ، تنظیم و ترانه مجانی و حتی ساخت موزیكویدیو به خارج از كشور نیستم، ولی نباید همه را با یك چوب زد. خوانندگان شریفی هم هستند كه اینگونه فكر نمیكنند؛ چون اعتقاد دارند كالای هنریِ به دفعات مفت و مجانی، به معنی این است که خالقش برایش زحمت نكشیده و نمیتواند كار خوبی باشد. از طرفی، فاصله سنی این نسل با آنها بین دو، سه تا چهار دهه است و برایشان حكم اسطوره و پیشكسوت دارند.
از نظر روانشناختی، گاهی دلیل این مسأله، معذورات اخلاقی و پیشكشی و كادو دادن مطرح میشود؛ از جنس پیشكشی ترانه شما و افرادی چون شما به فیلم «خداحافظ رفیق» امیر نادری كه البته تفاوت این پیكشی ممكن است از نظر شما در این باشد كه شما در اوج شهرت از روی قدرت انجام میدادی ولی كسانی از این نسل با یك فاصله چشمگیر از نظر اقتصادی و شهرت با فلان آرتیست، از روی ضعف و برای دیده شدن و شنیده شدن.
از طرفی ما مانند نسل شما و به اندازهی شما صداهای اهل ترانههای درست و آنچنانی نداریم. در دوران شما از بس صداهای خوب و اوریجینال وجود داشت، فرصتی برای ترانه بد نوشتن نبود. اما در این دوران بدها آنقدر زیادند که خوب ها به گوش نمیرسند. صداهای درست این نسل، تهیهكنندهای ندارند كه تولید كنند. همین تعداد كمی را كه احتمالاً شنیدهاید، با هزار سختی به تولید رساندهایم. شاید بد نباشد بدانید هفده سالگی من و همنسلانم در چه حالی گذشت. مشغول هر كاری میتوانستیم باشیم، جز ترانه به شكل حرفهای.
در ١٧ سالگی من، موسیقی پاپ در داخل كشور وجود خارجی نداشت و ترانه در جریان نبود. ما احتمالاً مثل شما برنامه «میخك نقرهای»، «ایستگاه آخر»، «زنگولهها» و «گلها» و «رنگارنگ» نداشتیم. شاملو و فروغ میخواندیم و ترانه گوش میدادیم و شعر مینوشتیم و ترانه هم شاید؛ ولی به اجرا فكر نمیكردیم. آغازمان با اسمها نبود. آغازمان با شهرت نبود. صفحههای 45 دور نداشتیم كه برای ترانهسرایان قدیمی در كنار خوانندگان با عكس روی جلد دست به دست میچرخید و ترانههاشان زمزمه میشد و چه شهوتی دارد شهرت و چه انگیزهای میدهد كه بنویسی و بنویسی و بنویسی و در ایران ٣٠ میلیونی دهه پنجاه و تهران خیلی خیلی كوچكتر از اكنون و كمجمعیتتر از امروز با صداهای درست زمزمه و شناخته شوی. روز به روز پویاتر از گذشته حركت كنی و البته در اوج جوانی وشهرت، اوج زمزمهپذیری، درست وقتی باید كاشتههایت را برداشت كنی، اتفاق تلخ هجرت.
چهقدر رنج كشیدید برای زنده نگاه داشتن موسیقی پاپ و ترانه نوین كه تنها یك دهه از عمرش سپری میشد و چطور بهیكباره كشتی غولپیكر موسیقی و ترانه نوین با كوچیدن اجباری خالقین و مجریانش چون تختههای پراكنده روی آب هر كدام در یك گوشه دنیا دور افتاده از هم خاطرات را مرور كردید و چه عشقی در این میانه بود كه در روزهای سخت غربت، دگرباره به هم وصل شدید، نوشتید و ساختید و خواندید؛ و ما نوجوانی و جوانیمان با ترانههایتان گره خورد و همینطور نسل بعدی و بعدی.
این انتقادِ گاهی بهحق و گاه وسواسگونهی بزرگان هنرِ ترانه دهه پنجاه، به نسل ترانه بعد از خود، ریشه در همین سختی دارد. ریشه در این به قول شما شرایط نابرابر زندگی در خاك و زندگی در غربت دارد. ریشه در همان نپذیرفتن سبك و سیاق ترانه نوین از جانب نسل قبل از شهیار قنبری و همنسلانش دارد كه شاید آنان هم نسل بعد از خود را قبول ندارند. (پانویسهای اردلان سرفراز در كتابش «از ریشه تا همیشه» و «سال صفر» و مصاحبه ایرج جنتی عطایی در كتاب «مرا به خانهام ببر» كه از برخورد تند هوشنگ ابتهاج (سایه) با شخص ایشان و ترانهشان حكایت دارد و خود شما هم مطمئناً خاطراتی در این زمینه دارید كه به چه سختی جا باز كردهاید.) و شاید ریشه در نداشتن اطلاعات درست از وضعیت زندگی داخل ایران و مخاطب امروز دارد.
