در باب ضرورت «ریویو»نویسی
روزنهای برای کشف یک اثر موسیقایی
[ علیرضا عشقی - روزنامهنگار ]
وقتی راجر اِبرت در سال 2013 درگذشت، خیلیها طبق معمول در شبکههای اجتماعی خبر مرگ او را با عناوینی همچون «درگذشت منتقد مشهور» منتشر میکردند و از سوی دیگر، باز هم طبق معمول، گروه دیگری با کنایههایی همچون «بازهم دوباره یکی مُرد و ملت جوگیر...» اعتراض خود را به جنبهی ترحیم و تسلیت شبکههای اجتماعی ابراز میکردند. اما در این میان، چیزی خواندم که خیلی فکرم را مشغول کرد. دوستی با خشم گفته بود: «چرا الکی به او منتقد میگویید، او فقط یک «ریویو»نویس بود.» و ریویونویس را با چنان تحقیری استفاده کرده بود که انگار مثلاً بخواهد بگوید که به فلانی دکتر نگویید، او فقط یک آمپولزن است. خیلی فکر کردم که چرا ریویونویسی اینقدر کار حقیری محسوب میشود و منتقد بودن اینقدر عنوان دهانپُرکنی است.
همیشه علاقهی زیادی به ریویو(Review)های کوتاه و نغز چندپاراگرافی داشتم که همچون یک رباعی یا یک هایکو جان کلام را ادا میکند و به تو کلیدی میدهد که با آن خودت درِ اثر را باز کنی و داخل شوی و آن را کشف کنی. از طرف دیگر، بسیاری از نقدهای قلمبهسلمبهای که در آخر همه چیز را به نظریات فروید و مارکس و پساساختارگرایی وصل میکند، برایم ملالآور بوده است.
در حوزهی سینما از هر جنسی مطلب پیدا میشود، اما در حوزهی موسیقی واقعاً پیدا کردن ریویوهای درست و شسته و روفته کار آسانی نیست. نوشتههایی که تو را مرعوب مفاهیم پیچیده و آکادمیک نکند، بلکه تنها چراغی به دست تو دهد تا خودت اثر را کشف کنی.
در مورد «نقد موسیقی» سوءتفاهمهایی وجود دارد، زیرا این واژهی عام به مفاهیم متفاوتی اشاره میکند که از قضا یکی از آنها «نقد موسیقی» به معنای خاص است و از همین رو، آن دوست من از منتقد خواندن راجر ابرت برآشفته بود. یکی از معانی نقد موسیقی «نقد هنری» از نظرگاهی مشخص است که خیلیها آن را تنها نوع نقد موسیقی میدانند. این نوع نقد بهطور کلی یعنی نگاه به یک اثر یا مدیوم -اینجا موسیقی- و بررسی آن بر اساس یک نظریهی مشخص فلسفی، اجتماعی، روانشناختی، سیاسی و یا حتی اقتصادی. در این نوع نقد، نظریهای که بر اساس آن نقد صورت میگیرد و نقش عینک را دارد، آنقدر مهم است که در عنوان نقد حتماً ذکر میشود.
اما نکتهی بسیار مهمی که باید در نظر گرفت، این است که در این نوع نقد، مدیوم میتواند هر چیزی باشد و اینکه منتقد بیشتر وفادار به نظریه است تا مدیوم. او عینک نظریه مورد نظر را به چشم میزند و با آن به چیزها مینگرد و آنها را نقد میکند، حتی چیزهایی که قبل از بهوجود آمدن آن نظریه واقع شدهاند، میخواهد نقدی فمینیستی بر سمفونیهای موتسارت باشد یا نقدی لَکانی بر ترانهی «اتل متل توتوله». درواقع در این نوع نقد، اثر بیشتر بهانهای است برای تمرین آن نظریه. مخاطبین این نقدها هم بیشتر مخاطبین آن اندیشه هستند تا آن اثر. زبان این نقدها سنگین و پیچیده است و برای درک آن باید با واژگان خاص آن اندیشه آشنا بود. محل ارائهی آنها هم بیشتر نشریات حوزهی اندیشه است. همچنین این منتقدین معمولاً تنها متمرکز بر روی یک اندیشهی خاص هستند.
