یادداشت بابک صحرایی در هشتمين سالروز درگذشت فرهاد مهراد:
حنجره ای که به درد مردمش مومن بود
موسیقی ما - موسیقی معاصر ایران ، صدای بیدار کم داشته است.صدایی که اندیشه را زمزمه کند و تعهد را فریاد بزند.صدایی که آیینه ی درد جامعه اش باشد و با زخم هایش به ماندگاری برسد.که اگر قرار بر ماندگاری باشد ، خوشبخت آن مردمی که با صدایی از رنگ و روح خودش در خاطره تاریخ حک شود.که تنها صداست که می ماند.
فرهاد مهراد ، صدای اندیشه جامعه بود.حنجره ای که به درد مردمش مومن بود و خراش اندوهی بزرگ را در خود به یادگار داشت.خواندن از دوست نداشته ها ، خواندن از به تاراج رفته ها ، خواندن از شادی زخم های عمیق و هراس شادی های سطحی محتاج تعهد نابی بود که به آسانی می شد شعله هایش را در او تماشا کرد.آن هم در هیاهوی زمانه ای که صحنه هایش در سیطره ی خیمه شب بازی صداهایی است که تنها نقابی از درد و عشق را بر چهره دارند و آن سوی پرده های تماشا ، اندیشه و تعهد را به حراج نام و نان خود می گذارند.
فرهاد اگرچه فرصت نیافت تمام دلگریه هایش را به گوش مردم سرزمینش برساند اما ژرفای بغض و بیداری اش در کنار معجزه ی صدای توانایش او را تبدیل به نقطه عطفی در موسیقی ایران کرد که حقیقت هنر نیز چنین است : عمق حضور یک هنرمند است که ارزش دارد.انگشت شمار آثار به جا مانده از او آنچنان در ذهن و روح این خاک و مردمانش جاری است که باعث شده نامش در حافظه تاریخ موسیقی ایران همچون خورشیدی شعله ور حکاکی شود.
فرهاد مهراد با تیشه ای از درد و عشق به جان بیستون زمانه اش افتاد و در قلب سنگی آن ، شیرینی رویاهای تلخش را جاودانه کرد.امروز ، نهم شهریور هشتاد و نه خورشیدی ، به یادش گریه که نه ، لبخند می زنیم.چرا که مرگ در برابر زندگی صدای او ، دروغی بیش نیست.
فرهاد مهراد ، صدای اندیشه جامعه بود.حنجره ای که به درد مردمش مومن بود و خراش اندوهی بزرگ را در خود به یادگار داشت.خواندن از دوست نداشته ها ، خواندن از به تاراج رفته ها ، خواندن از شادی زخم های عمیق و هراس شادی های سطحی محتاج تعهد نابی بود که به آسانی می شد شعله هایش را در او تماشا کرد.آن هم در هیاهوی زمانه ای که صحنه هایش در سیطره ی خیمه شب بازی صداهایی است که تنها نقابی از درد و عشق را بر چهره دارند و آن سوی پرده های تماشا ، اندیشه و تعهد را به حراج نام و نان خود می گذارند.
فرهاد اگرچه فرصت نیافت تمام دلگریه هایش را به گوش مردم سرزمینش برساند اما ژرفای بغض و بیداری اش در کنار معجزه ی صدای توانایش او را تبدیل به نقطه عطفی در موسیقی ایران کرد که حقیقت هنر نیز چنین است : عمق حضور یک هنرمند است که ارزش دارد.انگشت شمار آثار به جا مانده از او آنچنان در ذهن و روح این خاک و مردمانش جاری است که باعث شده نامش در حافظه تاریخ موسیقی ایران همچون خورشیدی شعله ور حکاکی شود.
فرهاد مهراد با تیشه ای از درد و عشق به جان بیستون زمانه اش افتاد و در قلب سنگی آن ، شیرینی رویاهای تلخش را جاودانه کرد.امروز ، نهم شهریور هشتاد و نه خورشیدی ، به یادش گریه که نه ، لبخند می زنیم.چرا که مرگ در برابر زندگی صدای او ، دروغی بیش نیست.
بابک صحرایی
منبع:
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهریور 1389 - 00:00
دیدگاهها
روحش شاد؛ نامش گرامی؛خاطره اش جاودان.
فرهاد بزرگ زنده هست تو لحظه هامون
mamnoooonnnnnn
مردی که با صدای بی صدایی در شبی جمعه به فکر یک سقف بود نتوانست باقی بماند تا ناگفته ها را با گفته هایش بازگو کند ،یادش گرامی و روحش شاد .
دیدنی ها کم نیست,من و تو کم دیدیم....
فرهاد زنده ست...
روحش شاد، یادش گرامی
افزودن یک دیدگاه جدید