این مخاطب قابل پیشبینی نیست و به همین خاطر است که ترانهای را كه سالها زمزمه كرده و دوست داشته، به ناگاه با به راه افتادن موجی در یك نظرسنجی برنامه «سالی تاك»، به شاهكار «نون و پنیر و سبزی» زرشك طلایی اعطا میكند؛ البته بیآنكه منكر ترانهسرایش شوند! به من هم بابت ترانه «خدا با ماست» زرشك طلایی دادند و هم در فضای مجازی توهین كردند و در فضای حقیقی تهدید!
در این سالها آن قدری كه به جریان ترانه و ترانهسرایی و ترانهسرای داخل ایران حمله شد، به هیچ جریان دیگری حمله نشده است. اینكه میگویید این نسل كتاب نمیخواند، سواد ندارد و تجربه نمینویسد، یك حكم مطلق است و همه را در بر میگیرد كه شاید در مواردی اینچنین نباشد. پس بگذارید هر كس ضعف و توانایی خود را بروز دهد؛ مانند شما كه بروز دادید و شاید هنگام خلق «قصه دو ماهی» نمیدانستید اسطوره میشوید. نسل شما هم مانند نسل ما، از نسل قبل از خود چراغ سبز نگرفت و بالا آمد. بگذارید نسل ما هم خودش تجربه كند. اگر خوب باشد میماند، اگرنه فراموش میشود.
این نسل هیچ گناهی ندارد، جز اینكه مثل نوجوانی و جوانی شما عاشق ترانه و ترانهسرایی است. اینكه چرا به صداهایی كه شما و همتایانتان یك عمر برایشان خون جگر خوردید، دست انداخته و چرا با نسل خود كار نمیكند، دلایلش روشن است. عدهای فقط ویترین میخواهند؛ عدهای میخواهند مسیر میانبُر را بروند و عدهای دوست دارند ترانههایی که صداهای دیگر از پس اجرایشان برنمیآیند را با صداهای بزرگ و نوستالژیک به اجرا در بیاورند.
در جهان آزاد امروز، هر كسی حق انتخاب دارد. البته وسواس و حساسیت نسل شما هم روی این صداها برای من قابل ستایش است. نگران آنید که صاحبان برخی صداها با اجرای برخی آثار ضعیف، گذشتهای را که شما برایش خون دل خوردهاید، زیر سوال ببرند. من به سهم خودم امیدوارم چنین جنایتی را مرتکب نشده باشم. برای اینکه بیشتر بدانید، بارها از جانب برخی از آهنگسازها ملودیهایی پیشنهاد شده که رویش برای فلان صدای بزرگ ترانه بنویسم و امتناع کردهام. چون اعتقاد دارم صِرف کارکردن با این صداها اگرچه حائز اهمیت است، ولی از آن مهمتر این است که چه چیزی بخوانند؛ و روی آن ملودیها نه اینکه نمیشد ترانه متفاوتی کار کرد، ولی هدف آهنگساز جنس دیگری از کلام بود که به اعتقاد من در شأن آن صدا نبود. اگر شما بعد از چهار دهه درخشش در سطح اول ترانه این مرز و بوم و خلق صدها ترانه جاودانه، از وضعیت امروز گلایهمندی و زندگی در غربت را حق خود نمیدانی، ما تنها میتوانیم آرزو كنیم كه شرایطی ایجاد شود برگردید و دوست داریم كه برگردید.
من به هنر شما احترام میگذارم. نمیدانم اگر جای این دو نسل با هم عوض میشد و ما به جای شما در آنجا بودیم، آیا با نسل بعد از خود تلخی میكردیم یا نه؛ كه البته در همین نقطه هم برخی از ما درگیر تلخی با برخی دیگریم. اما اینكه گروهی از نسل شما تمام ترانهسازان نسل ما را زاییده تفكرات و ایدئولوژی سیستمی میداند كه میخواهد از طریق صداهای ماندگار تفكرات و ایدئولوژی هماهنگ شدهای را به خورد مخاطب دهد و این صداها را به نابودی بکشاند، باور كنید سوءتفاهمی بیش نیست.
یه نفر میآد كه من منتظر دیدنشام
یه نفر میآد كه من تشنهی بوییدنشام
(شهیار قنبری)
امید داریم روزی شما را در یك نقطه از جهان ببینیم و امید داریم آن نقطه ایران باشد.»