دیگری تحلیل آکادمیک موسیقی است؛ یعنی واکاوی و آنالیز اثر بر اساس تئوریهای موسیقی توسط دانشآموختگان و اساتید موسیقی برای هنرجویان و دانشجویان موسیقی و در آخر ارزشگذاری آن. محل عرضه این نقد علاوه بر کلاسها و کارگاههای موسیقی، نشریات تخصصی موسیقی است. برای فهم این نوع نقد میبایست از حداقل دانش آکادمیک موسیقی برخودار بود تا فهمید از چه حرف میزنند. دیدن چنین نقدی در یک مجلهی موسیقی پر از تکههایی از نُتِ (پارتیتور) اثر، جدولها و نمودارهای غریب و جملاتی پر از واژههای تخصصی، مخاطب جدی موسیقی اما غیرآشنا با این مفاهیم را پس میزند.
نوع دیگر نقد موسیقی که همان بخش تحقیرشده است، ریویوهای ژورنالیستی است. تنها نوع نقد موسیقی که نه برای آکادمی و حوزهی اندیشه که برای حوزهی موسیقی نوشته میشود. ریویوها به ما کمک میکند بهعنوان مخاطب جدی و حرفهای، اثر را بهتر بشناسیم، با پسزمینهی خلق اثر و خالق آن بیشتر آشنا شویم و اثر را در بسترش بشناسیم. ریویونویس معجزه نمیکند، متنی نمینویسد که تا سالها بعد در کتابها چاپ شود. او بهدلیل شناخت بیشتری که نسبت به موسیقی و جوانباش دارد، با تاباندن نور به اثر از جهات مختلف، جلوههای آن را در پرسپکتیوهای متفاوت آشکار کند. ریویونویسها -که معمولاً روزنامهنگار هستند- نامشان همچون منتقدین هنری جاودان نمیشود؛ اما کاری که آنها برای موسیقی میکنند، جاودانه است.
شاید هیچوقت از خودمان نپرسیده باشیم که اسم سبکها و ژانرهای موسیقی از کجا آمدهاند. آیا همهی آنها توسط موسیقیدانان و موسیقیشناسان خلق شده است؟ وقتی تلاش میکردم ریویو نوشتن را تمرین کنم، به ضعف بزرگی در زبان فارسی برای توصیف موسیقی و صدا برخوردم. اینکه برای توصیف یک قطعه، آلبوم، کارهای یک موزیسین یا یک سبک از چه کلماتی باید استفاده کرد. اینکه چگونه میتوان صدا و موسیقی را در کلام آورد، آن هم در متنی کوتاه و موجز و نه در توصیفاتی طولانی و ملالآور. از طرفی شروع کردم به خواندن انواع ریویوهای نوشته شده به زبان انگلیسی، خصوصاً آنهایی که در معرفی یک اثر تازه بودند تا پس از شنیدن اثر ببینم آن یادداشت در توصیف اثر چهقدر موفق بوده است.
متوجه شدم در زبان انگلیسی کلمات و عبارات بسیار زیادی برای نامیدن و شرح چیزهایی همچون سبک و ژانر و زیرشاخههایشان، جنس و رنگ صدا، حال و هوا یا مود اثر و همچنین تکنیکهای مربوط به موسیقی وجود دارد که در زبان تثبیت شدهاند. کلماتی که بهموازات رشد موسیقی خلق شدهاند و بهمرور زمان در قاموس زبان ثبت گردیدهاند.
تنها در سایت allmusic.com (بزرگترین پایگاه دادههای انواع موسیقیها) بیش از 300 کلمه از نوع صفت و قید برای شرح حال و هوای اثر به صورت «تگ» به ثبت رسیده است. همچنین واژههای بسیاری برای نامیدن زیرشاخههای سبکها و ژانرها -که هر روز در حال بیشتر شدن است- یا کلماتی برای نامیدن جنس و رنگ صدای ساز یا خواننده وجود دارد. در این زمینه، زبان فارسی بسیار ضعیف و فقیر است. میزان کلماتی که برای آنها معادلی وجود ندارد و از همان کلمهی بیگانه استفاده میشود، بسیار زیاد است. میزان کلمات جاافتادهای که برای توصیف حال و هوای موسیقی استفاده میشود -بهجز چندین صفت ساده- بسیار ناچیز است. خیلی از مفاهیم آنقدر نو هستند که برای آنها هیچ کلمهای وجود ندارد و استفاده از کلمهی بیگانه نیز کمک نمیکند و حتماً باید آن را در چند جمله شرح داد. به همین دلیل، نوشتن متنی مختصر و موجز و زیبا تقریباً ممکن نیست. مهمترین شاهدش هم اینکه برای خود کلمهی ریویو معادل مطلوب و تثبیت شدهای بهجز عباراتی چون «مروری بر...»، «یادداشتی بر...» و «نگاهی به...» نداریم و مجبوریم از واژهیreview استفاده کنیم که نه آوای جالبی دارد و نه وقتی به فارسی نوشته میشود، میتوان آن را بهراحتی خواند.