افشین مقدم
مرداد 94
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 2 شهریور 1394 - 17:01
دیدگاهها
ضمن احترام به ترانه سرای عزیز افشین مقم قبول کنید که ترانه های امروزی هیچ کدوم حال وهوای ترانه های اساتید اردلان سرفراز ایرج جنتی و شهیار قنبری هدیه و..... نداره و زود بوی کهنگی میگیرن نمیدونم شاید من اینجور حس می کنم احساس میکنم ترانه سراهای امروز بیشتر با واژه ها کلنجار میرن تا روح ترانه
با اکثر حرف های ایشون موافقم. به خصوص در مورد سختی هایی که هنرمند های داخلی کشیدن تا تونستن موسیقی ایران رو به چیزی که الان هست برسونن. البته جامعه ی ما پتانسیل خیلی زیادی داره و قطعا بهتر از این میشه. به شرط این که این اساتید انقدر با هنرمندان جوان تر از خودشان بد رفتاری نکنند و به جای تمسخر اونها با حوصله تجربیات خودشون رو در اختیارشون قرار بدن....
افشین مقدم همیشه از دلسوزان این عرصه بوده و ایکاش چند افشین مقدم دیگر هم داشتیم.
موفق باشی
ضمن احترام به ترانه سرای گرامی آقای افشین مقدم،شما هم می تونستید مثل شهیار قنبری که در هفده سالگی و با قصه دوماهی گل کرد و مسیر پیشرفت رو مدام ادامه داد تا به جایگاه امروز رسید،بعد از ترانه الکی مدام پیشرفت کنید و تجربه،اما دریغ که در دام تکرار و رونویسی مبتذل افتادید.ترانه نوین فقط استفاده از کلمات جدید و به زور جا دادن اون ها توی ترانه نیست،تمام ساختار یک ترانه باید نو باشه و الا شبیه لباسی میشه که به تن صاحبش جار می زنه.ترانه های شهیار قنبری،اردلان سرفراز و .. خیلی از به اصطلاح اسطوره های امروزی رو به جایگاهی که در اون قرار دارن رسوند اما ترانه سراهای نسل شما چی؟.فلان ترانه سرای مطرح هم نسل شما تبدیل شده به آلبوم جمع کن برای خواننده های از یاد رفته،خیلی از دیگر ترانه سراهای هم نسل شما کار مجانی در اختیار خواننده قرار میدن و این کار به دید بنده دلیلی به جز خوانده شدن داره.من باب بحث رانت هم ترانه سراهای مطرحی توی ایران هستن که بسیار از این رانت دولتی استفاده می کنن پس اگر مصفانه نگاه کنین شرایط برابر برای پیشرفت وجود داره،اما اتفاقات بی نظیر دهه پنجاه تکرار نمیشه چون خود ترانه سراها اِلمان های لازم برای رقم زدن اتفاقات ناب رو ندارن یا به قول شهیار قنبری قبل از ترانه سرا شدن آرتیست نشدن.
من نمی دونم بعضی ها که اون ور هستن به کی فخر می فروشن،،،60%کاراشون رو هنرمندهای داخل میکنن ولی اسمشون درج نمیشه...واقعا جای تعجب داره بعضی حرکات!!!!ضمنا درسته ایشون ترانه سرا بزرگیه ولی دم از سواد میزنه یعنی شاعرای داخل مثل افشین یداللهی،روزبه بمانی،بابک صحرایی و........................................................بی سوادند؟؟!!!
چقدر خوب گفتن.و چه خوب که شجاعت نوشتن این یادداشتو داشتن.باید اجازه داد هرکسی راه خودشو بره و هرکسی باید به فکر ارتقای کار خودش باشه نه اینکه بخواد ضعف هاش و جا موندنش از تحولات فکری و احساسی مردم رو پشت توهین به دیگران پنهان کنه.ترانه سراهای داخل آثار فاخر و فوق العاده ای دارن که اگرهم ماندگاریش کمتر باشه به خاطر حجم بالای تولید آثار مختلف و پراکنده شدن شنونده هاست.باید تلاش کرد سلیقه ی مردم ارتقا پیدا کنه تا بخش های زاید موسیقیمون حذف بشه.در حالی که مصاحبه ی آقای قنبری دقیقا همون بخشی رو هدف گرفته بود که دارن کار فاخر و مفهومی ارائه میدن و قطعا هدف فقط توجیه ناکامی ها و آروم شدن خودشون بوده نه بهبود وضعیت موسیقی
من از عاشقان هنر شهیار قنبری عزیزم ...از دریادرمن و البومهای خودشون تا دوستت دارمها و دلخواسته ها و تا الان مخاطب ایشون بودم و خواهم بود ولی حرفهای افشین مقدم برای بنده محترم و خواندنی بود...باید بپذیریم ترانه سراهای داخلی با محدودیتهای فراوان همراه هستند..... روزبه بمانی در اوج هنرش از جاپ اسمش در کاور البومها محروم بود.....افشین مقدم جز بهترینهای ترانه در داخل هست و جز ترانه سراهای مورد علاقه بنده انشالا که روند صعودی ترانه در داخل حفظ و گسترش پیدا کنه.......اما افشین جان بپذیریم که توی کشورمون هر کی رسیده با دوخط شعر گفتن اونم البته کپی اسم ترانه سرا به خودش زده !و این یعنی نااگاهی
دمِ افشین مقدم گرم که نوشت، حرفی که حرف ِ نسلِ منه و با بسیاری از بخشهاش موافقم و اگر من این یادداشت و می نوشتم، خیلی خیلی تندتر مینوشتم
این که ایشان فقط خود را آرتیست میداند و فکر میکند فقط خودش فیلم و موسیقی ِ خوب دیده و فهمیده، گزافهیست چندشآور.
امیدوارم دوستان ِ دیگر هم سکوت نکنند و حرفشان را بزنند، چه موافق و چه مخالف
جناب مقدم عزیز ؛ مُشک آن است که خود ببوید برادرِ من ، اگه واقعا نسل ترانهنویسِ (نه ترانه سُرا) امروز واقعا چیزی در چنته داشت رو میکرد. آقای قنبری حتی اگر از امروز قصد کنه که دیگه ننویسه هم باز کارنامهی داره که برای آیندگانی که غربال بهدست میآیند کافی تا مُهر جاودانهگی پای نام ایشون بزنن. اما ترانهسراهای امروز چی؟ شما فقدانِ صدای خوبِ در دسترس یا آهنگسازی هم قوارهی واروژان رو بهانهی نوشتن متنهای ضعیف نسل نو قرار میدید؟ . واقعا که خندهداره این حرف که : چون دیگران متوسط هستند پس من متوسط میمونم و مینویسم.
آقای مقدم عزیز!متنتون پر از تناقض در محتوا و مثال هست!!
_ما فرصت دیده شدن در داخل نداشتیم چون فضا و امکانات نبود ولی امروز خارج نشینها دارن از ما ترانه میگیرن؟؟؟
_ترانه های دهه 50 جاودانه شدند ولی امروز شنیده نمیشوند(نقل به مضمون)؟؟؟
_امروز ما بهتر کار میکنیم ولی موسیقی داخل ایران به ابتذال در کپی از موسیقی ترک و یونان رسیده؟؟؟
_اگر ما واروژان و صداهای خوب اون روزگار رو داشتیم مثل شما دیده میشدم ولی ما(در ایران)امروز ترانمون با فضای جامعه هماهنگه و شنیده میشه چون مثلا تاکید روی فعل رو برداشتیم و از شما هم تازه جلو افتادیم؟؟؟؟
_ما امروز امکانات برای دیده و شنیده شدن نداریم ولی شما صفحه 45 دور داشتید؟!!پس سی دی مجاز و غیر مجاز و اینترنت و و این همه شبکه داخلی و ماهواره ای چیست؟؟؟؟جدا این دیگه آخر تناقض بود!!
_شما کار اجتماعی خوب نداشتید چون امروز شنیده نمیشوند ولی از نظرتون نون و پنیر عالی بود؟؟؟؟
_شما چون در خارج بودید و غربت نشین بودید با نسل داخل ارتباط ندارید و کم میآورد ولی ما در داخل هستیم ونبض کار در دستمان است ولی باز دهه 50 تکرار نشدنیست؟؟؟خب بگذارند اردلان و شهیار و ایرج و.. بر گردند و در این هوا هم تنفس کنند بعد ببینیم اصلا اثری از این ترانه نویسی مقشوش امروز داخل ایران اصلا اثری میماند؟؟؟؟هر چند این نسل انقدر گوش و هوشش در موسیقی خراب شده که معلوم نیست تا کی درست میشود!! :(((
_نمیدانم به کجای این متن محترمانه ولی پر تناقض اشاره کنم تا چیزی جا نیفتد!فقط یک گلام:
آنها که چیزی نگفتند محترمانه ضعفهای امروز ترانه و موسیقی امروز را پذیرفتند پس دلیلی برای پاسخ نیست!
آقای مقدم با قسمت هایی از حرف های شما موافق بودم اما بهانه هایی که آورده بودید ارزش جواب شما را پایین آورده بود.
شما فرمودید ما دیگر واروژان بزرگ و اسفندیار نداریم، درست. اما به این فکر کنید که ما شاید شهیار و ایرج هم نداریم.
ما چقدر می خوانیم آقای مقدم؟
چقدر می بینیم؟ چقدر گوش می دهیم و چقدر می نویسیم؟
ممنون که دغدغه داشتید و با احترام به استاد شهیار قنبری پاسخ دادید.
بدون تعصبات مرسوم ما ایرانیان بخواهیم قضاوتی عادلانه داشته باشیم
باید قبول کرد که دو ظرف مجزا هستند ترانه امروز و ترانه دیروز
ترانه دهه 50، و کلا موسیقی پاپ پیشرو ان دهه استثنایی در تاریخ موسیقی پاپ ما است
شهیار قنبری، اردلان سرفرازو... در تیمهای پر ذوقی همراه با واروژان ، گاهی حسن شماعی زاده، گاهی فرید زولاند و البته بابک بیات و...