به زعم من، مهمترین دلیل ضعف در زبان نقد موسیقی، دستکم گرفتن «ریویو»نویسی است. همه دوست دارند از روز اول یا منتقدی هنری باشند که تمام جهان را از دریچهی مکتب فرانکفورت یا روانکاوی لکانی نگاه میکنند یا آکادمیسینی باشند که برای فهمیدن حرفشان باید لیسانس موسیقی داشت. اما در این میان، کمتر کسی دلش برای زبان نقد موسیقی سوخته است.
اگر اینطور نبود، ویگن «سلطان جاز» نبود و برای نامیدن موسیقی عامهپسند شهری -از موسیقی همان مرحوم ویگن گرفته تا آخرین نمونههای آن- تنها از یک واژهی «پاپِ» خشک و خالی استفاده نمیشد؛ واژهای که اصلاً یک ژانر موسیقی محسوب نمیشود. به موسیقی سازی «موسیقی بیکلام» یا «آهنگخالی» گفته نمیشد؛ به هر نوع موسیقی که در آن عناصری از سبکهای متفاوت وجود دارد، تلفیقی یا فیوژن گفته نمیشد و اینکه برای شرح حال و هوای یک اثر موسیقی، تنها از صفتهایی دمِدستی چون «شاد»، «غمگین»، «رقصی» و یا «آرام» استفاده نمیشد.
هیچ فرهنگستان و شورایی مسئول غنا بخشیدن به زبان نیست، بهجز خود آدمهایی که در آن حوزه مشغول به فعالیت هستند. مسئولیتی که در جامعه در خیلی از حوزههایی که در آنها بههیچ وجه انتظار کار زبانی خودآگاه وجود ندارد، بهطور طبیعی در جریان است. با نگاهی به واژههای رایج در شغلهایی مانند مکانیکی اتومبیل و غیره، میبینیم که به موازات تحولات واژههایی برای بهکلام درآوردن آن امر ساخته شده، توسط عموم پذیرفته شده و به مرور زمان در زبان تثبیت شده است. اما با اینکه روزنامهنگاران، منتقدان و نویسندگان موسیقی بهطور خودآگاه با زبان سر و کار دارند، زبان نقد موسیقی بهاندازهی کافی رشد و توسعه نیافته است.
ریویوی مطبوعاتی آزمایشگاه زبان نقد هنری و ادبی است، بهخصوص در حوزهی موسیقی که انتزاعیترین هنر است. ریویونویسان با توسعهی زبان کمک میکنند تا بتوان این هنر انتزاعی را در قالب کلمات گنجاند، تا بتوان دربارهی موسیقی با یکدیگر با تفاهم بیشتری سخن گفت و موسیقی را با گوشهای بازتری شنید. آنها همچنین کمک میکنند تاریخ موسیقی معاصر در زمان خودش ثبت شود تا بتوان سالها بعد با مراجعه به این ریویوهای بهظاهر ساده، به اطلاعات آثار و اتفاقات حوزهی موسیقی دسترسی داشت.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 آذر 1394 - 15:08
دیدگاهها
مطلب خیلی خیلی خوب و مهمی بود ... ممنون .
خوندن "ریویو" شنونده رُ برای بهتر شنیدنِ موسیقی ترغیب میکنه .
من ترجيح ميدم مطلب إحساسي و فلسفي و غير فني باشه تا جمعيت زياد تري بتونن بخونن و بفهمن . خسته شديم از ادا و أطوار آمدن اين نسل جديد كه ميخوان سوادشون رو به رخ همه بكشن ...
افزودن یک دیدگاه جدید