به همراه صداهای جاودان ابی ، داریوش و ....
تولید ترانه های شد که چندین نسل بعد هم انها را عاشقانه تکرار می کنند و مطمینم حتی قرنی بگذرد باز هم شنوندگان بسیار ی خواهد داشت.
اما نسل امروز چطور
موسیقی پاپ جندی است مجاز شده و از محاق حماقتهای توقیفی بیرون امده
طبیعی است که هنوز گیج است و نمی داند کدامین سو می رود
ترانه سرا و اهنگساز امروز هم این خصلت را دارد و بمانند نونهالی که حرکت را از بزرگان خود مانند شهیار قنبری خوش کلام و اردلان سرفراز عاشق و ایرج جنتی عطایی مهندس کلام ، یاد گرفته و طبیعی است که اندکی عقب باشد چون در ظرفی رشد کرده که بستر اماده ای نبوده و قابل قیاس با امکانات دهه 50 نیست
پیس به افشین مقدم و همنسلان او خرده نگیریم
و البته کلام شهیار ینبری را که کم اار شده هم همچنان دوست تواهیم داشت
واین دو در یک خانواده اند که پدر انجاست و پسر اینجا
و تلاش هر دو برای من بعنوان یک موزیسین قابل احترام
با هم نجنگیم ، باهم همکلام بشویم
دوست عزیز، جناب عادل گلکار:
چند نکته در نوشته تان بود که بد نیست آن را ذکر کنم.
اگر هنرمند، هنرمند باشد، متر و معیارش چیزی بالاتر از عوام جامعه و مجریان ترانه است.
اگر هیت شدن یک قطعه را به عنوان متر در نظر بگیریم پس قطعه "باباکرم" و متل های رایج بایستی فرم اصلی ترانه باشند.. همچنین در عصر جدید شعر کارتون های کودکانه که از شبکه های کودک پخش می شوند هم بسیار گیرا بوده و همه آن را تکرار می کنند، چه کودک و چه مادربزرگ. پس هنرمندی که مسئول تغذیه فکر و عقیده دیگران است و بایستی مسائل را زودتر از دیگران ببیند نباید به کارهای سطحی آن هم به بهانه ضعیف شدن گوش های مردم و نداشتن وقت توجهی داشته باشد. مسئول ضعیف شدن گوش های مردم ترانه های ضعیفی است که هر روزه در حال پخش شدن است. اگر دغدغه شما هنر بوده و هست، پس به جای واگذار کردن ترانه های درجه دوم خود، به گفته خودتان، به مجریان ترانه دست از واگذاری ترانه بکشید و آنقدر منتظر بمانید تا یک مجری که اهل هنر باشد به دنبال شما بیاید، نه اینکه شما به دنبال مجری بدوید.
هنرمند همیشه بایستی چند پله از مردم و زمانه جلوتر باشد تا مردم به سمت او و معیارهایش حرکت کنند. اگر هنرمند منتظر نظر مردم باشد فرهنگ عقبگرد امروز نتیجه نهایی خواهد شد.
منصور جعفری با ترانه فرفره های بی باد مطرح شد. ترانه حتی هیت شد و علت آن نه مجری که خالق اثر بود. و منصور جعفری از آنجایی که میباید می بود دور شد و دلیل آن هم همکاری با هم صنفان داخلی شما بود. اگر اثری آنقدر قوی باشد در این بازار شعر و آواز هم شنیده خواهد شد. ترانه شب سپید، آلبوم قدغن، و بغلم کن (ساده ترین شعر پیچیده شهیار) همگی در غربت نشینی و ندیدن خانه و خانواده و خواهر و مادر ،آن هم نه یک لحظه که بیش از 3 دهه، سروده شده اند.
کار دوستان، کپی ترانه "قدغن" با نام جدید "ممنوع" است. کپی های ترجمه دوستان هم که بر همه مشخص گشته است. بهتر است برای دوستتان هم یک بیانیه بنویسید و در این کار او را محکوم نمایید.
ترانه بایستی در عین سادگی چند لایه باشد... مانند شب سپید و بغلم کن. نه مانند ترانه های امروزی که روان تر از حرف های عامیانه و رایج است و حتی ارزش فکر کردن هم ندارد و به لحظه ای به گوشی رفته و در لحظه ای دیگر خارج می شود.
بسیاری از ترانه سرایان امروزی خود مجری ترانه های خود شده اند. پس انتظار می رود اوج ترانه هایشان را که دیگر مجریان زیر بار اجرایش نمی روند را خود اجرا کنند. در عمل اما چیزی خلاف این ثابت شده است.نمونه ترجیع بند"بمون که بی تو دیوونم، بی تو نمیتونم، طاقت بیارم" و یا کارهای دوستان دیگر خانه ترانه.
اگر در کودکی شما، بمب و آژیر خطر بوده است، برای دیگران آن هم در اوج شکوفایی، خراب شدن کاخ شهرت و اعتبار در خانه و غربت و بی پولی و آوارگی هم بوده است. شاهکار "نون و پنیر و سبزی" در آن زمان سروده شده و انقدر چند لایه و دارای فرم است که در دهه 90 به ارزش اصلی اثر پی برده ایم.
ترانه سرایان داخلی نه تنها با مجریان لس آنجلسی کار می کنند و فول آلبوم با آنها می دهند، بلکه تنها به قیمت های میلیونی بسنده می کنند و با مجریان داخلی کار می کنند. می توان قیمت یک ترانه شاهکار و هیت در دهه 50 را با یک ترانه ساده امروزی مقایسه نمود.
کارگاههای ترانه، تیتراژ های تلویزیونی، تبلیغات سایتهای اینترنتی، فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی و ... همگی اثری بسیار بیشتر از تبلیغات دهه 50 داشته اند. تفاوت اصلی بین دهه 50 و امروز، شاید در بی بدیل بودن مجریان و مولفان بوده که تنها خودشان را ارائه می دادند و نیازمند کپی کردن و نوشتن دیگران نبوده اند.
کارنامه ای مدنظر قرار می گیرد که به دور از نوسان و فراز و فرود بوده و همواره خطی صعودی را داشته باشد. داشتن یک یا چند ترانه هیت و شاهکار، نشان از داشتن کارنامه نیست. مثال واضح را می توان در دو عکاس، یکی حرفه ای و دیگری آماتور دید. یکی آنقدر عکس میگیرد تا یکی از آنها خوب شود، آن هم نه عکس روتوش شده اش را و دیگری خلق لحه را پیش بینی می کند و انقدر عکس زنده است که نیازی به روتوش ندارد.
شهیار قنبری اگر می گوید ما اهل مطالعه نیستیم، درست می گوید... که اگر اهل مطالعه بودیم متوجه می شدیم که نباید دنباله رو دیگران بود و هرچه مردم طلب می کنند را به خوردشان داد-آن هم به دلیل مادی و کسب شهرت-. اگر اهل مطالعه بودیم، در یکی از جنبه های هنر، لااقل کاری نه در سطح جهان که در سطح رقابت با هنر دهه های قبل ارائه می کردیم.
جبهه گیری های دوستان ترانه سرا را به وضوح در جلسه خانه ترانه و پس از انتشار آلبوم دوستت دارم ها مشاهده کردیم. آنجا که دوستان شهیار را یک ترانه سرای تمام شده و متعلق به نسل قبل نام بردند و ایراد هایی بر ترجیع بند ترانه "ناخوش" گرفتند در حالی که ذره ای به مفهوم اصلی و حضور امید در ترانه های شهیار قنبری پی نبرده اند. چرخش 180 درجه ای همین دوستان را پس از انتشار کتاب "بنویس! ساعت پاکنویس!" دیدیم که به دلیل ترس از حضور مجدد نام شهیار قنبری و آشکار شدن اصل و جعل، در اذهان هنردوستانی که کم حافظه گشته اند، خود را از دوستان سابق جدا و به رقیب و دشمن سابق پیوستند و زبان به تمجید شهیار گشودند.
اگر هم فردی از ما ایرادی می گیرد و می گوید برای زیباتر شدن بهتر است هر روز ورزش کنی، به جای اعتراض کردن شاید بد نباشد به آینه نگاهی بیندازیم و فرم اصلی خود را مشاهده کنیم.
من نه عاشق و سینه چاک شهیار هستم و نه دشمن شما. به قدر فهم و درک خود کارهای هر دو را شنیده ام و کارهایی از هر دو را دوست داشته ام و با برخی ارتباطی برقرار نکرده ام.
بهتر است از هم صنفان خود ایراد بگیرید و بیانیه و گلایه ای از آنها داشته باشید، اگر دغدغه تان هنر و هنرمند است.
دوستدار شما
سپاس
البته امروز هم امثال اهورا ایمان/افشین یداللهی/استاد بهمنی/و تعداد بیشتری ترانه سرای قابل ولی دیده نشده خصوصا در شهرستانها هستند اما متاسفانه مجال زیادی برای عرضه ندارند هر چند فاصله با اسطوره ها باز هم زیاد است.
شاد باشید...
با احترام بسیار زیاد به شهیار قنبری بزرگ
با نوشته آقای مقدم بسیار موافقم .. استاد شهیار نباید همه ترانه سراهای داخلی را در یک کاسه قرار دهد .. همانطور که همه ترانه سراهای خارج از ایران و یا قبل انقلاب را نمی توان در یک کاسه قرار داد
افشین مقدم، بابک صحرایی، دکتر یداللهی، روزبه بمانی و چند اسم بزرگ دیگه قطعا آثاز موندگار و شاخصی دارند
والله نمی نوشتی سنگین تر بودی این اعتراف نامه خودت و نسل ات بود که بله ما ترانه بد می نویسیم چون کودکی خوبی نداشتیم این هم شد دلیل . شهیار هم که طعم تلخ غربت و مشکلات مالی و دربدری را چشیده هم بیاید قصه های زندگیش را بگوید بعد عذر بخواهد که ببخشبد من ترانه بد نوشتم از شهیار کجا این گلایه ها راشنیده ای. عوامل بیرونی بر انسان موثر است ولی اصول و عقاید و خودسازی انسان مهم تر است ترانه های شما نشان می دهد اصلا درون و خلوتی ندارید ... از این گویا تر نمی شد کسی به عجز و ناتوانی خودش اعتراف کند
من متاسفم برای این دیدگاهای شما تنها کسی که در این پست کامنت گذاشت فرشادش بودن ببینید اقای شهیار قنبری جزو برترین ترانه سرا های تاریخ موسیقی ما هستند امااینکه میان و بیان میکنند ترانه سرا های داخل ایران ازسواد کافی و جهان بینی ناقص برای ترانه سرایی برخود دارند این حرف قابل قبول نیست خواهشمندم مخاطبان در نظر بگیرند نسل فاخر و ژرف اندیش ترانه این سرزمین به دودسته تقسیم می شوند استادان محترم ایرج جنتی عطایی .اردلان سرافراز .شهیارقنبری .بانو زویازاکاریان نسل اول وبی همتای ترانه سرایی هستند اما دسته دوم ترانه سرایانی هستند که اقای افشین مقدم به صورت بسیار واقع بینانه توضیح دادند که تشکیل میشه از افشین مقدم .روزبه بمانی . یغما گلرویی .بابک صحرایی و پیام پاساو همچنین نیلوفر لاری پور و مونا برزویی که هردوی این دو نسل با صداهای ماندگار تاریخ موسیقی دروقفه ی زمانی خودشون بین مردم خاطره ساز شده اند پس شرایط زیباشناسی یک اثر بااثری دیگر متفاوت است و دلیل اینکه بعضی از دوستان طرفداری می کنند از این دو نسل فقط و فقط دلیل بر طرز و متفاوت بودن زیبایی شناسی افراد و مردم جامعه نسبت به ترانه است و هم ترانه یه مردی افشین مقدم زیبایی مخصوص خود را دارد وهم ترانه عطر تو شهیار قنبری >
مقایسه دو نسل در دو برهه متفاوت سیاسی و اجتماعی ، از یک سنخ نیست و نمیشه به نتیجه شفاف و صادقانه ای رسید- دیروز پربار بوده و امروز هم با دست و پنجه نرم کردن با سایر ممیزی های مختص به خودش ، حرف هایی برای گفتن داره- سپاس
اقای محترم شما داری یک طرفه قضاوت میکنید خواهش مندم مصاحبه شهیار قنبری رو با دقت مطالعه فرمایید مگر شهیار قنبری یا افشین مقدم چه تفاوتهایی باهم دارند هردوی انها ترانه سرا هستند با دو جهانبینی متفاوت اقای افشین مقدم ظرف سالهای 87تا 94 ترانه های ماندگاری رو تحویل جامعه ی ترانه و موسیقی این سرزمین کرده از جمله الکی . همدم. مردم. مجموع البوم جان جوانی . پلک و خداباماست. و شانه های باد با صدای نیمامسیحا از اون طرف هم استاد شهیار قنبری طلا یه دار ترانه و موسیقی ایران است اما اینکه میگه ترانه سرایان داخل ایران سواد ناکافی در زمینه ی ترانه سرایی ندارند حرف بی منطقی است و بیشتر یک خودستایی بی خوده
اقای امیر کریمی نظر شما درست است اما اگه اقای افشین مقدم و شهیار قنبری الان در سال 1394 دست به تولید یک البوم بزنند به نظر شما کدوم بین مردم زمزمه میشه کدوم هیت میشه کدوم فاخر ترمیشه معلومه کارهای اقای افشین مقدم چون افشین مقدم ترانه سرای نسل امروز و جامعه امروز خود است نه شهیار قنبری که تو معلم بد گیر کرده
بسیار سپاس گذارم جناب امیر پاشا ازاد سرفراز باشی در مراحل زندگی
آقاي عادل گلكار كه بايد شما را افشين مقدم صدا بزنيم
شما هنوز تحت تاثير روزبه بماني هستيد و پس از توليد آلبوم دنياي اينروزاي من ساخته ي روزبه بماني و عليرضا افكاري لحنتان را در ترانه نوشتن عوض كرديد و مثل روزبه نوشتيد و با دادن دستمزد كامل به اقاي افكاري شروع به توليد و اجراي ترانه هايتان كرديد و پس از آن با سنجاق زدن خودتان به ابراهيم حامدي،سياوش قميشي و...توانستيد مخاطبان اندكي براي خودتان جمع كنيد و حالا مي خواهيد با اين كارها و نوشتن درباره ي اساتيد خودتان را تبليغ كنيد كه متاسفانه اين بار رسوا شديد.شما نخواهيد ماند اقاي عادل گلكار
آقاي گلكار شهيار قنبري ها ابراهيم حامدي،داريوش ها را ساختند اما شما چي؟ آيا شما توانستيد خواننده اي با تفكر داريوش يا ابراهيم حامدي وارد ماركت موسيقي داخل كنيد،فقط و فقط فكرتان اين بود كه با آن طرفي ها كار كنيد و طرفداران آتيشي خواننده ها برايتان كف بزنند
اگر شما توانستيد كسي مثل آن ها را بسازيد آن وقت حرفي بزنيد و الي هر كسي براي ابي و سلاطين هاي موسيقي ترانه بنويسد مي تواند در أيامي مطرح شود،شهيار قنبري مثل شما با زدن نامش در ويديو كليپ ها و عكس انداختن با خواننده ها و منم منم كردن مطرح نشد شهيار قنبري بر عكس شما در تمامي سال ها زمزمه شد
با اينكه شما حتي نتوانستيد آن طوري كه فكر مي كرديد مطرح و مشهور شويد باز روزبه بماني يا يغما گلرويي توانست تأثيري بر روي نسل خود و امثالي مثل شما بگذارند اما شما با تم روزبه بماني و تاثير گيري از نوع نوشتنتم توانستيد ترانه هايي با نگاه بماني براي آن طرفي ها توليد كنيد كه در آخر حتي آن ترانه ها هم نتوانستند مثل آثار قبلي خواننده ها مثل عطر تو،ستاره هاي سربي،كي اشكاتو پاك مي كنه،تو را نگاه مي كنم،معلم بد و....هيت و ماندگار شوند.
آقاي گلكار عزيز به جاي ترانه نوشتن و بهانه تراشي و تبليغ خودتان كمي فكر كنيد و فكر كشف استعدادي باشيد تا بتوانيد مثل سلاطين ترانه ماندگار شويد،كمبودهاي خودتان را به گردن شهيار قنبري نيندازيد
به قول خانم سوزان(مدير برنامه هاي كاري شهيار قنبري در ايران)اگر همكاري خواننده هاي بزرگ با ترانه سراهاي بزرگ براي مدتي قطع شد بخاطر رفع خستگي و تجربه ي فضايي بود كه به ضرر آن ها تمام شد،ابراهيم حامدي حرف زيبايي درباره ي يكي از بيت هايتان در مقابل عليرضا افكاري زد او گفت من با ترانه سراهاي گردن كلفتي كار كردم،ابراهيم حامدي شما را يك بچه خطاب كرد و اگر همكاري صورت گرفت بخاطر عليرضا افكاري و سابقه ي درخشانش بود نه شما جناب گلكار كه در آخر هم ملودي هاي زيباي آقاي افكاري با تنظيم هاي متوسط مورد انتقاد خيلي ها قرار گرفت،اين را هم بگويم كه منتظر همكاري آقاي قنبري و آقاي حامدي باشيد با زير آب زدن اين ترانه سراها در مقابل خواننده هاي بزرگ به جايي نمي رسيد
واقعا با حرفهاي عليرضا.ب موافقم اين آدم خود بزرگ بيني داره و تحت تاثير روزبه بماني است
سلام خدمت همه دوستان.چن وقتیه دنبال یه اهنگ میگردم ک بین سال ۸۰ تا ۸۳ گوشش دادم و الان یادم نیس از کی بود و یا اسم اهنگش چی بوده فقط متنشو دارم هرچی توی اینترنت گشتم چیزی پیدا نکردم.از همه دوستان و کسایی ک پیام منو میخونن خواهش دارم اگر کسی میدونه این ترانه رو کی خونده بگه.ممنونم متنش اینه:
آدمای سنگی شهر سکوت منو تو خاطره هام رها کنید
اگه اینجا آسمون قصه هاست شب و از آسمونم جدا کنید
من چشام تو دل این شهر فرنگ یه نگاه آشنا نمی بینه
هر کسی پا توی قلبم می ذاره مثل بختک به عذابم می شینه
قصه ی شیشه ای شهر شما تو هزار و یک شب هم جا نداره
ماه بی زبون شهر قصه تون واسه من قصه فردا نداره
به شب مشرقی خونه قسم دلم از سینه داره پر می کشه
تو عبور از کوچه های خاطره قصه هام به آسمون پر می کشه
افزودن یک دیدگاه جدید